eitaa logo
🇮🇷آزادی حجاب🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
9هزار ویدیو
218 فایل
@Azadyehejab ارتباط با ما @mohammady_seyyed
مشاهده در ایتا
دانلود
میدونی چیه؟ دوست دارم بدحجاب باشم... #داستان #حجاب @oshahid
دوازدهم 🔸عزیزم مراقب باش چشم نخوری یه روز میرفتم منزل مادر. قرار بود سریع برم تا براش آمپول بزنم 💉 سر راه دوتا دختر نوجوان دیدم با بلوز و شلوار؛ که کمی باهاشون صحبت کردم و تذکر دادم و سریع داشتم میرفتم که دیدم یک خانمی که از من فاصله داشت یک مانتویی پوشیده که من تا حالا ندیده بودم و خیلی جلوه ی بدی داشت... گفتم: خدایا چکار کنم؟! اگر برم سمتش دیر میشه! چون باید راهم رو کج میکردم و دنبالش میدویدم، اما اگر نمیرفتم وجدانم داغون میشد... دلمو زدم به دریا و یک تو دهنی هم زدم به نفسم که میرم، شاید دو دقیقه وقتم رو بگیره... داشتم فکر میکردم که چطور بهش بگم که سریع رفتم سمتش و رسیدم کنارش... - گفتم: سلام عزیزم! - یهو با تعجب نگاهم کرد و گفت: سلام! - گفتم: خوبی عزیزم؟ - گفت: ممنون! - گفتم: گلم داشتم از پشت میومدم فکر کردم کنار مانتوت رفته زیر کیفت!! خودمو رسوندم بهت که بگم لباست زیر کیفت گیر کرده درستش کنی!! یهو دیدم عه مدلشه!!😄😄😄😄 (حالا با خنده) - بعد سریع گفتم: ماشاالله حیف شماست! با این پوشش چشم میخورید! ایندفعه با پوشش بهتری بیاید بیرون! - یهو اومد بغلم کرد و گفت: ممنونم خواهری! چشم حتما ❤️ من اصلا انتظار چنین برخوردی رو نداشتم!! راستش اولین بارم بود کسی برای تذکر بغلم میکرد اونم با محبت تمام!!😍 - منم گفتم: خدا حفظت کنه عزیز دلم! التماس دعا گفتم و ازش خداحافظی کردم... اما شیرینی این تذکر همیشه تو ذهنم میمونه!😋 شما هم به آمرین بپیوندید🔻🔻 @khaterate_aamerin
✨﷽✨ 🔴عاقبـــت شوخــی با نامــــحرم ✍️یکی از مشهد می فرمود: روزی در محضر مرحوم حجت الاسلام سید یونس اردبیلی بودیم ، آمد و مسئله ای پرسید. گفت مادرم را دو روز پیش دفن کردم هنگامی که وارد قبر شدم و مادرم را گرفته خواستم صورت او را روی خاک بگذارم کیف کوچکی که اسناد و و مقداری پول و چک هایی در آن بوده از جیبم میان افتاده آیا اجازه می دهید نبش قبر کنیم تا مدارک را برداریم و تقاضا کرد که نامه ای به قبرستان بنویسند که آنها اجازه نبش قبر بدهند ، ایشان فرمود همان قبر را که می دانید مدارک درآنجاست بشکافید و مدارک را بردارید و نامه ای برای او نوشت. بعد از چند روز آن جوان را در منزل آقای اردبیلی دیدم ، آقا از او پرسیدند آیا شما کارتان را انجام دادید و به نتیجه رسیدید ، او و مضطرب بود و جواب نداد. بعد از آنکه دوباره اصرار کردند گفت : وقتی قبر را نبش کردم دیدم سیاه باریکی دور گردن مادرم حلقه زده و دهانش را در مادرم فرو برده و مرتب او را نیش می زند ، چنان منظره بود که من ترسیدم دوباره قبر را پوشاندم . از او پرسیدم آیا زشتی از مادرت سر می زد ؟ گفت من چیزی بخاطر ندارم ولی همیشه پدرم او را نفرین می کرد زیرا او در ارتباط با بی پروا بود و با سر و روی باز با مرد نامحرم روبرو می شد و بی پروا با او سخن می گفت و در پوشش و رعایت قوانین اسلامی را نمی کرد . با شوخی می کرد و می خندید و از این جهت مورد عتاب و سرزنش پدرم بود. 💥حضرت رسول اکرم ( ص) : یکی از گروهی که وارد می شوند زنان بدحجابی هستند که برای فتنه و مردان خود را آرایش و زینت می کنند. 📚کنزالعمال ، ج ۱۶ ، ص ۳۸۳ 🌸 @DakhilEshgh 🌸
🌼 از کنار هردختری که رد می شد یک تنه ی جانانه می زد و لذت می برد ... - یک اصطکاک دوست داشتنی با هرکسی که در نظرش خوش تراش تر بود! - یک آن دیدم مقابل من است نفسم حبس شد🥺 چادرم را کشیدم جلوتر و میخکوب سر جایم ایستادم ببخشیدی گفت و خودش را کشید کنار ... حالا دیگر چادرم را خیلی بیشتر و بیشتر از قبل دوست داشتم ...❤️ 🌷 🌷 🧕🌸 @atreeman 🌸🧕
جالب و آموزنده یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگی را در تابلو اعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود: دیروز فردی که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت! شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ۱۰ صبح در سالن اجتماعات برگزار می‌شود دعوت می‌کنیم! در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکی از همکارانشان ناراحت می‌شدند، اما پس از مدتی کنجکاو می‌شدند که بدانند کسی که مانع پیشرفت آن‌ها در اداره می‌شده که بوده است. این کنجکاوی تقریباً تمام کارمندان را ساعت ۱۰ به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد می‌شد، هیجان هم بالا رفت. همه پیش خود فکر می‌کردند این فرد چه کسی بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هرحال خوب شد که مرد! کارمندان در صفی قرار گرفتند و یکی یکی از نزدیک تابوت رفتند و وقتی به درون تابوت نگاه می‌کردند ناگهان خشک‌شان می‌زد و زبان‌شان بند می‌آمد. آینه‌ای درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه می‌کرد، تصویر خود را می‌دید. نوشته‌ای نیز بدین مضمون در کنار آینه بود: تنها یک نفر وجود دارد که می‌تواند مانع رشد شما شود و او هم کسی نیست جز خود شما. این شما هستید که می‌توانید زندگی‌تان را متحول کنید. این شما هستید که می‌توانید بر روی شادی‌ها، تصورات و موفقیت‌های‌تان اثر گذار باشید. این شما هستید که می‌توانید به خودتان کمک کنید و یا آن را به نابودی بکشانید. زندگی شما وقتی که رئیس‌تان، دوستان‌تان، والدین‌تان، شریک زندگی‌تان یا محل کارتان تغییر می‌کند، دستخوش تغییر نمی‌شود. زندگی شما تنها فقط وقتی تغییر می‌کند که شما تغییر کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم داستان کوتاه و آمزنده ♦️حضرت موسی‌بن عمران مریض شد. بنی‌اسرائیل به عیادتش آمدند، بیماری او را تشخیص داده و گفتند: اگر به وسیله فلان گیاه خود را معالجه کنی، بهبودی خواهی یافت. موسی(ع) گفت: دارو استعمال نخواهم کرد تا خداوند بدون دوا مرا شفا عنایت کند. مدتی مریضی او ادامه یافت تا اینکه به او وحی شد که به عزت و جلالم سوگند شفایت نمی‌دهم، مگر اینکه خود را به وسیله همان دارویی که بنی‌اسرائیل گفتند مداوا کنی. بعد از این موسی(ع) آنان را خواست و گفت: همان دارو را بیاورید تا استفاده کنم. طولی نکشید که حضرت بهبودی یافت. اما از اینکه ابتدا به خداوند چنین گفته بود در دل بیمناک بود. خطاب رسید: موسی خیال داری با توکل خود حکمت و اسرار خلقت من را از بین ببری، بجز من چه کسی در ریشه گیاهان این فواید باارزش را قرار داده است؟ (جامع‌السعادات، محمدمهدی نراقی، ج 3، ص 277) 📣📣📣 تو دل این داستان نکته بسیار مهمی هست و اون هم پاسخ به هست که گفته می شه در جریان حتی دین و دینداران هم به کشیده شدند و نتوانستند کاری بکنند. 👈این به ما یاد می ده که خداوند متعال برای نظام هستی سنت هایی رو قرار داده و قرار نیست همه مشکلات به صورت غیر متعارف حل بشه (به غیر از موارد استثنا که آن هم حکمتی دارد) لذا سنت الهی این هست که کارد ببرد و میکروب مریض کند اما نکته مهم این هست که اگر خدا درد را داده درمانش را هم داده لذا باید درمان آن را پیدا کنیم از امام صادق علیه السلام نقل شده (فرصت نکردم سندش رو پیدا کنم):خداوند درد را می دهد و درمان آن را نیز قرار می دهد و بیماری را خلق نمی کند مگر اینکه برای آن دوایی قرار داده است، پس داروها را بخورید و نام خداوند را ببرید.
میدانید ماجرای شعر مشهور '' با آل علی هر که در افتاد ور افتاد '' چیست و این اثر از چه کسی هست؟ این شعر را «سید اشرف الدین حسینی گیلانی ( مدیر نشریه نسیم شمال) که به خاطر مجموعه شعرهایش در نشریه نسیم شمال، به آقای نسیم شمال معروف شده بود، خطاب به نیکلای اول سزار یا تزار روسیه سرود... بعد از اینکه نیکلای فرمان داد که حرم مطهر رضوی(ع) گلوله باران شود و گفت حرم را زیرورو میکنم تا ببینم چه کسی جلوم را میگیره؟....بحالت مستی توهین میکرد. دین و مذهب ما را نشون گرفت. اما همان شب بطور نامحسوس و بطور معجزه آسایی که هیچ پزشکی علتش را نفهید، به درک واصل شد. صبح که منتظر دستورش بودند، با جنازه...… روبرو شدند. اکثریت فرماندهان یا جنون گرفتند یا فرار کردند، بعضیها هم به قدرت اهل بیت سلام الله علیها پی برده و متاثر شدند..در همان روز بطور ناباورانه طبع شعر آقا سید اشرف الدین گیلانی شعله ور میشود و این شعر را می سراید. شعر کامل را بدین ترتیب سرودند: دیشب به سرم باز هوای دگر افتاد در خواب مرا سوی خراسان گذر افتاد چشمم به ضریح شه والا گهر افتاد این شعر همان لحظه مرا در نظر افتاد: با آل علی هرکه درافتاد، ورافتاد این قبر غریبُ الغُرَبا، خسرو طوس است این قبر مُعین الضعفا، شمس شموس است خاک درِ او ملجأ ارواح و نفوس است باید ز ره صدق بر این خاک درافتاد با آل علی هرکه درافتاد، ورافتاد حوران بهشتی زده اندر حرمش صف خیل ملَک از نور، طبق‌ها همه بر کف شاهان به ادب در حرمش گشته مُشرّف اینجاست که تاج از سر هر تاجوَر افتاد با آل علی هر که درافتاد، ورافتاد اولاد علی شافع یوم عرصاتند دارای مقامات رفیعُ الدرجاتند در روز قیامت همه اسباب نجاتند ای وای بر آن کس که به این آل درافتاد با آل علی هر که درافتاد، ورافتاد کام و دهن از نام علی یافت حلاوت گل در چمن از نام علی یافت طراوت هر کس که به این سلسله بنمود عداوت در روز جزا جایگهش در سَقَر افتاد با آل علی هرکه درافتاد ورافتاد هرکس که به این سلسله پاک جفا کرد بد کرد و نفهمید و غلط کرد و خطا کرد دیدی که یزید از ستم و کینه چه‌ها کرد آخر به درک رفت و به روحش شرر افتاد با آل علی هرکه درافتاد ورافتاد ‌ای قبله هفتم که تویی مظهر یاهو ای حجت هشتم که تویی ضامن آهو ما جمله نمودیم به سوی حرمت رو از عشق تو در قلب و دل ما شرر افتاد با آل علی هر که درافتاد، ورافتاد ورافتاد ، ورافتاد ، ورافتاد ╭─┅🍃🌸🍃┅─╮ 🌸@Azadye_Hejab🌸 ╰─┅🍃🌸🍃┅─╯
امام مهربان سلام.pdf
6.61M
🎁هدیه کالای فرهنگی سالم 🌸کتاب pdf ای مهربان، سلام! قصه هایی از زندگی امام زمان (عج) دور حیاط قدم زدم؛ اما آرام نشدم. دلم آشوب است؛ اما خودم هم علتش را نمی دانستم، به گل های توی باغچه نگاه کردم. حس کردم آن ها به زبان آمدند... (عج) 🌼کالای فرهنگی سالم🌼 ╭━═━⊰💖🌼💖⊱━═━╮ @farsakala ╰━═━⊰💖🌼💖⊱━═━╯
مصور ✴️ موقع دادن با هر عکس‌العملی کہ مواجہ شدید، مایوس نشوید، بدانید کہ شما همیشہ یہ حلقہ از این زنجیره هستید. ✨امــــر بھ معــــروف، همیشــہ دارد! 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... ‌╔═💎💫═══╗ @aamerin_ir ╚═══💫💎═╝ به کانال آمرین بپیوندید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣آهای گلی که به خاطر حاضر نشدی و خودت رو کنار بذاری 📣آهای آقا پسر متدینی که با وجود زمینه های تونستی خودت رو حفظ کنی 👈🏻حتما این رو گوش بده 👈🏻بدون که عفت هدر نمی ره ╭─┅🍃🌸🍃┅─╮ 🌸@Azadye_Hejab🌸 ╰─┅🍃🌸🍃┅─╯
هدایت شده از چلکتاب_ماهشهر
📚 زیباترین حیوان ظاهر داستان این کتاب در مورد لجبازی و غرور است اما در اصل به موضوع می پردازد. کودکان با خواندن این کتاب میفهمند که چرا نباید زیبایی خود را در هر جایی به نمایش بگذارند... ▫️نویسنده احمد طالبیان ▫️ناشر بهار دلها ▫️قطع خشتی ▫️تعداد صفحات 12 ✅ مناسب برای کودکان 📸 تصاویر بیشتر از کتاب https://eitaa.com/tasavir2/3223 🔴 قیمت پشت جلد : 10.000 تومان 🔵 قیمت با تخفیف : 9.500 تومان ادمین ثبت سفارش و ارسال🚚👇 @ketabejonob
هدایت شده از محصولات فرهنگی کودکان و نوجوانان
📚 زیباترین حیوان ظاهر داستان این کتاب در مورد لجبازی و غرور است اما در اصل به موضوع می پردازد. کودکان با خواندن این کتاب میفهمند که چرا نباید زیبایی خود را در هر جایی به نمایش بگذارند... ▫️نویسنده احمد طالبیان ▫️ناشر بهار دلها ▫️قطع خشتی ▫️تعداد صفحات 12 ✅ مناسب برای کودکان 🔴 قیمت پشت جلد : 10.000 تومان
🔸️زن و شوهری بیش از60سال با یکدیگر زندگی می کردند.آنها همه چیز را به طوریکسان بین خود تقسیم کرده بودند.درباره همه چیز با هم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز:یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و درمورد آن هم چیزی نپرسد. در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از وی قطع امید کردند. درحالی که با یکدیگر امور باقی را رفع و رجوع می کردند پیرمرد جعبه کفش را آورد و نزد همسرش برد. پیرزن گفت که وقت آن رسیده که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید.پس از او خواست تا در جعبه را باز کند.وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ95هزار دلار پیدا کرد. پیرزن گفت:هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنند او به من گفت که هروقت از دست تو عصبانی شدم ساکت بمانم و یک عروسک ببافم. پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از این بابت در دلش شادمان شد... پس رو به همسرش کرد و گفت: این همه پول چطور؟ پس اینها از کجا آمده؟ پیرزن در پاسخ گفت: آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام!😅😃 ✅مراقب جعبه های کفش همسران خود و عروسک ها باشید... 😁😇😂 @hamsardarl
📣 حتما بخوانید شفقنا- حضرت آیت الله العظمی شبیری زنجانی بیان می کنند: یک وقتی برای من مشکلی پیش آمد که در عمرم تاکنون چنین مشکلی پیش نیامده است و به گونه‌ای بود که به تلف شدنم منتهی می‌شد. کاملاً مضطر شده بودم. این دستورالعمل را انجام دادم همزمان با تمام شدن آن، مشکلم حل شد. مشکل من به‌گونه‌ای بود که به حساب اسباب عادی اصلاً قابل حلّ نبود ولی جای شگفتی بود که با این عمل مشکل حل شد. درباره کیفیت آن دستورالعمل، در دارالسلام عراقی چنین نقل شده است: یک وقت ابن ابی البغل کاتب مورد غضب ابومنصورِ وزیر قرار گرفت به‌گونه‌ای که از ترس وزیر خود را مخفی کرد. وزیر به دنبال او بود و او هراسان و گریزان. شبی به کاظمین رفت و از کلیددار حرم خواهش کرد که شب را اجازه دهد تا در حرم بماند. او هم موافقت کرد. ابن ابی البغل شب در حرم مشغول توسّل و تضرّع بود. با این‌که درهای حرم بسته بود، ناگهان می‌بیند کسی وارد شد و مشغول زیارت حضرت کاظم و حضرت جواد علیهما السلام شد و شروع کرد به انبیاء اولوالعزم و ائمه علیهم السلام سلام داد. ولی در خطابات خود به حضرت ولی عصر علیه السلام سلام نداد. با خود گفت: شاید نام حضرت را فراموش کرده است یا از فرقه‌های منحرفی است که حضرت ولی عصر علیه السلام را قبول ندارند. آن شخص ناشناس فرمود: چرا از دعای فرج غافلی؟ سپس این عمل را به او تعلیم داد. ابن ابی‌البغل هم مشغول انجام عمل شد. آن مرد هم رفت. ابن ابی‌البغل، خادم حرم را صدا زد. خادم از دارالزیت بیرون آمد. از او پرسید: مگر شما درها را نبسته بودید؟ خادم پاسخ مثبت داد. پرسید: پس آن شخصی که داخل روضه آمد، چه کسی بود و چگونه آمد؟ خادم گفت: او مولای ما صاحب الزمان علیه السلام است و او را بارها در مثل این شب در اوقات خلوت دیده‌ام. هنوز آفتاب نزده بود که از حرم خارج شد و به مخفیگاه خود رفت. هنوز آفتاب بلند نشده در زده شد. در را باز کرد، عدّه‌ای از طرف وزیر پشت در بودند و امان‌نامه‌ای از طرف وزیر دادند و گفتند که وزیر تو را می‌خواهد. آیساً من الحیات نزد وزیر رفت. تا وارد شد، وزیر با قیافه‌ای بشّاش با وی برخورد کرد و گفت: رفته‌ای و شکایت مرا به حضرت ولی عصر علیه السلام کرده‌ای؟ سپس تعریف کرد که شب گذشته در خواب صاحب الزمان علیه السلام را دیده که مرا به ملاطفت با تو امر نموده است. ابن ابی‌البغل نیز حکایت تشرّف شب گذشته را برای وزیر بازگو کرد. وزیر از گناه ابن ابی‌البغل گذشت و او را از مقرّبین خودش قرار داد. در کیفیت آن ختم در نقل دارالسلام عراقی اغلاطی وجود دارد که باید با نقل بحارالأنوار و دلائل الإمامه مقابله و تصحیح شود. من هم در موقع انجام دستورالعمل، دعا را با هر دو کتاب مقابله کردم و هر جا نیاز بود، مطابق احتیاط عمل کردم. کیفیت عمل مطابق نقل بحارالأنوار از این قرار است: دو رکعت نماز بگذار و بعد از آن این دعا را بخوان: «یَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِیلَ وَ سَتَرَ الْقَبِیحَ یَا مَنْ لَمْ یُؤَاخِذْ بِالْجَرِیرَهِ وَ لَمْ یَهْتِکِ السِّتْرَ یَا عَظِیمَ الْمَنِّ یَا کَرِیمَ الصَّفْحِ یَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ یَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَهِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَهِ یَا مُنْتَهَى کُلِّ نَجْوَى وَ یَا غَایَهَ کُلِّ شَکْوَى یَا عَوْنَ کُلِّ مُسْتَعِینٍ یَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا» ده مرتبه بگو: یا رَبّاهُ، ده مرتبه بگو: یا سَیّداهُ، ده مرتبه بگو: یَا مَوْلَیَاه‏، ده مرتبه بگو: یا غایتاهُ، و ده مرتبه بگو: یا مُنْتَهی غایهِ رَغْبَتاهُ. سپس بگو: «أَسْأَلُکَ بِحَقِّ هَذِهِ الْأَسْمَاءِ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ ع إِلَّا مَا کَشَفْتَ کَرْبِی وَ نَفَّسْتَ هَمِّی وَ فَرَّجْتَ غَمِّی وَ أَصْلَحْتَ حَالِی‏» سپس حاجت خود را از خدا بخواه. سپس گونه راست خود را بر زمین بگذار و صد مرتبه بگو: «َ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَایَ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَای‏»، بعد از آن گونه چپ خود را بر زمین بگذار و صد مرتبه بگو: «أَدْرِکْنی» و این را بسیار تکرار کن. سپس آن قدر بگو: «اَلْغَوْثَ، اَلْغَوْثَ» تا نفس قطع گردد. بعد از آن سر بردار که خداوند به کرم خود حاجت تو را برآورده می‌کند، ان‌شاءالله
🎁هدیه کالای فرهنگی سالم 🌸🌸🌸کتاب pdf 🌸 خبر بزرگ 💠مجموعه داستان «خبر بزرگ» ویژه‌ی کودکان را منتشر کرد. این مجموعه شامل ۱۰ داستان کودکانه از واقعه‌ی غدیر و با هدف آشنایی هرچه بیشتر بچه‌ها با مفاهیم عید غدیر نوشته شده است. 💝 مناسب سنین 8 تا 12 سال ع 🌼کالای فرهنگی سالم🌼 ╭━═━⊰💖🌼💖⊱━═━╮ @farsakala ╰━═━⊰💖🌼💖⊱━═━╯
DastanGhadir.pdf
7.37M
🎁هدیه کالای فرهنگی سالم 🌸🌸🌸کتاب pdf 🌸 خبر بزرگ 💠مجموعه داستان «خبر بزرگ» ویژه‌ی کودکان را منتشر کرد. این مجموعه شامل ۱۰ داستان کودکانه از واقعه‌ی غدیر و با هدف آشنایی هرچه بیشتر بچه‌ها با مفاهیم عید غدیر نوشته شده است. 💝 مناسب سنین 8 تا 12 سال ع 🌼کالای فرهنگی سالم🌼 ╭━═━⊰💖🌼💖⊱━═━╮ @farsakala ╰━═━⊰💖🌼💖⊱━═━╯
با موضوع 🔹«نعمیه با صورتی که از گرما سرخ شده بود، با کلافگی چادر و کیفش رو انداخت یک گوشه و گفت: «پختم ازگرما... چیه این چادر... هلاک شدم... کدوم آدم عاقلی تو گرما این‌همه پارچه به خودش می‌پیچه»؟ حالا مانتو و مقعنه یه چیز، آخه من نمی‌دونم چادر دیگه چیه این وسط؟ اصلا حالا که فکرش رو می‌کنم تو کَتَم نمی‌ره چرا باید چادر سر کنم... یعنی چی تو این گرما آدم خودشو انقدر عذاب بده.... شما یک دلیل منطقی بیار که من چرا باید چادر سرکنم. پدر گفت... » 📚« » کتابی است که با رویکرد تربیتی – مشاوره ای نگاشته شده و با استفاده از نکات راهکارهایی را برای نهادینه کردن استفاده از در و ارائه می‌کند. نویسندگان با بیان ویژگی های دوران نوجوانی و جوانی زمینه ساز آشنایی با روحیات نوجوانان می‌شوند و در ادامه نیز متناسب با این روحیات راهکارهایی برای علاقمند کردند نوجوانان به چادر ارائه شده‌است. در این میان وجود هایی که در دل خود راهکارها را به نمایش می گذارد بر جذابیت اثر افزوده است. 👈🏻 لازم به ذکر است که گفتمان ساده و خودمانی کتاب باعث پیوند بیشتر مخاطب با کتاب می‌شود. 🛒🛍برای میتوانید به قم بلوار نیایش جنب مصلی قدس، فروشگاه علیه السلام مراجعه کنید. 💳 همچنین از طریق زیر میتوانید کتاب را کنید. https://pbshop.ir/Product.aspx?ProductID=607
📣این خبر رو دختر خانم هایی که فکر می کنن داستان بی حجابی تنها به باد دادن لای موها ختم می شه خوب گوش کنن. ⭕️ خیلی ساده هست. آقا پسر رضوانشهری با یه دختر خانم دوست می شه و به قول خودش می خواسته با این دختر کنه اما بعد از مدتی یه دختر دیگه می شه و این خانم دیگه دم دلش رو می زنه. بعد می بینه که این دختره تو گلوش گیر کرده لذا اون رو به می رسونه. 📣نکته این داستان اینه که دخترخانم های عزیز باید این رو بفهمند که بزرگترین به جامعه خودشون هست. 🔹وقتی همه زیبایی هاتون رو کشوندید به کف خیابان، و خودتون رو مفت در معرض مردها قرار دادید اون موقع مردها هر روز عاشق یکی می شن و بعد می افتن به جون خودتون. 🔴امیدوارم تا سر خودتون به سنگ نخورده به سر عقل بیایید و بدونید حکم شرعی به نفع آرامش و آسایش خودتون هست. ╭─┅🍃🌸🍃┅─╮ 🌸@Azadye_Hejab🌸 ╰─┅🍃🌸🍃┅─╯
الأعراف فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَٰذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺑﺮﺍی ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﻧﺪﺍم ﺟﻨﺴﻲ‌ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻳﺸﺎﻥ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﻧﺸﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻫﺪ،* ﻓﻮﺭﺍً ﺑﺎ ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺑﻪ ﺩﻟﺴﻮﺯی ﻭﺳﻮﺳﻪ‌ﺷﺎﻥ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﺧﺪﺍ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﻧﮕﻴﺰﻩ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﻧﻬﻲ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻣﻴﻮﻩ‌ﻫﺎﻳﺶ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺷﻮﻳﺪ ﻳﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﻍ ﻣﺎﻧﺪﻧﻲ ﺷﻮﻳﺪ!» (٢٠) الأعراف وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ ﺟﻠﻮﻳﺸﺎﻥ ﻫﻢ ﺳﻔﺖ‌ﻭ‌ﺳﺨﺖ ﻗﺴﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﻛﻪ: «ﻣﻦ ﺧﻴﺮﺧﻮﺍﻩ ﺷﻤﺎﻳﻢ!» (٢١) ✍🏻 یکی از اهداف شیطان از ابتدای خلقت تا کنون آن بوده و هست که با وسوسه های خود کاری کند که انسان آشکار شود و نکته مهم این است که برای دست یابی به هدف شوم خود حتی حاضر هست بخورد و خود را دلسوز انسان نشان دهد. 👈🏻این همان چیزی هست که هم اکنون هم در حال رخ دادن هست و انسی و جنی دائما با شعارهای فریبنده و وسوسه انگیز و توجیهات به ظاهر دلسوزانه به دنبال رفع تمامی مظاهر و کردن انسان ها و به خصوص ها هستند گو اینکه به خوبی می دانند بهترین راه برای به سقوط کشاندن انسان ها آشکار شدن اندام جنسی آنها هست. چراکه آشکار شدن اندام جنسی یعنی باز شدن دروازه های گناه به سوی است. ╭─┅🍃🌸🍃┅─╮ 🌸@Azadye_Hejab🌸 ╰─┅🍃🌸🍃┅─╯
📚 زیباترین حیوان ظاهر داستان این کتاب در مورد لجبازی و غرور است اما در اصل به موضوع می پردازد. کودکان با خواندن این کتاب میفهمند که چرا نباید زیبایی خود را در هر جایی به نمایش بگذارند... ▫️نویسنده احمد طالبیان ▫️ناشر بهار دلها ▫️قطع خشتی ▫️تعداد صفحات 12 ✅ مناسب برای کودکان 📸 تصاویر بیشتر از کتاب https://eitaa.com/tasavir2/3223 🔴 قیمت پشت جلد : 25.000 تومان 🔵 قیمت با تخفیف : 24.000 تومان ادمین ثبت سفارش۱: @book_20 ادمین ثبت سفارش۲: @clerk2 📚 کتاب سرای رضوان 👇 ➡️ @child_book 🛍 فروشگاه فرهنگی رضوان👇 ➡️ @rezvanshop2
یک وطن فروش⁉️ ﺑﺎﻧﻮي ﻣﺤﺠﺒﻪ اي در ﯾﮑﯽ از ﺳﻮﭘﺮﻣﺎرﮐﺖﻫﺎي زﻧﺠﯿﺮﻩاي در ﻓﺮاﻧﺴﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﯽﮐﺮد. ﺧﺮﯾﺪش ﮐﻪ ﺗﻤام ﺷﺪ ﺑﺮاي ﭘﺮداﺧﺖ رﻓﺖ ﭘﺸﺖ ﺻﻨﺪوق.. ﺻﻨﺪقدار ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻢ ﺑﯽﺣﺠﺎب و اﺻﺎﻟﺘﺎً ايراني ﺑﻮد.! صندوقدار ﻧﮕﺎﻫﯽ از روي ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺑﻬﺶ اﻧﺪاﺧﺖ و ﻫﻤﯿﻨﻄﻮر ﮐﻪ داﺷﺖ ﺑﺎرﮐﺪ اﺟﻨﺎس را ﻣﯽﮔﺮﻓﺖ اﺟﻨﺎس او را ﺑﺎ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﻣﺘﮑﺒﺮاﻧﻪ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﻣﯿﺰ ﻣﯽاﻧﺪاﺧﺖ.! اﻣﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺑﺎﺣﺠﺎب ﻣﺎ ﮐﻪ روﺑﻨﺪﻩ ﺑﺮ ﭼﻬﺮﻩ داﺷﺖ ﺧﻮﻧﺴﺮد ﺑﻮد و ﭼﯿﺰي ﻧﻤﯽﮔﻔﺖ و اﯾﻦ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯽﺷﺪ ﺻﻨﺪوﻗﺪار ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺑﺸﻪ! ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺻﻨﺪوقدار ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎورد و ﮔﻔﺖ: ﻣﺎ اﯾﻨﺠﺎ ﺗﻮي ﻓﺮاﻧﺴﻪ ﺧﻮدﻣﻮن ﻫﺰار ﺗﺎ ﻣﺸﮑﻞ و ﺑﺤﺮان دارﯾﻢ، اﯾﻦ ﻧﻘﺎﺑﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ روي ﺻﻮرﺗﺖ داري ﯾﮑﯽ از ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺸﮑﻼﺗﻪ ﮐﻪ ﻋﺎﻣﻠﺶ ﺗﻮ و اﻣﺜﺎل ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯿﺪ! ﻣﺎ اﯾﻨﺠﺎ اوﻣﺪﯾﻢ ﺑﺮاي زﻧﺪﮔﯽ و ﮐﺎر، ﻧﻪ ﺑﺮاي ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﮔﺬاﺷﺘﻦ دﯾﻦ و ﺗﺎرﯾﺦ! اﮔﻪ ﻣﯽﺧﻮاي دﯾﻨﺖ رو ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺑﺪي ﯾﺎ روﺑﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﺑﺰﻧﯽ ﺑﺮو ﺑﻪ ﮐﺸﻮر ﺧﻮدت..؟!! ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺤﺠﺒﻪ اﺟﻨﺎﺳﯽ رو ﮐﻪ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮد ﺗﻮي ﻧﺎﯾﻠﻮن ﮔﺬاﺷﺖ، ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺻﻨﺪقدار ﮐﺮد، روﺑﻨﺪﻩ را از ﭼﻬﺮﻩ ﺑﺮداﺷﺖ و در ﭘﺎﺳﺦ ﺧﺎﻧﻢ ﺻﻨﺪوقدار ﮐﻪ از دﯾﺪن ﭼﻬﺮﻩ اروﭘﺎﯾﯽ و ﭼﺸﻤﺎن رﻧﮕﯿﻦ او ﺟﺎ ﺧﻮردﻩ ﺑﻮد ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻓﺮاﻧﺴﻮي ﻫﺴﺘﻢ… اﯾﻦ دﯾﻦ ﻣﻦ اﺳﺖ. اﯾﻨﺠﺎ هم وﻃﻨﻢ هست… ﺷﻤﺎ دﯾﻨﺘﻮن را ﻓﺮوﺧﺘﯿﺪ و ﻣﺎ ﺧﺮﯾﺪيم...! کپی بالینک لطفا🙏 https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9667