❌قضاوت با شما حکایتی تکان‌دهنده از کتاب مجموعه خاطرات شهدا در کتاب فرزندان فاطمه تحت عنوان "یاران ناب" دست جماعت مزدور و کومله را در فریبب اذهان عمومی تنها در درگذشت زنی به نام مهسا امینی آشکار می‌کند که آیا واقعا مرگ ناگهانی زنی اینان را متاثر کرده است؟ خیر! حافظه تاریخ پر از جنایات این جماعتِ کفتار... خاطره‌ای بشنوید از گروهک کومله که به بهانه مرحومه مهسا_امینی می‌خواد مردم رو بکشاند کف خیابون و مثلا شده لیدر اعتراضات رسمه به میمنت ازدواج، جلوی پای عروس و داماد قربانی می‌کنن. این رسم رو کومله هم اجرا می‌کردن، با این تفاوت که قربانی‌ها جوانان اسیر ایرانی بودند یک بار چند نفر از ما رو برای دیدن عروسی دختر یکی از سرکردگان کومله بردن. بعد از مراسم، اون عفریته گفت: "باید برام قربانی کنید تا به خونه شوهر برم". دستور داده شد قربانی‌ها را بیارن. شش نفر از مقاوم‌ترین بچه‌های بسیج اصفهان که شاید حداکثر سن آنها 14 سال نمی‌شد را آوردن و تک تک سر بریدن... شهدای نوجوان مانند مرغ سر بریده پر پر می‌زدن و آنها شادی و هلهله می‌کردن. اما این پایان ماجرا نبود. اون دختر دوباره تقاضای قربانی کرد و این بار شش نفر سپاهی، چهار نفر ارتشی و دو نفر روحانی را آوردن و این دوازده نفر رو هم سر بریدن. من و عده دیگری از برادران رو که برای تماشا برده بودن، به حالت بیهوشی و اغما افتاده بودیم و در این وضعیت، مجددا ما رو روانه ی زندان کردن... 📚 حکایت فرزندان فاطمه جلد1، ص34 پ.ن: متن خاطره از کانال افسران جنگ نرم انتخاب شده است (البته در جستجو کتاب ردیابی شد) #جهاد_تبیین #طلبه_نوشت ✍فاطمه شبانی آرانی @tollabolkarimeh

‌ تفاوت خیره به گیسوان گندمی‌اش می‌شوم. صورتی سفید که چروک‌های رویش هرکدام نشانه از تجربیات زندگیش می‌داد. چشمان آهویی داشت حتما جوانیش شهره شهر یا روستای خود بود. دلم برایش سوخت به کجا رسیده که در این سن و سال جای فکر کردن به آخر و عاقبت خویش دنبال جلب توجه از دیگران است. یادم می‌آید قدیم‌تر‌ها زمانی که بچه بودیم مادربزرگ‌ها بیشتر به فکر عاقبت خود بودند. سنی از آن‌ها گذشته بود لباس‌ها بلندتر، جوراب‌ها کلفت‌تر و روسری‌ها محکم‌تر بسته می‌شد. چه کسی مسئول این تفاوت‌هاست نمی‌دانم. فقط زنان با عفت کشورم را به خدا می‌سپارم. ✍🏻سمیه‌اسماعیل زاده #طلبه_نوشت @TOLLABOLKARIMEH