eitaa logo
بچه حزب اللهی
5.8هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
7.7هزار ویدیو
21 فایل
🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 ⚜️کانال » بچه حِزبُ اللّٰهی 💛 فَإِنَّ حِزبَ اللَّهِ هُمُ الغالِبونَ💛 خبر وتحلیل کم ولی خاص . سیاسی ونظامی . داخلی وخارجی . جبهه مقاومت. 🌹 ادمین: @Pirekharabat313 تبلیغات: @Amirshah315 لینک کانال: @BACHE_HEZBOLLAHI
مشاهده در ایتا
دانلود
بچه حزب اللهی
🔴 اوانجلیست ها چگونه سیاست خارجی آمریکا را شکل دادند؟ ▪️مسیحیت انجیلی از قدرتمندترین گروه‌های سیاسی
25.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 مسیحیت انجیلی چگونه از یاجوج و ماجوج و ماجرای ایران سوءاستفاده می‌کنند؟! ▪️بیش از 100 عضو کنگره آمریکا، اوانجلیست هستند. ▪️میلیون‌ها عضو انجمن بین‌المللی مسیحیت در حمایت از یهود فعالیت دارند. ▪️همین اندیشه، ترامپ را در حمایت بی‌حدومرز از اسرائیل ترغیب نمود. ▪️نتانیاهو هم می‌گوید ما دوستی بهتر از شما در جهان نداریم. ▪️ببینید چگونه و با حرارت آمریکایی ها را به آمدن منجی تشویق می‌کنند: «صدای قدم‌های مسیح می‌آید، آماده شوید آماده شوید آماده شوید». ▪️بعد ما اینجا در اندر خم یک کوچه هستیم. 📚 بیشتر بدانیم: برنامهٔ زمانی اوانجلیست‌ها برای پایان تاریخ @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آره درست گفتن؛ هاشمی زنده است... 🔺جریان انحرافی اینها در تمامی ارکان نظام حتی نهاد های انقلابی مسئول است. 🔻باید برای دونه دونه کارها و اقدامات انحرافی آقایون؛ جریان انقلابی اینان را به محاکمه بکشد. 👤حاج سعیدقاسمی @BACHE_HEZBOLLAHi
📰 چهارشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۳ 🔹️بازخوانی پاسخ‌های مستند کیهان اف.ای.تی.اف «تله» دشمن برای تحریم و «بهانه‌ای» برای کم‌کاری در داخل 🔹️ توسط نیروی هوافضای سپاه انجام شد انهدام بمب سنگرشکن در رزمایش مشترک اقتدار پدافند هوائی در نطنز 🔹️رواج تجاوز، کشتار و آدم‌ربایی در سوریه آسوشیتدپرس: هیچ‌کس به داد مردم نمی‌رسد 🔹️ مذاکره با ترامپ؛ بنویسید شجاعانه، بخوانید احمقانه! @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عوعو مردان، حجله‌ بردن زنان، عقوبت سازش حجابشان آزاد و فضای مجازیشان رها بود، اما صدای سگ در می‌آورند و... وسوسه‌ها و القاهای دروغین شبکه های بیگانه و غربی‌ها، سرانجام باعث شد به ثبات و آرامش سرزمینشان پشت کردند و سازش را قبول کردند و در آخر سلاح‌هایشان را زمین گذاشتند! حالا مجبورند زیر لگد صدای سگ‌ دربیاورند! دوباره ناموسشان به تاراج میرود، کشورشون در خطر تجزیه است، اسراییل و شرکایش تمامی زیرساخت‌های اقتصادی، نظامی و دفاعیشان را بمباران و نابود کرده، و تک تک دانشمندان برجسته ش را ترور کرده‌اند... و در آخر از سوریه فقط نامی می‌ماند مانند لیبی تجزیه شده... این عاقبت ملتی است که به جای مقاومت، تن به سازش داد، این عاقبت ملتی است که فریب تزویر و وعده‌های دروغ غرب را خورد. این عاقبت مردمی است که حوادث گذشته‌اش را فراموش کرد و از تاریخش عبرت نگرفت. این عاقبت ملتی است که فریب جنگ رسانه و جنگ نرم را خورد. این حوادث باید عبرت باشد برای همه .... @BACHE_HEZBOLLAHi
🌐 محمد شیاع السودانی نخست‌وزیر عراق با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب دیدار و گفتگو کرد @BACHE_HEZBOLLAHi
از نظر مخالفین تندرو کیست؟؟ تندرو کسی هستش که در مقابل زورگویی کشورهای بیگانه می‌ایستد و در زمان جنگ در خط مقدم مبارزه با دشمنان و در زمان صلح در خط مقدم سازندگیه ایران است (انقلابی ها) از نظر مخالفین میانه رو کیست ؟؟ کسانی که چه در زمان جنگ و چه در زمان صلح وادادگی خود را حفظ کرده و همیشه در صدد ضعیف نشان دادن کشور هستند(اصلاح طلبان) خدایا شکر که من یک تندرو هستم ✍علی ترابی @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
🌹:#روایت دلدادگی #قسمت ۵۳ 🎬: صبح زود بود ، آقاسید که بعد از یک هفته جستجو ، به هیچ کجا نرسیده بود و
🌹: دلدادگی ۵۵ 🎬 : سهراب که انگار در عالمی دیگر سیر می کرد ، سرش را به ضریح چسپانید وآرام زمزمه کرد : مولای من ؛ این چه حسی است که سراسر وجودم را فراگرفته؟! دردم از این دنیا کم بود ، یکی دیگر اضافه شد... این دخترک پری رو که بود؟ گویی مأموریت داشت تا بیاید دل سهراب بینوا را برباید ، انگار می دانست سهراب در این دنیا هیچ ندارد جز همین دل...آخر الان به کجا دنبالش روم؟ از ظاهرش پیدا بود که از اعیان و بزرگان هست ، آخر دخترکی که اینچنین در ناز و نعمت دست و پا می زند ، آیا راضی می شود که همراه و همدم ،سهراب یک لاقبای دزد شود؟ منی که نه پدرو مادری دارم که به آن بنازم ، نه ثروتی که جلوی چشم مردم را بگیرد ، نه شغل درستی و نه گذشته ی پاکی و نه آینده ی روشنی .... به اینجای حرفش که رسید ، سرش را محکم تر به ضریح کوبید و گفت : منی که در کل عمرم هزاران دختر دیدم و به سمتشان کشیده نشدم ، حالا چرا...چرا اینک در این موقعیت، باید شیدای کسی شوم که نمی دانم کیست اما واضح است که جزء طبقه ی اشراف است‌....امام رضا(ع) آخر با این بنده ی بینوا چه می کنید؟ اصالتم را می خواستم ....ندیدم ،نرسیدم...در عین تهی دستی این این..... ناگاه با تکان خوردن شانه اش به خود آمد، مردی از زائران با لبخند به او خیره شده بود ، تا سهراب سرش را بالا آورد گفت : چه می کنی جوان؟ گویا حاجتی داری، تو از امام خواسته ات را بخواه ، لازم نیست به خودت ضرر جسمی بزنی ، امام ما آنقدر رئوف است که اگر آرزویت ،به صلاحت باشد در طرفه العینی ، حاجتت را روا می کند. سهراب سری تکان داد و نگاهی به سمت قبر مطهر انداخت و گفت : دراین روزها هر چه اینجا دیدم و شنیدم ، همه ازلطف و بزرگی و کرم شما بود، مولایم ، تو خود خوب می دانی که در دلم چه می گذرد ، پس روا کن حاجتم را ، مولایم نمی دانم چگونه...اما به طریقی مرا به آن یار ناآشنا که مهرش را در یک نگاه به جان کشیدم ، برسان. سهراب با زدن این حرف از جا بلند شد، می خواست به همان مکان قبلی اش که از دید پنهان بود ، پناه آورد ، اما گویی دلش به این امر رضایت نمیداد، اینبار جایی را انتخاب کرد که روبه روی درب ورودی حرم بود ، او می خواست ببیند چه کسی می آید و‌چه کسی میرود، شاید‌....شاید بخت با او یار شد و دوباره دیدار میسر شد و از طرفی او احتیاج داشت اندکی فکر کند ، با زبانه کشیدن حس تازه ای که درونش بوجود آمده بود ، باید فکر می کرد و راه درست را انتخاب می نمود. چند ساعتی از رفتن آن بانو می گذشت ،حرم به روال طبیعی اش بود ، عده ای می آمدند ،نمازی میخوانند و زیارتی می کردند و میرفتند. سهراب مانند انسانهای گیج در خود فرو رفته بو و زانوهایش را خم کرده بود و دستانش را روی زانو‌گذاشته و سرش را به آن تکیه داده بود. در این هنگام مردی شانه اش را تکان داد و‌گفت : سلام آقا.... سهراب مانند فنر از جا پرید ، صاف نشست و گفت : سلام جناب ، امرتان؟ سهراب، با نگاهی به قد و قامت و لباس آن مرد متوجه شد بی شک از بزرگان است. آن مرد لبخندی زد و گفت : شما سهراب هستید؟ همان که در میدان مسابقه هنرنمایی کرد؟ سهراب که کلاً غافلگیر شده بود ،سری تکان داد و گفت :ب...ب...بله...اما من شما را به جا نمی آورم.. مرد خنده ی ریزی کرد و گفت : اگر کنارت مرا جای دهی ، خودم را معرفی می کنم... سهراب اندکی خود را جابه جا کرد و گفت : بله...بفرمایید دارد.... 🌹💠🌹💠🌹💠🌹💠🌹 دلدادگی ۵۶ 🎬: آن مرد همانطور که در کنار سهراب جا میگرفت ، نگاهی مهربان به صورت او انداخت و گفت : پس پهلوان و قهرمان قصه ی ما ،معتکف حرم امام رضا (ع) شده بود و ما بی خبر ،به دنبال شما، شهر را زیر و رو کردیم. سهراب با شنیدن این حرف ، متعجب به آن مرد نگاهی انداخت و گفت : به دنبال من؟! برای چه؟! اصلا شما کیستید و چکار می توانید با من داشته باشید؟ آن مرد همانطور که لبخندش پررنگ تر می شد ،دستش رابه روی زانوی سهراب گذاشت و گفت : بله به دنبال شما....مگر در این شهر غیر از شما چه کسی جسارت رویارویی با بهادرخان را داشت؟! بگذار اول خودم را معرفی کنم ، به من می گویند حسن آقا، کارگزار یکی از تاجران به نام خراسان هستم ، حقیقتش آوازه ی هنرنمایی شما به گوش صاحب کار ما رسیده و از طرفی مدتها بود که در تدارک سفری به ولایتی دیگر بود و به دنبال شخص خاصی که نقش محافظتی داشته باشد ، می گشت و وقتی تعریف شما را شنید ، به ما امر کرد که به هر صورت شده شما را پیدا کنیم و رضایت تان را کسب نماییم و شما قبول زحمت نمایید و محافظت از کاروان را به عهده گیرید، فقط این را هم بگویم ، پول خوبی به همراه شغل نان و آب داری به طرفت آمده ، اگر بپذیری ،بدان که شانس با تو یار شده است.
بچه حزب اللهی
🌹:#روایت دلدادگی #قسمت ۵۳ 🎬: صبح زود بود ، آقاسید که بعد از یک هفته جستجو ، به هیچ کجا نرسیده بود و
حسن آقا سرش را پایین تر آورد و کنار گوش سهراب گفت : اگر پیشنهادم را بپذیری ، جزئیات کار را برایت می گویم ، آخر این کاروان کوچک ، مأموریت خاصی دارد و به همین دلیل است که صاحب کار ما، حساسیت زیادی برای انتخاب محافظ داشته.... حالا نظرت چیست؟ سهراب که کاملا غافلگیر شده بود و از طرفی برای رسیدن به هدفش ،هم به کار و شغلی آبرومند و هم پول زیاد احتیاج داشت و این پیشنهاد را از عنایت امام رضا(ع) می دانست ، آرام شروع به صحبت کرد : باید بگویم ،تمام فوت و فن محافظت از کاروان و ایستادگی در برابر راهزنان را بلدم ، اما قیمت کار من بالاست ، به علاوه اگر صاحب کارتان از عملکردم راضی بود ، باید به وعده اش عمل کند و ما را به شغلی در خور ،بگمارد. حسن آقا ، دستی به پشتش زد و خوشحال از مأموریتی که به راحتی انجامش داده بود گفت : این یعنی که تو پیشنهاد ما را پذیرفتی ، پس برخیز با من بیا ، به خانه ی من میرویم و آنجا برایت جزئیات کاری که باید انجام دهی را می گویم ... سهراب که مشتاقانه منتظر شنیدن بود گفت : نمی شود همین جا بگویی؟ حسن آقا که نیم خیز شده بود با لحنی شوخی گفت : شنیدم که صبح زود حرم را برای دختر حاکم ،خلوت کرده بودند ، میترسم گرم گفتگو باشیم و اینبار سرو کله ی پسر حاکم پدیدار بشود و بساطمان را بهم بریزد و با زدن این حرف خنده ی صدا داری کرد و از جا بلند شد... و سهراب تازه فهمیده بود که آن دخترک پری رو چه کسی ست....با ناامیدی از جا برخاست و زیر لب زمزمه کرد : خدای من ؛شاهزاده خانم کجا و سهراب یک لاقبای راهزن کجا؟! آخر چرا؟!.... دارد‌.... 📝به قلم : ط _حسینی 🌹💠🌹💠🌹💠🌹💠🌹 @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ ایشون رئیس ستاد بازیگران پزشکیان بودن! 💢این اولین بار نیست که پشیمان میشن عادت دارند مردم را به انحراف بکشن در نهایت پروژه های خودشون رو تکمیل کنن ❌ آقای ایراندوست هر کاری امثال پزشکیان میکنن شما قبلش کردید... @BACHE_HEZBOLLAHi
12.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌️دکتر عباسی خطاب به عبدالناصر همتی: 🔻ثابت می کنم که شما یا هیچی از مسائل مالی و تحریم و چرخه یوترن (U.Tern) مثل ظریف که رفت تعهدات برجام رو بدون حل کردن مسئله «یوترن» یا معافیت معامله با دلار را امضا کرد، نمیدانی...!! و یا اگر میدانی و باز هم تحریم ها رو به AFTF مرتبط می‌کنی، پس شیادی..!!! @BACHE_HEZBOLLAHi