بچه حزب اللهی
«🌹:«روز کوروش» #قسمت_بیستم_چهارم 🎬: فرمانده راه رفته را به شتاب برگشت،چرا که دوباره خشایارشاه او را
🌹:«روز کوروش»
#قسمت_بیستم_ششم 🎬:
هامان دست مشت شده اش را روی میز چوبی پیش رویش کوبید و گفت: هرمز، رامتین، ارژنگ ببینید کی من به شما گفتم! من شک ندارم ، این مرد مردخای که گویی ناگهان از آسمان وسط قصر پادشاه فرو افتاد و شد مشاور و همکارهٔ خشایارشاه، به دین یهود است و از یهودیان مکار است.
رامتین یک تای ابرویش را بالا داد و هرمز با قهقه ای بلند گفت: چه می گویی هامان؟! مردخای یهودی ست؟!
ارژنگ متفکرانه نگاهی به هامان که مردی بلند بالا و چهار شانه با هیکلی پهلوانی بود انداخت وگفت: چرا به او این شک را بردی؟!
هامان از جا بلند شد همانطور که قبضه شمشیری که بر کمر بسته بود را در دست میفشرد گفت: من بارها متوجه شدم که مردخای همچون دیگران، در برابر ما که مقامی بالاتر از او داریم تعظیم نمی کند، او حتی در برابر خشایار شاه هم کرنش نمی کند و این از حرکات یهود است که هیچ کس را غیر از خود باور ندارند و احترام نمی کنند، من به او شک بردم و بارها او را امتحان نمودم، اما او آنقدر متکبر است که بزرگی دیگران را نمی بیند، این شک من زمانی به یقین تبدیل شد که در شهر شوش با لباس مبدل به دنبال او راه افتادم و در کمال تعجب او وارد حجره ای شد که به مردم شهر پول نزول میداد، کاملا مشخص بود آن حجره زیر نظر او اداره میشد.
خوب میدانید که اینچنین کارها فقط از یهودیان بر می آید و با نزول پول، آنها روز به روز پولدارتر و مردم دیگر فقیر و فقیرتر می شوند، اینان چون زالوهایی هستند که به جان ملت افتاده اند، از خون آنها تغذیه می کنند و بر آنان نیز فخر می فروشند.
در شهر شوش هر کجا فتنه و تباهی هست در عقبه اش دست یهودیان پنهان شده، هر کجا جنگ و دعوایی شود، آخرش معلوم میشود که از آتش افروزی یک یهودی نشات گرفته، هر کجا که دزدی و غارتی شود، در پس آن دست های یهود است که دست به کار است، یعنی اینچنین بگویم اگر این یهودیان مکار و شیطان صفت را از صحنهٔ گیتی محو کنیم، بی شک این سرزمین یکپارچه راستی و صلح و عدالت خواهد بود.
هرمز سری تکان داد و گفت: در راستی حرفهای تو شک نداریم، همه ما میدانیم که هر چه شر و بدی ست زیر سر یهودیانی ست که زمانی در اینجا برده بودند و به لطف کوروش کبیر آزاد شده اند و اینک سرو گوششان میجنبد و دم درآورده اند، اما به نظرت چگونه می شود آتش فتنه یهودیان را خاموش کرد؟!
رامتین گلویی صاف کرد و در ادامه حرفهای هرمز گفت: حال که می گویی مردخای هم یهودی ست و خوب میدانی که خشایار شاه در اول سخت تحت تاثیر ملکه استر و پس از آن مردخای هست، پس هر چه گویی طبق ادعای خودت، مردخای خلافش را به گوش پادشاه می خواند.
ارژنگ اشاره به صندلی کرد تا هامان بنشیند و گفت: خوب میدانم که هامان بزرگ، بی گدار به آب نمیزند، اگر اینجا جلسه ای گرفته و ما را فراخوانده، پس حتما راهکاری هم پیش بینی کرده...
هامان سری به نشانه تایید تکان داد و گفت: ارژنگ حقیقت را گفت، تدبیری نموده ام که عده ای یهودی به جبران کارهایشان مجازات شوند و اینان درس عبرتی شوند برای دیگر یهودیان تا پای را از گلیم خویش بیرون ننهند و راه راستی و درستی پیشه کنند..
هر سه نفر گوش هایشان را تیز کردند تا بدانند هامان چه نقشه ای در سر دارد..
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
«روز کوروش»
#قسمت_بیستم_هفتم 🎬:
هامان دست هایش را دو طرف میز زد و همانطور که هر سه مرد پیش رویش را از نظر می گذراند گفت: مدتهاست که برای این مهم برنامه ریزی کرده ام و نمی خواستم تا زمانی مشخص، کسی از آن با خبر شود، چرا که ترس از آن بود که تمام آنچه رشته بودیم به ترفند یک فریبکار بر باد رود، پس با احتیاط عمل کردیم.
مدتی ست که جمعی از هنجار شکنان جامعه را بی صدا دستگیر کرده ام، در میان اینان هم تاجران فریبکار و هم دزدان مال مردم ، هم انان که از یک سکه پول با ترفندی ناجوانمردانه صد سکه میساختند موجود است و عجیب اینکه تمام اینان از یهودیان هستند و یک غیر یهودی در این حلقه موجود نیست.
هرمز خنده مضحکی کرد و گفت: میدانستیم یهودیان آدم های ناراستی هستند اما واقعا آگاه نبودیم وضعشان اینچنین است.
رامتین نگاهی به هامان انداخت و گفت: می شود آنان را ببینیم؟!
ارژنگ هم با تکان دادن سر حرف رامتین را تایید کرد.
هامان با اشاره به آنها به طرف در حرکت کرد و همانطور که جلوی آنها قدم برمی داشت گفت: آری می شود، هم اینک به زندان مخفی خواهیم رفت، اما فراموش نکنید این موضوع باید مسکوت بماند و خبری از این موضوع به بیرون درز نکند تا من در فرصتی مناسب به خدمت خشایارشاه برسم و موضوع را برای پادشاه به حقیقت توضیح دهم و مجازات سختی برای خاطیان بستانم تا عبرتی شود برای دیگران..