eitaa logo
بچه حزب اللهی
5.9هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
8.3هزار ویدیو
21 فایل
🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 ⚜️کانال » بچه حِزبُ اللّٰهی 💛 فَإِنَّ حِزبَ اللَّهِ هُمُ الغالِبونَ💛 خبر وتحلیل کم ولی خاص . سیاسی ونظامی . داخلی وخارجی . جبهه مقاومت. 🌹 ادمین: @Pirekharabat313 تبلیغات: @Amirshah315 لینک کانال: @BACHE_HEZBOLLAHI
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ سلاح‌ورزی به حبس و پرداخت جزای نقدی محکوم شد 🔹در پی رسیدگی به پرونده حسین سلاح‌ورزی رئیس سابق اتاق بازرگانی ایران در دادگاه تجدیدنظر استان تهران با استناد به موارد قانونی و مستندات موجود در پرونده، این فرد به اتهام نشر اکاذیب در دادگاه به ۶ ماه حبس و پرداخت جزای نقدی محکوم شد. 🔹این حکم قطعی و از زمان ابلاغ لازم‌الاجرا است. @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
🌹:شاهزاده ای در خدمت قسمت پنجاه و هفتم🎬: پیامبر در بین یاران چشم می گرداند، هیچ‌کس نمی داند در ذهن
🌹:شاهزاده ای در خدمت قسمت پنجاه و نهم 🎬: لحظات و دقایق و ساعتها و روزها و هفته ها و ماه ها چون برق و باد می گذشت و این گذشتن خبر از عبور انسانها از مراحل مختلف عمرشان میداد.. نزدیک به دوسال از آمدن فضه به مدینه النبی می گذشت ، دو سالی که هر لحظه اش برابر با هزاران سال می بود و فضه در مکتب عدالت علوی و کلاس درس فاطمی ، درس انسان بودن و انسان ماندن را آموخته بود، دو سالی که او را چنان وابستهٔ این خاندان کرده بود که تاب و تحمل دوری از بانوی خانه را که چون مادر دوست می داشت ، نداشت. او خود را نه خادمه ، بلکه فرزند این خانه می دانست و حالا توسط پیغام و پسغام هایی که آن جوان حبشی ، همان سربازی که او را از حبشه به مدینه آورده بود ، متوجه علاقه او به خود شده بود. ان جوان ، فضه را از مولا علی خواستگاری نموده بود و مولا علی هم تصمیم گیری را بر عهده خود فضه گذاشته بود ، البته مولایش تاکید کرد که این جوان ، جوانی پاک و مسلمانی مؤمن است ، اما فضه دل از بانویش و این خانه نمی کند ، او فکر می کرد با ازدواجش ،امکان این هست که اندکی هر چند کوچک از این خانه و‌خانواده دور شود ، پس در جواب دادن تعلل می کرد و گاهی به این نتیجه می رسید که تمام عمرش را وقف زهرا سلام الله علیها کند و مانند پروانه دور او بچرخد. اینک که موسم حج ابراهیمی بود ، آن خواستگار سمج هم بر اصرارش افزوده بود و فضه جواب خواستگاری را به بعد از مراسم حج و بازگشت به مدینه ،واگذار نموده بود. کاروان زائران خانه خدا در شور و شعفی وصف ناپذیر بود ، همه در تدارک سفر به سرزمین مکه و خانه خدا بودند و فضه از شادی در پوست خود نمی گنجید، چون او هم بعداز مدتها انتظار سعادت زیارت خانه خدا را پیدا کرده بود و جزء زائران همراه مولایش علی و جمعی از زنان پیامبرصلی الله علیه واله راهی مکه بود... ادامه دارد 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 شاهزاده ای در خدمت قسمت شصت🎬: کاروان زائران مدینه النبی ، به همراه پیامبر صلی الله علیه واله وارد حرم امن الهی شدند ، روز ها، روزهای ماه ذی الحجه بود و پیامبر آخرین مراحل آئین حج ابراهیمی را به مردم آموزش می داد. فضه هم همچون نوگلی تازه نفس ، عطر محمدی را به جان می کشید و آموزش های پیامبر را به حافظه اش می سپرد و عجیب حلاوت زیارت خانهٔ خدا در جوار پیامبر و مولایش علی بر ذائقهٔ جانش نشسته بود. زیارت خانه خدا به اتمام رسید و کاروانیان در راه بازگشت به سرزمین های خود بودند پیامبر صلی الله علیه وآله ، همچون نگین انگشتری در میان مسلمانان می درخشید و به آنان درس خدا و خداشناسی و راه و رسم بندگی را می داد ، در این هنگام باز حال رسول خدا متغیر شد ، این حال و هوا برای فضه که نزدیک دو سال با خانوادهٔ رسالت همنشین بود ،بسیار آشنا می آمد. او خوب می دانست که در این حالت ، جبرئیل امین است که از آسمان فرود آمده و میهمان محضر رسول خداست ،پس باید منتظر پیامی دیگر از جانب خداوند بود. بعد از گذشت دقایقی ، پیامبر از جا برخواست ، همانطور که چهره اش نورانی تر از همیشه می نمود ، در بین جمعیت چشم گرداند و چشم گرداند و در آخر، نگاهش خیره بر روی مردی شد که شیر خدا بود در روی زمین ، همو که او را پدر خاک می نامیدند ، ابوترابش می خواندند و عنوان شجاع ترین مرد عرب را به خود اختصاص داده بود. پیامبر همانطور که خیره در نگاه علی و علی غرق در چشمان حبیبش رسول الله بود ،لبخندی چهرهٔ مبارکش را پوشانید و سپس رو به جمع فرمود : ای کسانی که ایمان آورده اید و راه درست و مستقیم را که همان راه حق و خداوند است یافته اید ، بدانید که اینک جبرئیل امین بر من نازل شد و پیغام بسیار مهمی را به من رسانید. پیامی که برای خداوند آنچنان مهم بوده که اراده کرده آن را در جمع حاجیان سرتاسر این کرهٔ خاکی بیان کند. پیامی که شما باید بشنوید و به گوش آنان که در این جمع نیستند و نمی شنوند،برسانید... پیامبر قبل از خواندن پیام و آیه ای که بر او نازل شده بود ، سخن ها گفت تا همگان به اهمیت این پیام پی ببرند. فضه هم که در جمع حاجیان حضور داشت ، سرا پا گوش شده بود تا حرف به حرف این پیام مهم را به گوش جان بسپارد ، تا بداند خواسته ی خدایش در چیست که اینهمه اهمیت داشته است و انگار حسی درون قلبش می گفت که بی شک این پیام مهم ، بی ربط به مولای عرشیان و فرشیان امیر مومنان علی علیه السلام نخواهد بود. آری ، فضه غرق در حرکات پیامبرش بود و پیامبر غرق در برکات دامادش علی.... ادامه دارد... 🖍به قلم :ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
🌹:شاهزاده ای در خدمت قسمت پنجاه و نهم 🎬: لحظات و دقایق و ساعتها و روزها و هفته ها و ماه ها چون برق
😍کتاب «امینه» نوشتهٔ سرکار خانم ط.حسینی 📝،داستان زندگی دخترکی پاک و زیبا که دست تقدیر بازی های سخت و نفس گیری پیش روی او قرار میدهد و زیبایی خیره کننده اش او را مورد توجه چندین شاهزاده سعودی قرار میدهد و سرانجام امینه را از سراپرده پدر به کاخ های بزرگ شاهزاده های سعودی می کشد و شاهزاده ای پیر و هوسران او را می رباید و... این داستان برگرفته از واقعیت است و اطلاعات ذی قیمتی به مخاطب می دهد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 سیلی سخت اطلاعاتی سپاه به اسرائیل در «قلب رقه» 🎥 فیلم سینمایی «قلب رقه» روایتی از عملیات اطلاعاتی مدافعان حرم در شهر رقه -پایتخت داعش-، برای پیدا کردن یک اسیر ایرانی است که قرار است با اسرائیل مبادله شود. ♦️ فعالان فرهنگی می‌تونن برای اکران فیلم در مساجد، هیئات، سالن‌های شهر و ... به روش‌های زیر اقدام کنن: 🌐 ekranmardomi.ir/movie/the-heart-of-aqqah 📞 02142795050 @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ تحریف امیرالمؤمنین توسط حسن آقامیری پاسخ به اراجیف جدید آقامیری درباره انتقام ایران از اسرائیل @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_بیستم🎬: زن دوباره دور تا دور آتشدان بزرگ با قدم های آرام شرو
🎬: به دستور ملکه سمیرامیس کل شهر غرق در جشن و شادی بود و قصر حاکم بیشتر از دیگر جاها غرق در رقص و پایکوبی بود. مردم شهر آنچنان شراب نوشیده بودند که همگان از زن و کودک و مرد و پیر و جوان از خود بیخود بودند. ملکه سمیرامیس همانطور که از زیر چشم حرکات مدهوشانه حاکم را میدید، نیشخندی زد و گفت: فکر می کنم وقتش است، پس از جا بلند شد و به سمت میز روبه رویش رفت و کوزه ای زیبا که پر از نقش و نگار رنگارنگ بود را برداشت، کوزه ای که عنوان شراب مخصوص را به خود داشت و جز ملکه هیچ کس خبر نداشت که دارویی روان گردان داخل آن شراب ریخته شده است. ملکه جامی از این شراب پر کرد و با قدم های شمرده شمرده به حاکم نزدیک شد، حاکم روی تخت لم داده بود و وقتی سایه ملکه زیبایش بر سرش افتاد سرش را بالاتر گرفت و گفت: س..س...سمیرامیس...م..مل..ملکه من، تو زیباترین زن روی زمین هستی و امروز از همیشه زیباتری و سپس نگاهی به اندام نیمه عریان او انداخت و گفت: چرا کنارم نمی نشینی و مرا در آغوش نمیگیری؟! ملکه جام را به دست حاکم داد و گفت: شراب ناب این جام را نوش جان کنید تا من نیز کنار شما قرار گیرم. حاکم جام را از دست ملکه گرفت و یک نفس سر کشید. ملکه لبخندی شیطانی زد و کنار حاکم نشست، چشمان حاکم دو دو میزد و دهانش مانند زهر تلخ و مغزش مختل شده بود، ملکه سرش را نزدیک گوش حاکم آورد و آرام زمزمه کرد «تو یک گاو هستی که باید برای خدایان قربانی شوی» در این هنگام حاکم از جا جست و ملکه عصای طلایی او را به دستش داد و دوباره همان عبارت را تکرار کرد. حاکم دستان لرزانش را که از نوشیدن زیاد می لرزید به عصا گرفت و سعی کرد به عصا تکیه کنه و بعد نگاهی سرسری به جمعیت پیش رو کرد، همه جمعیت که بلند شدن ناگهانی حاکم را دیدند ساکت شدند و همه سراپا گوش شدند. حاکم همانطور که انگار سرش روی گردنش سنگینی می کرد، چشم گرداند و یکباره با لحنی لرزان گفت: م...من یک گاو هستم ماااا...مااا...و بعد از اینکه چند بار صدای گاو درآورد ادامه داد: مرا در راه خدایان قربانی کنید. چند نفری که از طرف سمیرامیس در بین جمعیت پخش بودند و مأمور به انجام غوغا بودند، فریاد برآوردند: حاکم را برای خدایان قربانی کنید، او خود اینچنین می خواهد، کم کم این شعار همگان شد: حاکم را قربانی کنید. مجلس که اوج گرفت سمیرامیس از جا برخاست و با اشاره به دو سرباز به آنها دستور داد که دو طرف حاکم را بگیرند و او را به میدان شهر ببرند. حاکم نگون بخت که در تلهٔ ملکه اش گرفتار شده بود و هر چه می گفت به خاطر مصرف آن مواد روانگردانی بود که ملکه به خوردش داده بود، فکر می کرد گاو است مدام صدای گاو از خود درمی آورد. حاکم را به میدان شهر بردند، طبق دستوری که ابلیس به سمیرامیس داده بود حاکم باید زنده زنده قربانی میشد. پس ملکه دستور داد تا حاکم را در حالیکه زنده است، دست و پا و قطعات بدنش را جدا کنند و حاکم بیچاره با قطع هر عضو فریاد دردش به آسمان بلند میشد و این است رسم شیطان، انسان را می فریبد و محو و خدمتگزار خود می کند و در آخر خود دستور قتلش را میدهد. حاکم شهر قطعه قطعه شد و از نفس افتاد و به دستور ملکه در بیابان منقل هایی از ذغال گداخته برپا کردند و قطعه های بدن حاکم شهر را کباب کردند، کل بیابان پوشیده از دود و بوی کباب بود و اجنه شیطانی از این بو نیرو می گرفتند و به این ترتیب ملکه سمیرامیس این زن زیبا و خبیث به عهدش با ابلیس وفا کرد... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕 @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴رهبر انقلاب: آمریکا دیر یا زود مجبور خواهد شد اسرائیل را رها کند ➖➖➖➖➖➖➖ @BACHE_HEZBOLLAHi
7.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴رزمایش نیروهای انصارالله یمن در اعماق زمین. 😳😳😳 ➖➖➖➖➖➖➖ @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
⭕️نفوذ در دل ریاست جمهوری 🔷️ ایجاد تفرقه بین نیروهای نظامی: همه ما بنی صدر را با اسم خیانت می‌شناسیم، از بحث خیانت بنی صدر در کشور که بگذریم. خیانت های وی در جنگ نیز مشهود از جمله فاصله انداختن بین ارتش و سپاه ، که هر چقدر شهید صیاد شیرازی (رضوان الله علیه) آن را کم میکرد ولی شخصی مثل بنی صدر آن را بیشتر و بیشتر میکرد. سردار کوثری در این زمینه می‌گوید: از آنجا که بنی‌صدر نمی‌توانست وحدت و همدلی سپاه و ارتش را تحمل کند، بعد از گذشت 3 ماه از آغاز جنگ تحمیلی، ضمن ابلاغ یک دستور‌العمل مؤکد کتبی – که خودم نسخه‌ای از آن را دیده‌ام – به ارتش دستور داد: «بدون اخذ دستور از فرماندهی کل قوا، حتی یک عدد فشنگ هم نباید به سپاه تحویل داده شود.» 🔷️ایده‌ای خسارت بار؛ زمین بدهیم و زمان بگیریم: منظور از این ایده این است که دشمن تا می‌تواند وارد خاک ما شود و ما بدون هیچ دفاعی زمان بخریم و خودمان رو آماده کنیم که ایده کاملا منسوخ بود بنی صدر میگفت دشمن باید تا جایی بیایید که ما بر روی کوه های بختیاری استحکامات دفاعی داشته باشیم و در آنجا با دشمن بجنگیم. 🔷️بی‌توجهی به تحرکات مرزی دشمن : کمی قبل از جنگ بسیاری از امیران جنگ در گزارش های پی در پی به بنی صدر می‌گفتند که دشمن دارد آرایش دفاعی می‌گیرد و تانک های خود را در مرز استقرار داده اما بنی صدر میگفت که ماکت است دشمن دارد رزمایش انجام می‌دهد و قصد حمله ندارد، اگر ما در آن زمان این تحرکات رو جدی تر میگرفتیم تلفات کمتری میدادیم. 🔷️بنی‌صدر؛ بزرگترین مانع رسیدن کمک به جبهه‌ها : سقوط خرمشهر هم حاصل خیانت بنی‌صدر بود. به طوری که توپخانه ای که در سمت خرمشهر مستقر بود به گفته آقای هاشمی رفسنجانی التماس میکرد که چندین گلوله بهش بدهند و بنی صدر با بهانه های عجیب به آنها تعداد بسیار کم تحویل میداد. در صورتی که به گفته آقای هاشمی رفسنجانی ما در آن موقع دپو تسلیحات مان آن قدر ام کم نبود و می‌توانستیم به آنها بیشتر کمک کنیم. حتا در کتاب خاطرات شهید ضرغام به این اشاره شده که وقتی بنی صدر در منطقه حضور یافت ضمن بد رفتاری با بسیجیان به آنها گلوله های دست چندم تحویل میداد. و گاها تجهیزات خیلی خیلی کم. 👈با ما همراه باشید تا هفته دفاع مقدس / ناگفته های جنگ @BACHE_HEZBOLLAHi