eitaa logo
بنام مرد 🇵🇸
243 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
129 فایل
تاریخ شروع کانال :99/10/13 اسم کانال مخفف اسم شهداست ب: بابک ن: نوری ا : احمد م: مشلب م: محمد ر: رضا د : دهقان ادمین ↶ @FB_135_18 تبادل‌و‌مدیر ↶ @Shahidehdahe80
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت شصت و یکم «تنها میان داعش» » فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با حاج قاسم قرار گذاشتیم!« و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را مشتاقانه به سمت معرکه میکشید. در را که پشت سرش بستم، حس کردم قلبم از قفس سینه پرید. یک ماه بیخبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفسهای بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد. پای ایوان که رسیدم ام جعفر هنوز به کودکش شیر میداد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :»خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!« او دعا میکرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد. چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :»حاج قاسم و جوونای شهر مثل شیر جلوی داعش وایسادن! شیخ مصطفی میگفت سیدعلی خامنه ای به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!« سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان میکرد، به گوشم رساند :»بیچاره مردم سنجار! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش داعش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!« با خبرهایی که میشنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیکتر میشد، ناله حیدر دوباره در گوشم می پیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :»شوهرم دیروز میگفت بعد از اینکه فرمانده های شهر بازم امان نامه رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمیذاره یه مرد زنده از آمرلی بیرون بره
قسمت شصت و دوم «تنها میان داعش» او میگفت و من تازه می فهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما نارنجک آورده و از چشمان خسته و بیخوابش خون میبارید. از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس اسارت در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود. اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت ناموسش بیش از بلایی که عدنان به سرش میآورد، عذاب میکشید و اگر شهید شده بود، دلش حتی در بهشت از غصه حال و روز ما در آتش بود! با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم آتش گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد. نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر میتوانست یوسف را سیر کند. به سرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمیدانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد. حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به شوق دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم. همانطور که به سمت در میدویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی رزمنده ای آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لبهای او بیشتر به خشکی میزد که به سختی پرسید :»حاجی خونه اس؟« گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشکهایش مقاومت میکند که مستقیم نگاهش کردم و بی پرده پرسیدم :»چی شده؟« از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد
قسمت شصت و سوم «تنها میان داعش» »بچه ها عباس رو بردن درمانگاه...« گاهی تنها خوش خیالی میتواند نفس رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :»دیدم دستش زخمی شده!« و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :»الان که برگشت یه راکت خورد تو خاکریز.« از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زنعمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زنعمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه میدویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدمهایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میکردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. تختهای حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر خونی به رگهایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده میشد و بالای سرش از نفس افتادم. دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمیزد. رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، علقمه عباس من شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این جراحت به چشمم نمیآمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود.
قسمت شصت و چهارم «تنها میان داعش» سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به قدری خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم باور نگاهم نمیشد. دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشمهای به خون نشسته ساعتی پیش نگران جان ما نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم :»عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!« دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن صبوری ام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :»عباس میدونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، اسیرش کردن، الان نمیدونم زنده اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!« دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره مظلومش برای کشتن دل من کافی بود. حیایم اجازه نمیداد نغمه ناله هایم را نامحرم بشنود که سرم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار میدادم و بی صدا ضجه میزدم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به مناسبت ولادت شهید صفری تبار ساخته شده انتشارش باشما🌸
اسلام 1400 دࢪ این مملکت وجود داره 😎💪🏻✌️🏻 خانم باࢪان کوثࢪے هواستو جمع کن 😏😎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ممنونم از همه دوستان و همراهان گل ڪانال ✨ قدیـمیااااا عشقــــــــید♥️ جدیـدیااااا خــــــوش اومدید♥️ دوستـــــــون دارم 🤗🤗 ‌‌با فوروارد ڪردن ازڪانال خودتون حمایت ڪنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دوستان خوب هستین ؟ این لینک اکیپ مون هست جواب ناشناس ها اینجا داده میشه↶↶ @ekipebenamemard
شهادت‌یعنۍٖ.. تمام‌قلبت‌شیش‌دونگ‌فقط و‌فقط‌مال‌خدابشھ..!•🍁🧡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونستن کجا شوخی کنن میدونستن کجا مرد باشن! مون شهید حسین معز غلامی ✨
هدایت شده از اڪيݐ ݥۅݩ
https://harfeto.timefriend.net/16225561765731 بفرمایین اینم لینک ناشناس😍
دوستان لطفا همه و همه در کانال اڪيݐ ݥۅݩ عضو بشین، اگه تعداد این گروه رو اون گروه بالا بره شاید اون کانال رو باز کردیم و چت کردیم 😌، خدا رو چی دیدی 😏 اینم لینک اون کانال مون @ekipebenamemard
❌ چقدر هیجان ‌انگیز...!!! با شعار "عدم تبعیض جنسی" اولین سالن مراقبت ناخن آقایون در اصفهان! ❌برخی پیرایشگاههای مردانه درحال تبدیل شدن به سالن های زیبایی مردانه هستند و روز به روز به خدمات زیبایی این سالن ها افزوده میشود!! @BAMBenamemard
به وقت ترفند 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بستنی کیم فقط با سه ماده😋 مواد تشکیل دهنده (برای 3 عدد): ✅ 150 گرم شکلات ✅ 200 گرم خامه قنادی ✅ 65 میلی لیتر شیر عسلی ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄┄ ••••●❥JOiN👇🏾 @BAMBenamemard
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلاااااام به روی ماهتون نازنینا. صبح بخیر باشه. امیدوارم شب خوبی داشته باشین 💜 مواد مورد نیاز برای پنیر من سالهاست از این روش استفاده میکنم شیر - 3 لیتر 🔸 سرکه 9٪ - 3-4 قاشق غذاخوری قاشق غذاخوری (کاملا حل می شود و احساس نمی شود) 🔸 نمک طعم دار 🔸 و یک تابه معمولی ⠀ آشپزی: r شیر را به جوش بیاندازید سرکه را اضافه کنید -پنیرحاصل را روی قالب بچرخانید ، مایع اضافی را تخلیه کنید. ▪️ درون صافی بریزید و نمک بریزید روی ان حتما درست کنید امیدوارم درست کنید •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @BAMBenamemard
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موهای دخترتو این مدلی ببند 🎥🔝 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @BAMBenamemard
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔝 💎شیک پذیرایی کن ترفند تزیین خوشگل دستمال سفره 💞کلیــک کنیــد💞👇 @BAMBenamemard
اینم یه دستور خوشمزه و آسون دیگه 👇 . کباب کوبیده مرغ : مواد لازم : 2 عدد سینه مرغ 200 گرم دنبه گوسفندی یک حبه سیر 1 عدد پیاز زعفران _نمک، فلفل سیاه، فلفل قرمز _جعفری دو ق غ . . طرز تهیه : دو عدد سینه ی مرغ رو دو بار با دنبه ها چرخ کنید تا خوب یکدست له بشن. من با همون چرخ گوشت پیاز و سیر چرخ میکنم که کاملا محو بشن و فقط طعمشون باقی بمونه توجه کنید وقتی پیاز و رنده یا چرخ کردید آبشو حتما بگیرید که گوشتا روی آتیش وا نرن. خوب هم بزنید و زعفران و ادویه هاتون رو بش اضافه کنید و 2 ساعت توی یخچال قرار بدید مرحله آخر هم که سیخ گرفتن و کباب کردنه و در آخر نوش جان 😍 . پ.ن: اضافه کردن دنبه برای نرم شدن کباب هست و اگر رژیم دارید می تونید از دستور کباب ‍‌‌‎‌‎‌‌ •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @BAMBenamemard