🍃شهید حاج رضا فرزانه سال ۱۳۴۳ در #تهران دنیا آمد. با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت و تا آخر جنگ با سمتهای مختلف به نبرد با دشمن بعثی پرداخت. بارها مجروح شد ولی هر بار با بهبودی نسبی به جبهه برگشت. سال ۶۳ #ازدواج کرد و صاحب سه فرزند پسر شد.
🍃شهید فرزانه در مدت هشت سال حضور در جبهه، بارها مجروح شد ولی هر بار با بهبودی نسبی به جبهه برگشت.با حمله تکفیریها به#سوریه، خود را برای دفاع از#حرم آل الله آماده کرد 👊
🍃اگر چه مسئولان#سپاه رضایت به این سفر ندادند ولی شهید حاج رضا تصمیم خود را گرفته بود. ۱۲ دی ماه سال ۹۴ آغاز سفرش شد و چهل روز بعد، ٢٢ بهمن خبر شهادتش رسید🕊
🍃پیکر مطهرش را دوستان زینبی اش، برای خنثی کردن توطئه تکفیریها مخفی کردند و بدین ترتیب پیکرش هم#مدافع_حرم شد♥️
✍نویسنده: #نادره_عزیزی_نیک
🌸به مناسبت سالروز شهادت
#شهید_حاج_رضا_فرزانه
📅تاریخ تولد : ۲۲ خرداد ۱۳۴۳
📅تاریخ شهادت : ۲۲ بهمن ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱٣٩٩
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
#استوری_شهدایی #گرافیست_الشهدا
🆔@ghasem_girls
22.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
○•🌱
🎬نماهنگ دیدنی و شنیدنی با عنوان " آرزوی کربلا"
🎤 #کربلایی_جواد_مقدم
🚩به همراه تصاویری زیبا و دیدنی از حرم امامحسین علیه السلام
.
#حرم
🆔 @ghasem_girls
وقتی میگی کاش حرم بودم
ثواب حرم رفتن برات نوشته میشه
اصلا اسلام همینه به نیت اعمالت نگا میکنه!وقتی دارن برات روضه میخونن
دلت پرمیکشه برابین الحرمین اشک میریزی میگی کاش الان اونجا بودم...
دیگه باید بهت بگن زیارت قبول😊
هعععی
کاش الان همگی حرم بودیم💔
#حرم
وقتی میگی کاش حرم بودم
ثواب حرم رفتن برات نوشته میشه
اصلا اسلام همینه به نیت اعمالت نگا میکنه!وقتی دارن برات روضه میخونن
دلت پرمیکشه برابین الحرمین اشک میریزی میگی کاش الان اونجا بودم...
دیگه باید بهت بگن زیارت قبول😊
هعععی
کاش الان همگی حرم بودیم💔
#حرم
#اربابمهربونم
شـکست خــوردم و از زنــدگی جـواب شـدم
امیـد آخـر این روزهـا فقــط #حــرم است...
😈خانوووووووووم...... شماره بدم؟
🚗خانوم خوشگله برسونمت؟؟
💁♂ #خوشگله چن لحظه از وقتتو به ما میدی؟؟
☝️اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!‼️
بیچاره اصلا” اهل این حرفها نبود… این قضیه به شدت آزارش می داد😔
🎋 تا جایی که چند بار تصمیم گرفت بی خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد...
🌸روزی به امامزاده ی نزدیک #دانشگاه رفت…
👈شاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!‼️
🍁دخترک وارد حیاط امامزاده شد
خسته… انگار فقط آمده بود #گریه کند…
دردش گفتنی نبود…!!!
🍃رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد
وارد #حرم شد و کنار ضریح نشست🌸
😔زیر لب چیزی می گفت انگار!!! ‼️
😭خدایا کمکم کن…
☝️چند ساعت بعد،دختر که کنار #ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…
👩💼خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان #زیارت کنن!!!‼️
😧دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت 8 خود را به خوابگاه برساند…
💃به سرعت از آنجا خارج شد… وارد #شهر شد…
اما… اما انگار چیزی شده بود… دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
😯 انگار محترم شده بود… #نگاه #هوس_آلودی تعقیبش نمی کرد!‼️
🌼احساس #امنیت کرد…با خود گفت: مگه میشه انقد زود دعام #مستجاب
شده باشه!!!!
🙎فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! ‼️اما اینطور نبود!
🌿یک لحظه به خود آمد…
🌸دید #چادر #امامزاده را سر جایش نگذاشته…!☺️