به نام آفریننده شهدا ❤️ قسمت :#هشتم #رفتن_به‌آغوش‌گرم‌خدا 😔💔 حرف های دایی جون هم برام تازه بود هم جذاب آخه کی فکرشو میکرد جبهه مثل یه زمین کشاورزی باشه؛واین همه نیاز به مراقبت و هُشیاری داشته باشه واقعا جالبه🤔. اما دایی جون این کارو که گفتی :آفت و زمین و کشاورز همه اینا رو که آقایون انجام میدن پس کار خانما چیه؟؟🧐یعنی خانما نمیتونن کاری انجام بدن 🧐یا اینکه مهارت لازم رو ندارن🥲!! خب، خب دایی و خواهر زاده خوب با هم خلوت کردین من که مزاحم نیستم که ؟.. نه آبجی شما همیشه مراحم مزاحم مایی😆 وااااا داداش 😕 نه آبجی شوخی کردم 😄 خب درباره چی داشتین صحبت میکردین ؟ من :درباره اخبار داغ روزمره یعنی جنگ و میدان فولادین نبرد جبهه مامانم: داداش ،تو این چند دقیقه برای بچه چی تعریف کردی که اینطور ادبیاتش تغییر کرد این همه ادبی صحبت میکنه 🤓 دایی جون:خواهر زادم فقط درباره وضعیت جدید زندگیش، آگاهی بیشتری پیدا کرده اما فقط نمی دونه کار خانما تو این عرصه چیه 🤷🏻‍♀️ خب پس این جای کار من باید صحبت کنم مگه نه داداش؟😉 بله آبجی گلم مامانم:شیرین بلند شو من :چرا🤔 میخوایم قدم بزنیم برات ماجرا رو ادامه بدم من:به چشم 😍 مامانم:پس منتظر باش من چادرمو سر کنم اما فقط یخورده هوا گرمه که عیبی نداره خورشید به همین گرمای آرامش بخشش معروفه😇 من:مامان زود تر برام تعریف کن لطفا 🥺 سلاح همه ما برای مقابله با دشمن ایمانِ ،ایمان از پاکیزگی میاد یعنی ما برای دست یابی به تقرب باید خودمون رو پاکیزه نگه داریم..... من: یعنی همیشه باید تمیز باشیم😃 منظورم اینه که ...... خادم شهدا:شیرین قدمی ✍️ واین دفتر ادامه دارد........ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 😊🆔️ کانال بسیج دانش آموزی مازندران ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈