eitaa logo
بسیـ⚘ـج دانش اموزی مازندران
1.7هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
4.6هزار ویدیو
249 فایل
『بسیـ⚘ـج دانش اموزی مازندران』 جایی برای آغاز آغاز یک جنگ جنگی در دل . . .❣🍃 🌷 با سربازان کوچک امام خامنه ای عزیز 🌷 🌱 محل شناسایی و پرورش استعدادهای دانش‌آموزان‌ بسیجی استان مازندران🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
✨امام زمان (عج) ظهور کنه، دنیا چه شکلی میشه ؟😳🤔 🔹 هشتگ یاب : 🌼ایتا 👇 https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7
3.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 : کسانی که روزه بر آنها واجب نیست ✅ حجت الاسلام هادی علیخانی ------------ 🔻با ما همراه باشیددرجشنواره ✅ ایتا 👇 https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7 🔹بخش هشتگ یاب:
10.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔊 کتاب صوتی "حاج قاسم" 🔴"خاطرات خودنوشت شهید سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی" 🔺به کوشش : علی اکبری مزدآبادی ◼️تولید ایران صدا با صدای ❌ با ماه همراه باشید در جشنواره تفریح ایتا👇 💠 https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7
سلام بر ابراهیم ۰۴.mp3
زمان: حجم: 14.82M
🎧رمان صوتی 📚کتاب 🍃سلام بر ابراهیم🍃 خاطرات و زندگی نامه شهید بزرگ و گرانقدر ✅پدید آورنده: گروه شهید ابراهیم هادی 📝ناشر : انتشارات شهید ابراهیم 🗞نوبت چاپ:۷۷ 🎬 با ماه همراه باشید در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7 هشتگ_یاب 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
بسیـ⚘ـج دانش اموزی مازندران
به نام آفریننده شهدا❤️ قسمت سوم: #رفتن_به_آغوش_گرم_خدا😔💔 کم کم آفتاب داشت غروب میکرد منم با اینکه
به نام آفریننده شهدا ❤️ 😔💔 اونا هم....... دیگه کافیه همه فهمیدن اونا هم یسری آدما هستن که شبیه خودت همین افکار رو دارن . خودت افسار حرفا تو تا میتونستی تازوندی و رفتی حالا باید افسار حرفا رو بدی به من ،میگی مسئولیت درسته؟اما مسئولیتی که تهش به یه مشت خاک ختم بشه ؛دلاوریِ که تهش به داغ ختم بشه؛می دونی هم اونایی که میگی رو تخت جان دادن چقدر خانواده مخصوصا مادرش منتظرش بود ؛می دونی با رفتنش قلب مادرشم با خودش برد اون زن دیگه دلیلی برای زندگی نداره چون دلیلش دیگه نیست ؛میدونی چقدر مادرا از همین رادیو با گوشای خودشون خبر شهادت جگر گوشه هاشون رو شنیدن این جگر سوخت اما دم نزد ؛می دونی چقدر بچه یتیم شد..... تو‌اگه خدمت به خلق خدا رو برای خودت اینطور توصیف میکنی بهتره بگم این ظلمِ؛ظلمِ همه ساکت شدن عزیز جون رفت بیرون مامانم ظرفای شام رو که خورده بودیم داشت جمع میکرد یواش دایی جون گفت:همین غذا رو خیلیا تو میدون جنگ ندارن مامانم گفت:داداش برای امشب کافیه اما آبجی من باید برم جبهه چطور میتونم پشت رهبرمو با مردم یه ملت رو خالی بذارم اگه من واقعا اسم مرد رو پشت سر خودم یدک میکشم پس بهتره جز زبون چرخوندنو دهان باز کردن با کارم نشون بدم مامانم:داداش جان بذار صبح بشه کلی باهم حرف میزنیم؛اگه مامان راضی بشه من میام تا مرهم باشم رو زخم مجروحین من:یکی کم بود دومی هم بهش اضافه شد من اعتراض داااااارم دایی جون :وارد نیست فرزندم همه خندیدیم که مامانم گفت:!آروم عزیز جون فکر میکنه ما بخاطرناراحت بودنش خیلی شادیم دایی جون:آبحی مامانم:جان دایی جون:عزیز خانم جونم کجا رفت؟ مامانم:همیشه عزیز جون ناراحتِ،میره کنار رودخونه میگه شاید آب زلال قلب تب دار منو مداوا کنه یخورده تنها باشه میاد من تو فکر بودم که دایی جون بشکنی زدو گفت کجایی شیرین؟ گفتم دایی جون با رفتنت داری منم بی مادر میکنی الان مامانم میگه میفرستمت پیش ننه کبری تا وقتی من نیستم ازت مراقبت کنه من نمیخوامممممممم حالا یه شرط داره من اجازه بدم مامانم بیاد به شرطی که منم بیام حالا لباس چی بپوشم؟؟؟؟؟ مامانم:شیرین خانم بخواب از وقت خوابت گذشته دایی جون:ای کاش به همین آسونی عزیز اجازه میداد منم میرفتم جبهه.... خادم شهدا:شیرین قدمی ✍️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 😊🆔️ کانال بسیج دانش آموزی مازندران ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
هدایت شده از مهبام
7.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔮 از بالای دکل همه چیز خوب به چشممون میاد👀🌱 باما همراه باشید با سری پادکست های صوتی کتاب دکل(مستند داستانی گام دوم انقلاب اسلامی) 📚✏️نوشته‌ی آقای روح الله ولی ابرقویی مجمع همفکری بسیج دانش آموزی استان مازندران : ━⊰✾✿━@mahbam ━📖 ⃟ ⃟📚
بسیـ⚘ـج دانش اموزی مازندران
دنیا پشت عینک من #قسمت_سوم همیشه جمعه ها، کل خانواده میریم خونه مادر بزرگم و از صبح تا شب اونجا می م
دنیا پشت عینک من روز شنبه از طرف مدرسه به یک جشنواره علمی رفتیم برای بازدید. جشنواره خیلی بزرگ بود و تو هر بخشش یه تیم متخصصی حاضر بود که در مورد فعالیت های علمیش توضیح میداد. بخش اولی که ما واردش شدیم یه خانم و آقایی در مورد محصولات تراریخته توضیح میدادن و بعدش که در مورد محصولات‌ لبنه پروبیوتیک و اینکه چه فوایدی داره ؟ چه جوری این محصولات‌ درست میشن؟ و این علم تو ایران و جهان چه جایگاهی داره؟ بخش بعدی در مورد میوه هایی بود که از طریق قلمه زنی و پیوند به وجود اومده بودن صحبت میکردن. یه چیز خیییلی خفنی که تو این بخش نظرمونو جلب کرد یه میوه بود که شکل گلابی داشت ولی یه جورایی هم شبیه سیب بود . باحال تر از شکلش خواصش بود. یه سوپر میوه واقعی بود. بخش بعدی در مورد دارو هایی بود که بومی سازی شدن . خیلی از اون داروها از خارج وارد کشور میشد و بعد از تحریم ها جون خیلی از بیمار ها به خطر افتاده بود ، چند تا جوون ایرانی تونسته بودن بعضی از اونها رو تو کشور تولید کنن و این واقعا بهمون حس غرور میداد. بخش بعدی یه تیم از دانشگاه صنعتی شریف بودن که یه سری ماکت درست کرده بودن از طرحی که برای پروژه های پل سازی و سد سازی داشتن ، حتی یکی از اونها طرح پل طبیعت بود. البته کلی بخش های دیگه هم داشت که هر گدوم از اون یکی جذاب تر بودن. مدیرمون هم که ظاهرا خیلی خوشش اومده بود بهمون گفت که یه گزارش از این بازدید بنویسیم و بعد به کاملترین گزارش یه جایزه داده میشه. اینجور چیزا خوراک خودمه ، خودمو برای نوشتن یه گزارش کامل کامل آماده کردم. تو راه برگشت از مدرسه با مهسا قرار گذاشتم که برای خرید کادوی تولد مهدیه بریم بازار. تمام فکر و ذهنمون شده بود کادوی تولد مهسا بانو ، تهشم این شد که من یه کتاب خفن بگیرم براش و عارفه هم یه کیف خوشگل. میدونستم که مهسا عاشق کتاب های تاریخیه و یه نمه هم کتابخون ؛ دختر موشرابی بهترین گزینه بود. اما خریدن کیف اونم با سخت پسندی مهدیه خانم یه مصیبتی بود برای خودش . بالاخره بعد ۲ ساعت بازار گردی وسیله ها رو خریدیم و برگشتیم خونه. تو عمرمون انقدر بازار رو پیاده گز نکرده بودیم. تو تاکسی با هم عهد کردیم که اگر مهسا کادو ها رو نپسندید خونش مباح باشه ، چون این دختر سابقه درخشانی از مهمان نوازی داشت‌. پارسال که برای تولدش خودمونو خونشون مهمون کرده بودیم؛ تا کادو ها رو ازمون نگرفت نذاشت کیک بخوریم. مجمع همفکری بسیج دانش آموزی استان مازندران : ━⊰✾✿━@mahbam ━📖 ⃟ ⃟📚