غزلی از شاعر جوان، مرحوم #رضا_رسول_زاده که در روز ولادت علمدار کربلا، دعوت حق را لبیک گفت...
گُذشت عمر و، نشد جُز فِراق قسمتِ من
خَزان رسید و، به سَر شد بهارِ حسرتِ من
دلم به آتشِ خورشید وام داده، زِ بَس
که شعلهور شُده از غم، تنورِ عُزلَتِ من
چه نَذرها که نَکردم برای دیدنِ تو
خودَت که با خَبری اَز خُلوصِ نیَّتِ من
چه غُصّهها که نَخورده دِلَت برای دِلَم
چه گِریهها که نکردی برای غفلتِ من
صَفِ زیارت رویَت، چِقَدر طولانیست
نمیشود به گمانم وصال، نوبت من
نشستهام بنویسم: فِراق، یَعنی مَرگ!
چگونه زندگیِ بی تو گشته عادت من؟
خدا کند که تو آن دَم کنار من باشی
به لحظهای که اَجَل میرسد به دعوت من
سپردهام به صَبا، سویَت آوَرَد خبرم
گذشت اگر سحری، از کنارِ تربت من
به غیرِ اشک برای حسین چیزی نیست
میانِ جَلوتِ من، یا به کُنجِ خَلوتِ من
::
🏴 انشاءالله روح لطیف این شاعر ولایی با اربابش حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام محشور و همنشین باشد، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد...
#شعر_آیینی
#بنیادبین_المللی_صحیفه_سجادیه
@SAHIFEHSAJJADIYH