بسمحق
#پارت۴۴
پسرکفلافلفروش
اینقسمت#عرفان
هادیيك انسان بسيار عادی بود. مثل بقيه تنها تفاوت او عمل دقيق به
دستورات دين بود.
برای همين در مسير خودسازی و عرفان قرار گرفت.
اما مسير عرفانی زندگی او در نجف به چند بخش تقسيم ميشود. مانند
آنچه كه بزرگان فلسفه و عرفان گفتهاند، مسير من الخلق الی الحق و ... به خوبی طی نمود.
هادی زمانی كه در نجف در محضر بزرگان تحصيل ميكرد، نيمی از روز
را مشغول تحصيل و بقيه را مشغول كار بود.
در ابتدا براي انجام كار حقوق ميگرفت، اما بعدها كارش را فقط برای
رضای خدا انجام ميداد.
شهريه نميگرفت براي كاری كه انجام ميداد مزد نميگرفت. حتی اگر
كسی ميخواست به او مزد بدهد ناراحت ميشد.
منزل بسياری از طلبهها و برخی مساجد نجف را لولهكشی كرد اما مزد
نگرفت!
توكل و اعتماد عجيبی به خدا داشت. يك بار به هادی گفتم: تو كه شهريه نميگيری برای كار هم پول نميگيری پس هزينههای خودت را چطور تأمين ميكنی؟هادی گفت: بايد برای خدا كار كرد، خدا خودش هوای ما را دارد. گفتم:
اين درست، اما ...
يادم هست آن روز منزل يكی از دوستانش بوديم. هادی بعد از صحبت من، مبلغ بسيار زيادي را از جيب خودش بيرون آورد و به دوستش داد و
گفت: هر طور صلاح ميدانی مصرف كن!
به نوعی غير مستقيم به من فهماند كه مشكل مالی ندارد.
خانهای وسيع و قديمی در نجف به هادی سپرده شده بود تا از آن نگهداری کند.
او در يکی از اتاقهای کوچک و محقر آن سکونت داشت.
بيشتر وقتش را در خانه به عبادت و مطالعه اختصاص داده بود. او از
صاحبخانه اجازه گرفته بود تا زائران تهيدستی که پولی ندارند را به آن
خانه بياورد و در آنجا به آنها اسکان دهد.
برای زائران غذا درست ميکرد. در بيشتر کارها کمکحالشان بود. اگر
زائری هم نبود، به تهيدستان اطراف خانه سکونت ميداد و در هيچ حالی از
کمک دادن دريغ نميکرد.
ادامه دارد...
پارتِاول:
https://eitaa.com/B_30m_chi/5859
📚@B_30m_chi
بسمحق
پسرکفلافلفروش
#پارت۴۵
اینقسمت #عرفان
آن خانه حدود صد سال قدمت داشت و بسيار وسيع بود، شايد هر کسیجرئت نميکرد در آن زندگی کند.
بعد از شهادت هادی آن را به طلبهی ديگری سپردند، اما آن طلبه نتوانست
با ظلمت و وحشت آن خانه کنار بيايد!
اربعين که نزديک ميشد هادی اتاقها را به زائران و مهمانان ميداد و
خودش يک گوشه ميخوابيد.
گاهی پتوی خودش را هم به آنها ميبخشيد. او عادت کرده بود که بدون
بالش و لوازم گرمايشی بخوابد.
يک بار مريض شده بود خودش در سرما در راهروی خانه خوابيد اما اتاق
را که گرم بود در اختيار زائران راهپيمايی اربعين قرار داد.
او در اين مدت با پيرمرد نابينايی آشنا شده بود و کمک های زيادی به او
کرده بود.
حتی آن پيرمرد نابينا را براب زيارت به کربلا هم برده بود.
هادی زمانی كه مشغول كارهای عرفانی و ذكر و خلوت شده بود،كمتر
با
ديگران حرف ميزد.
اين هم از توصيههای بزرگان است كه انسان در ابتدای راه سكوت را بر
هر كاری مقدم بدارد.
هادی ميدانست بسياری از معاشرتها تأثير منفی در رشد معنوی انسان
دارد، لذا ارتباط خود را با بيشتر دوستان در حد يك سالم و عليك پايين
آورده بود.
اين اواخر بسيار كتوم شده بود.
يعنی خيلی از مسائل معنوی را پنهان
ميكرد.
از طرفی تا آنجا كه امكان داشت در راه خدا زحمت ميكشيد.
هر زائری كه به نجف ميآمد، به خانهی خودش ميبرد و از آنها پذيرايی
ميكرد.
هيچ وقت دوست نداشت كه ديگران فكر كنند كه آدم خوبی است. اين
سال آخر روزهداری و ديگر مراقبتهای معنوی را بيشتر كرده بود.
تا اينكه ماجرای مبارزه با داعش پيش آمد، هادي آنجا بود كه از خلوت
معنوی خود بيرون آمد.
ً او به قول خودش مرد ميدان جهاد بود شجاعتش را هم قبال اثبات كرد.
حاال هم ميدان مبارزه ايجاد شده بود.
ادامه دارد...
پارتِاول:
https://eitaa.com/B_30m_chi/5859
📚@B_30m_chi