#خاطره_روز_شهادت_سردارشهیدمون😭
#جان_فدا
#حاج_قاسم
#پاسخ_مخاطب
برای نماز صبح بیدار شدم.
حال خوشی هم نداشتم.
بعداز نماز صبح گوشی رو برداشتم و سری به گروه همشاگردی زدم.
رفقای دوران دبیرستان که هنوزم مثل خواهر برای هم دلسوزی میکنن و هوای هم رو دارن.
همیشه وقتی حالم خوب نبود یه سری به اون گروه میزدم.
فضای شاد ودلچسبی داشت.
حال دلمو خوب میکرد.
اون روز پیامها رو که خوندم بند دلم پاره شد.
یکی ازبچه ها گفته بود
(یه خبری شده...باردارهای گروه مراقب باشید...جوش نکنید...خدا صبرتون بده)
وحشت زده پیام گذاشتم
(چی شده ؟)
همه به هم ریخته بودن.
برای یه لحظه ذهنم رفت سمت آقا....نه نه نه...امکان نداره...جونم به لبم رسیده بود.
پیام اومد
(حاج قاسم سلیمانی شهید شد)
باور نکردم...حتی توی دلم خندیدم.
باخودم گفتم حتما این خبررو ساختن که دل ما رو بلرزونن...حتما تکذیب میشه...
بچه ها یکی یکی پیام تسلیت گذاشتن توی گروه...
همسرم رو صدا زدم
(سید! اینا چی میگن؟میگن حاج قاسم شهید شده)
همسرم فوری خبرگزاری های معتبر رو چک کرد.
خبر تکذیب نشده بود.
خبر سنگین بود.شاید برای چند لحظه
قلبم ازتپش ایستاد...
قفسه سینه ام تنگ شد.
اصلا من که حاج قاسم رو خیلی نمیشناختم..
چرا اینقدر خراب شدم؟!
خودم هم فهمیدم این دست خداست که این غم بزرگ رو بین تمام قلبها تقسیم کرده.
شاید برای اینکه فقط یک قلب نباشه که این غم رو به دوش میکشه...
توی گروه نوشتم
(خدابه امام زمان صبر بده...)
دنیا به هم ریخته بود.
نه اینکه کسی بخواد به هم بریزه...دنیا خودش نمیتونست این خلأ رو تحمل کنه...
زمین وآسمون بوی غم وحسرت ودلتنگی میداد.
حاجی اومد...با رفیقش ابومهدی...شهر به شهر روی دلهای داغدار همه دست کشید و آرومشون کرد .
آرامشی ازجنس آرامش زینب...
تاصبر کنیم ...تا بمونیم برای روزهایی که فریاد زدن ما خونش رو زنده کنه...
برای اینکه با زبان وبیانمون کاخ یزید زمان رو بلرزونیم...
ما موندیم برای #جهاد
ما موندیم برای #تبیین
موندیم تا بگیم حاجی کی بود وچکار کرد و فدایی کی بود...
موندیم تا بگیم ایران حرمه
تا بگیم یکی از شئون عاقبت به خیری اتصال به ولی فقیهه
موندیم برای فریاد زدن...
اگرنه، ما همون صبح ،دیگه ازدنیا دل بریدیم...بعداز بغض و اشک آقا دیگه چیزی برای دل بستن وجود نداشت...
موندیم برای #سرباز ی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_متحد
#جهاد_تبیین