eitaa logo
🕊️به‌رسم‌شهادت🕊
424 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
1 فایل
{ بسم ‌رب‌ الشهدا‌ و الصدیقین } یـا‌صاحـب‌الزمـاݩ:)♥ - تا‌خدا‌شهادتُ‌برات‌ننویسه‌ ، آرزوش‌نمیکنۍ .💌 . . ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16539244179861 کانالی با رایحھِ‌ شهادت🕊🌱' کپی؟ حلالتون‌🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
اولین سوال ڪنڪورِ قیامت اینہ ڪه با این عمرے ڪه دادیم بھت چِ ڪردے ..! •• چِ‌ڪردے‌...!
ازابراهیم‌به‌همه‌جوانان...📞 چشم‌شهیدان‌وتبلورخونشان به‌شما‌دوخته‌است بپاخیزیدواسلام‌خودرادریابید.. -شهیدمحمدابراهیم‌همت 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از کجای ایران عزیزمون در کانال ما هستید؟ در لینک زیر بگید👇🏻👇🏻👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/16526162229616
بسم الله الرحمن الرحیم
🌖🌦 إِلٰهِۍعَظُمَ‌الْبَـلاءُ،وَبَـرِحَ‌الْـخَفاءُ، وَانْڪَشَـفَ‌الْغِـطاءُ،وَانْقَـطَعَ‌الـرَّجاءُ، وَضـاٰقَتِ‌الْأَرْضُ،وَمُنِــعَتِ‌السَّماءُ، وَأَنْــتَ‌الْمُسْتَعانُ،وَإِلَیْڪَ‌الْمُشْتَـڪیٰ، وَعَلَیْڪَ‌الْمُـعَـوَّلُ‌فِۍالشِّـدَّةِوَالــرَّخاءِ. الـلّٰـهُمَّ‌صَـلِّ‌عَـلۍٰمُحَــمَّدٍوَآلِ‌مُحَـــمَّدٍ أُولـِۍالْأَمْـرِالَّـذِینَ‌فَرَضْتَ‌عَلَیْناطـاعَـتَهُمْ، وَعَــرَّفْتَنابِذَلِڪَ‌مَـنْزِلَتَهُمْ، فَـفَـرِّجْ‌عَـنّـابِحَــقِّهِمْ‌فَـرَجاًعاجِـلاًقَـرِیباً ڪلَمْحِ‌الْبَـصَرِأَوْهُــوَأقْـرَبُ. یَاٰمُحَـــمَّدُیَاٰعَلِۍُّ،یَاٰعَلِۍُّیَاٰمُحَـــــمَّدُ اڪْفِیـاٰنِۍفَإِنَّڪُـماٰڪـآفِیـانِ، وَانْصُرانِۍفَإِنَّڪُـماٰناصِـرانِ. یَـاٰمَوْلاناٰیَـاٰصاحِبَ‌الزَّمــانِ، الْغَوْثَ‌الْغَوْثَ‌الْغَوْثَ أَدْرِڪْـنِۍأَدْرِڪْـنِۍأَدْرِڪْنِۍ، السَّـاٰعَةالسَّـاٰعَةَ السّـاٰعَةَ، الْعَــجَلَ‌الْعَــجَلَ‌الْعَــجَلَ، یَاأَرْحَـــــمَ‌الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ‌مُحَمَّدٍوَآلِہ‌الطَّـاهِـرِینَ.! | @Ba_rasm_shahadat |
◾️ انّا لله و انّا الیه راجعون ▪️ ایت الله فاطمی نیا دار فانی را وداع گفتند... چقدر ایشان بر ترک گناهان به ویژه اخلاقی و زبانی ، تاکید می‌نمودند. امید است که مراقبت کنیم و پیرو سخنانش باشیم. 🌿 به روح طاهرشان صلواتی هدیه نماییم تسلیت🏴😭 | @Ba_rasm_shahadat |
•‌‌‌‌‌💛🌱• رفیق‌ ! پاک ‌بودن‌به‌این‌نیست‌‌ڪهـ تسبیح‌برداری‌ُذکربگۍ‌ ...📿! پاکی‌بهـ‌اینہ‌ڪه‌تو‌موقعیٺِ‌‌گُناھ ؛ اَز‌‌گُناھ‌‌فاصلہ‌‌بگیرۍ ! . . . | @Ba_rasm_shahadat |
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂 🌸🍂 🍂 🌈 روسری ام در هوا معلق بود و باد آن را با صدای کوبیدن قدمهام میرقصوند.نفسهام به شماره افتاده بود . حس میکردم او خیلی نزدیکم شده. حتی صدای نفسهای شهوتناک وکثیفش رو میشنیدم. خدایا راه خیابون کجا بود؟ پس چرا ازشر این کوچه های لعنتی راحت نمیشدم.با ترس و تمام سرعت داخل یک کوچه ی فرعی پیچیدم. اینقدر سرعتم زیاد بود که نزدیک بود در زمان پیچیدن به دیوار برخورد کنم. با ناامیدی از خدا خواستم که منو نجاتم بده ..دلم نمیخواست با دستهای شهوت آلود این نامرد، بلایی به سرم بیاد. این کوچه اینقدر خلوت و تاریک بود که به اون شهامت حرف زدن داد: واستا...مگه سر اون کوچه منتظر من نبودی جیگر؟؟بخت بهت رو کرده..یک کم باهم یه گوشه خلوت میکنیم و بعد .. تمام موهای تنم از ترس و انزجار سیخ شد. دیگه وقت سکوت نبود.حفظ شرافتم مهم تر از لو رفتنم پیش حاج مهدوی بود. با تمام توان فریاد زدم: _برو گمشوووو کثافت. ..گمشوو عوضی. بعد در حالیکه عقب عقب میرفتم گفتم بخدا دستت بهم بخوره خونت حلاله آشغال.. او مثل یک گرگ گرسنه آروم آروم نزدیکم میشد .. پس چرا همسایه ها بیرون نمی‌ریختند؟؟ چرا هیچ کس کمکم نمیکرد.؟؟ هی پشت سرهم جیغ میکشیدم :بابا مسلمونها کمکک....این بی همه چیز خدانشناس میخواد اذیتم کنه.. یکی سرش رو از پنحره بیرون آورد و خطاب به من گفت چیه؟ من که انگار دنیا رو بهم داده باشند با جیغ وگریه گفتم این مرتیکه دنبالم راه افتاده تورو خدا کمکم کنید.. مرد گفت : غلط کرده بی ناموس.گمشو گورتو گم کن.الان میام پایین. . با خودم گفتم الان این نامرد میزنه به چاک ولی با وقاحت تموم رو به اون مرد، با الفاظ زشتی گفت.:ببند دهنتومرتیکه ی.... زنمه..دعوامون شده تو رو سننه..؟؟ من که از تعجب و وحشت نزدیک بود بمیرم گفتم :دروغ میگه بخدا...کمکم کنید مردک لات مثل مار زخمی به سمتم هجوم آورد وتا خواستم از چنگالش فرار کنم روسریم رو چنگ زد و مچاله اش کرد.بادیدن موهام چشمانش برق کثیفی زد وبازومو گرفت .به سمتش برگشتم و با کیفم محکم به سرو صورتش ضربه میزدم.او یقه ی مانتوم رو کشید تا شاید قبل از رفتن لذتی از سفیدی گردنم ببرد و من با تمام قدرت سیلی محکمی به صورتش زدم و سعی کردم از چنگالش فرار کنم که پام به چیزی برخورد کرد و باصورت زمین خوردم.. مرد پشت پنجره با چیزی شبیه قفل فرمون بیرون اومد و نردیک او شد.در یک لحظه کوچه مملو از جمعیت شد..گرگ قصه میخواست فرار کنه که پایش رو گرفتم و اوهم به زمین افتاد. چند نفری خواستند بریزن سرش و بگیرنش که او چاقو درآورد و بعد باصدای ناله ی یک نفر فریاد زد برید کنار..هرکی بیاد میزنمش.. مردی میانسال روی زمین افتاد و به دنبال او همه با جیغ وفریاد و صدا کردن اهل بیت به سمتش دویدند وهمه فراموش کردند که عامل این نا امنی فرار کرد! به سختی روی زمین نشستم . احساس میکردم بالای لبم میخاره. چند خانوم به سمتم اومدند. یکی از آنها گفت:دماغت داره خون میاد من حواسم به خودم نبود.فقط سعی میکردم در میون همهمه ی اونجا، مردی که چاقو خورده بود رو ببینم که چه بلایی سرش اومده. انگار نه انگار که اینجا همون کوچه ی سوت وکور چند دقیقه ی پیشه!! خانوم دیگری به سرعت نزدیکم شد ودرحالیکه روسریم رو سرم مینداخت با اکراه گفت:وای تمام سرو کله ت خونیه.. بی اعتنا به حرفش پرسیدم :اون آقا چه بلایی سرش اومد؟ زن گفت:اون بیشرف، با چاقوزده تو بازوش..زنگ زدیم الان اورژانس و پلیس میاد.تو خوبی؟ چطور میتونستم خوب باشم! بخاطر من یک نفر آسیب دیده بود!!!درسته من نجات پیدا کردم ولی یک نفر داشت درد میکشید. به طرفش رفتم ولی اینقدر دورو برش شلوغ بود که نمیتونسم ببینمش..همون زن منو عقب کشید و یک گوله دستمال کاغذی جلوی صورتم آورد. دستمالها رو از دستش گرفتم و باحالی خراب نگاهش کردم.دختر بچه ای با یک پارچه ی بلند سیاه نزدیکم اومد ودر حالیکه گوشه ی مانتومو میکشید گفت:خاله خاله.بیا این چادر وسرت کن.مانتوت پاره شده نامحرما میبیننت. اوووه مانتوم!!تازه یادم افتاد! ادامہ‌دارد... | @Ba_rasm_shahadat | 🍂 🌸🍂 🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂 🌸🍂 🍂 ‌ 🌈 نگاهی به چادر در دست او انداختم و یاد چادر خودم افتادم که ساعتی پیش با بی انصافی داخل کیفم حبسش کردم!! دلم گرفت . باشرمندگی به سمت کیفم رفتم و از داخلش چادرم رو در آوردم.همه ی مردم با نگاهی متعجب بهم خیره شدند. زنی که روسریم رو سرم کرده بود نزدیکم شد و نچ نچ کنان گفت: وااا چادر داشتی؟! خوب چادرتو میندازی تو کیفت با این سرو شکل این وقت شب میای تو محل همین میشه دیگه!! امان از دست شما دخترها و بعد رفت سراغ زنهای محل و باهم درباره ی من پچ پچ کردند. چه شرایط سختی بود. از شرم نمیتونستم سرم رو بالا بگیرم.دانه های درشت اشکم یکی بعد از دیگری پایین میریخت. نمیدونم دلم از زهر کلام اون زن سوخت یا از مجازاتی که به واسطه ی بی حرمتی کردن به چادرم شامل حالم شده بود! هرچه بود حقم بود..و من تاوان سختی دادم.خیلی سخت. بیشتر از این نمیتونستم سنگینی نگاه اونها رو تحمل کنم.با بدنی کوفته و چشمانی گریان به سمت انتهای کوچه راه افتادم. ماشین اورژانس از کنارم رد شد.حتی روی تشکر کردن از اون مرد بینوا که بخاطر من اسیب دیده بود رو هم نداشتم. اینبار برام مهم هم نبود که صدای گریه هام بلند شه.چادرم رو محکم چسبیده بودم و در تاریکی کوچه ها، های های گریه میکردم.من به هوای چه کسی وبه چه قیمت خودم رو درگیر اینهمه خطر و عذاب کرده بودم؟! تا کی میخواستم بخاطر عشقی نافرجام اینهمه خطر رو به جون بخرم و از بی توجهی او، تحقیر بشم.؟؟؟ اگر امشب بلایی سرم میومد چی؟ اون وقت همین حاج مهدوی اصلا یک نگاه هم بهم مینداخت؟! در دلم خطاب به خدا گفتم:خدایااا خستم!!! از اینهمه دویدن و نرسیدن خستم..همه تنهام گذاشتن.تو هم تنهام گذاشتی.از یچگی..از وقتی مادرم رو ازم گرفتی دستامو ول کردی.اولا فک میکردم حاج مهدوی و فاطمه رو تو واسم فرستادی ولی اشتباه فکر میکردم.اونا رو فرستادی تا بیشتر دقم بدی.تا بهم بفهمونی اینا بنده های خوبم هستن.تو لیاقتشونو نداری.. وسط گله گذاریهام یادم افتاد که چقدر جملاتم شبیه پانزده سال پیشم شده.!! اون زمانها هم به همین نتیجه رسیده بودم و از همون وقت بین من و خدا فاصله افتاد.. دوباره خواب آقام یادم افتاد و به دنبالش لحظه ی افتادن روسریم تو محشر چند دقیقه ی پیش بخاطرم اومد و ازته دل اشک ریختم. نمیدونم تا بحال اشک از ته دل ریختید یانه.؟! وقتی از ته دل گریه میکنی اشکهات صورتت رو میسوزونند... همچنان در میان کوچه های پیچ در پیچ گم شده بودم.و برام اصلا اهمیتی نداشت که راه خروج از این کوچه ها کدومه.به نقطه ای رسیده بودم که هیچ چیزی برام اهمیت نداشت! فقط دلم میخواست نباشم! با این خفت وخواری وتنهایی نباشم! رسیدم به پیچ کوچه. همون کوچه ای که تا چند دیقه پیش داشتم با ترس میدویدم ! ! ناگهان محکم خوردم به یک تنه ی سخت وخوش بو!!! از وحشت جیغ زدم. در میان هق هق و جیغم حاج مهدوی رو دیدم که با نگرانی و تعجب نگاهم میکرد.دیگه از این بدتر نمیشد! فقط پیش او آبرو داشتم که اون هم رفت.... او بی خبر از همه جا عذرخواهی کرد. در اوج نا امیدی مقابلش زانو زدم و با بیتابی گریه کردم. چند دقیقه گذشت واو مات ومبهوت از رفتارات من در سکوت به هق هقم گوش میداد. من با کلمات بریده بریده تکرار میکردم:حاج ...اقا...حا..ج اقا او مقابلم نشست. سرم پایین بود.نگران و محجوب جواب داد:بله؟ ؟ ...چی شده؟ سرم رو بالا گرفتم و با صورتی که مالامال اشک بود نگاهش کردم. از گریه زیاد سکسکه ام گرفت بود و مدام تکرار میکردم:حاجج آ...قا.. او انگار تازه منو شناخت. به یکباره چشمانش درشت شد و حیرت وتعجب جای نگرانی رو گرفت. پرسید:شما هستی؟ شما.؟؟ شما دوست خانوم بخشی نیستی؟ ادامہ‌دارد... | @Ba_rasm_shahadat | 🍂 🌸🍂 🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-🌸- میگویند:‌اگر‌وقتی‌ڪہ‌دردۍ‌دارۍ،بہ عڪس‌آنڪس‌ڪہ‌دوستش‌داری‌نگاه‌ڪنی،،، 44% دردٺ‌ڪاهش‌میابد🙂 ولـے‌من‌وقتـی‌بہ‌عڪس‌علی آقا نگاهـ میڪنم،‌دردم‌ناخداگاه‌از‌بین‌میرود'! یہ‌معجزه‌دیگہ‌س♥️ | @Ba_rasm_shahadat |
شـُدم‌مِثـل‌بَچہ‌اۍ‌کِہ‌پـٰاشو‌میکوبِہ‌زَمیـن میگِہ؛اِلـٰا‌بِلا‌مَن‌هَمیـنو‌میـخوامシ!' مَـن‌مَشھَد‌میـخوام🚶🏾‍♂💔.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ | @Ba_rasm_shahadat |˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خدایا آنگونه زنده‌ام بدار ڪه نشڪند دݪے از زنده بودنم💔 و آنگونه بمیران ڪه به وجد نیاید ڪسے از نبودنم.. زندگے آنقدر ابدے نیست ڪه هر روز بتوان مهربان بودن را به فردا انداخت..🥺 -شهید سید مرتضی آوینی
کجایی‌امیرم ؟! قرارِبی‌قراری‌هایِ‌قلبِ‌عاشق‌من . . العجل‌بقیة‌اللھ🌱' 🦋↜'' ‹ › | @Ba_rasm_shahadat |
مےگفت‌: چشمان‌شهدا بهـ راهےاست‌که‌ازخودبهـ یادگـارگذاشته‌اند اماچشم‌مابه‌روزیےاست کہ با‌آنان‌روبه‌رو‌خواهیم‌شد ! 🤎↜'' ‹ › | @Ba_rasm_shahadat |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ آیت‌الله فاطمی‌نیا به ملکوت اعلی پیوست. | @Ba_rasm_shahadat |
گفت باید طوری برنامه‌ریزی کنیم که بتوانیم بدون نیاز به نفت کشور را اداره کنیم؛ از انرژی هسته‌ای گفت و اینکه برق هسته‌ای نیاز قطعی نسل‌های آینده است؛ از اقتصاد مقاومتی و لزوم خودکفایی در تولید گندم گفت؛ از اینکه به آمریکایی‌ها نباید اعتماد کرد و خلف وعده می‌کنند؛ از اینکه توان نظامی و موشکی ناموس ملی و نیاز حیاتی کشور است؛ و اینکه هزینه سازش بیش از مقاومت است و... رهبر حکیم و صادق الوعد! تحریم نفت، قطعی برق، قطحی غذا، شکست برجام و جنگ‌های جهان، تماما درستی هشدارهای شما را گواهی می‌دهد. امنیت، تمامیت و حیات خود را مدیون‌تان هستیم. چه خون‌دل‌ها که نخورده‌ای از دست نااهلان. سرت سلامت، سایه‌ات مستدام. | @Ba_rasm_shahadat |
میگفت‌اگھ‌برآی‌خدآڪارڪنۍ🖐🏼 شھآدت‌میآد‌بغلت‌مےگیرھ :) آخرش‌میشے‌الگوی‌ِچندتاجوون‌🌱• ڪھ‌آرزوی‌شھآدت‌دآرن! همینقدرقشنگ‌‌ودلبر♥️ خدآهمہ‌چیو‌میچینھ ‌وآست☕️• توفقط‌بآید‌برآی‌خودش‌ڪآرڪنے... ! 🌱❤️••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
🌖🌦 إِلٰهِۍعَظُمَ‌الْبَـلاءُ،وَبَـرِحَ‌الْـخَفاءُ، وَانْڪَشَـفَ‌الْغِـطاءُ،وَانْقَـطَعَ‌الـرَّجاءُ، وَضـاٰقَتِ‌الْأَرْضُ،وَمُنِــعَتِ‌السَّماءُ، وَأَنْــتَ‌الْمُسْتَعانُ،وَإِلَیْڪَ‌الْمُشْتَـڪیٰ، وَعَلَیْڪَ‌الْمُـعَـوَّلُ‌فِۍالشِّـدَّةِوَالــرَّخاءِ. الـلّٰـهُمَّ‌صَـلِّ‌عَـلۍٰمُحَــمَّدٍوَآلِ‌مُحَـــمَّدٍ أُولـِۍالْأَمْـرِالَّـذِینَ‌فَرَضْتَ‌عَلَیْناطـاعَـتَهُمْ، وَعَــرَّفْتَنابِذَلِڪَ‌مَـنْزِلَتَهُمْ، فَـفَـرِّجْ‌عَـنّـابِحَــقِّهِمْ‌فَـرَجاًعاجِـلاًقَـرِیباً ڪلَمْحِ‌الْبَـصَرِأَوْهُــوَأقْـرَبُ. یَاٰمُحَـــمَّدُیَاٰعَلِۍُّ،یَاٰعَلِۍُّیَاٰمُحَـــــمَّدُ اڪْفِیـاٰنِۍفَإِنَّڪُـماٰڪـآفِیـانِ، وَانْصُرانِۍفَإِنَّڪُـماٰناصِـرانِ. یَـاٰمَوْلاناٰیَـاٰصاحِبَ‌الزَّمــانِ، الْغَوْثَ‌الْغَوْثَ‌الْغَوْثَ أَدْرِڪْـنِۍأَدْرِڪْـنِۍأَدْرِڪْنِۍ، السَّـاٰعَةالسَّـاٰعَةَ السّـاٰعَةَ، الْعَــجَلَ‌الْعَــجَلَ‌الْعَــجَلَ، یَاأَرْحَـــــمَ‌الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ‌مُحَمَّدٍوَآلِہ‌الطَّـاهِـرِینَ.! | @Ba_rasm_shahadat |
🚚‌⃟🧡 - ‌ ‏هۍ‌وَعده‌‌حَ‌ـرم‌به‌خودم‌مۍ‌دهم‌ح‌ُـسین دل‌خوش‌شدم‌‌دگر؛‌‌به‌همینּ‌خیـٰال‌هـٰا...シ!🙂♥️ ‌ حسین‌جانم🌿💕 ‌ - 🚚‌⃟🧡¦↬ | @Ba_rasm_shahadat |
گفت،‌من‌یقین‌دارم‌فردا‌شهیدمیشم برای‌اینڪه‌جنازم‌روی‌زمین‌نمونہ با‌ماژیک‌ڪف‌پام‌اسممو‌نوشتم ترڪش‌خمپاره‌سرش‌را‌برداشت... از‌کف‌پاش‌شناسایی‌شد💔:(! -شھید‌علۍاصغر‌قربانی' 📿 ⃟♥°| ‌ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ •‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‹♥️⛓› اۍآفریننده‌‌ۍحُ‌ـسین! یک‌حُ‌ـسین‌آفریدۍو یک‌عـٰالم‌رااسیرعشقش کردۍ،من‌فداۍاین‌آفریده‌ات کھ‌حُبَش‌جھـٰانم‌رامعنـٰاکردシ!' | @Ba_rasm_shahadat | •‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
{💔} - دنبال‌ِعشق‌،تو ڪوچہ‌پس‌ڪوچہ‌ها نگردعشق‌واقعۍ این‌شڪلیہ‌مَشتۍ!🕶 - ‌ | @Ba_rasm_shahadat |