eitaa logo
『آینده‌ســاز🌱』
766 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
47 فایل
حرفی،پیشنهادی،انتقادی؟؟😌🌿 https://harfeto.timefriend.net/16782584517294 👆🏿👆🏿👆🏿👆🏿 🌱ادمین تبآدلاٺ: @Mm_135 📍مدیریٺ‌کانال:) ⇦ @hossein_it کپے+صلواتـ =حلال😉
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام:) خداروشـکر...😍
سلام! هوممم.. چقدر خوب❤️:) حالا دلیل زنده موندن شما چیہ؟؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5787274152809335435.mp3
11.44M
ـ کسی رو جز تو ندارم..🌱 💙@Ba_velayat_tashahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️✨ ⟦به مامان‌بزرگم گفتم: روزِ خواستگاری چی پوشیده‌بودی؟ گفت: +اوووو 50 سالِ پیش یادم نمیاد که ننه... پدربزرگم از اونور گفت: -کت و دامنِ قرمز! تموم شد دیگه...🤭♥️⟧ پسرا اینجوری عاشق باشید! : )|‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🕊🌹 @BA_VelayaT_TashahadaT 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• • | 📱 از خشـم مـا ، ندارد یـڪ لـحظه آمریڪا خواب راحت بعد از این✊🏼 @Ba_velayat_tashahadat
"🎨🖼" 𝓼𝓽𝓸𝓹 𝓬𝓸𝓶𝓹𝓪𝓻𝓲𝓷𝓰 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓳𝓸𝓾𝓻𝓷𝓮𝔂 𝔀𝓲𝓽𝓱 𝓼𝓸𝓶𝓮𝓫𝓸𝓭𝔂 𝓮𝓵𝓼𝓮'𝓼 𝓷𝓸𝓽 𝓪𝓵𝓵 𝓯𝓵𝓸𝔀𝓮𝓻𝓼 𝓫𝓵𝓸𝓼𝓼𝓸𝓶 𝓪𝓽 𝓽𝓱𝓮 𝓼𝓪𝓶𝓮 𝓽𝓲𝓶𝓮♥️🍃 سفرِ زندگىِ خودت رو با هيچكس مقايسه نكن همه‌ى گلها در يک زمان مشابه شكوفه نميدن🌸🌱 🎈 @Ba_velayat_tashahadat
『آینده‌ســاز🌱』
به قول امین‌حیایی هر کس نردبـون خودشو داره:)⛓♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی به‌خاطر محبوبیتش پیشنهادِ نامزد ریاست جمهوری رو بهش دادن گفت: من نامزدِ گلوله‌ها و نامزدِ شهادتم..:) 💔🥀 @BA_VelayaT_TashahadaT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📩 😍 🌻🌸مےگفت هر ڪارے مے خواهم بكنم اول میڪنم ببينم از اين ڪار راضيه⁉️ ⚠️مےگفت اگر مے بينيد امام زمان از ڪاری ناراحت مےشود انجام ندهيد🚫 @BA_VelayaT_TashahadaT 🌹
جان میدهم از حسرت دیدار تو چون صبح، باشد که چو خورشید درخشان به درآیی😍 🍃السلام علیڪ یا بقیة اللہ 🕊🌹@BA_VelayaT_TashahadaT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~🕊 ♥️ بے‌ݪبخند نمےدیدیش به دیگران هم مےگفت از صبح ڪه بیدار میشید به همه لبخند بزنید دلشون رو شاد ڪنید براتون حسنه مےنویسند... 🕊❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✋🏿🌸🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💌 @BA_VelayaT_TashahadaT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•غلط میکنی قانون را قبول نداری!قانون تو را قبول ندارد... |🌿🌿| پ.ن. اشاره به مخالفت دولتی ها با مصوبه مجلس در خصوص طرح کاهش تحریمها |🌿@BA_VelayaT_TashahadaT
⏰🧯•• ‏بعضی از نشدنای زندگیتونو بذارین به حساب اینکه اگه میشد خیلی بد میشد!!✨🌈 ✥🌸🖇 🔥@BA_VelayaT_TashahadaT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『آینده‌ســاز🌱』
🌹🌸🌹 🌸🌹 🌹 #رمان_از_جهنم_تا_بهشت #قسمت_بیست_و_چهارم ﺍﻭﻥ ﺁﻗﺎ : ﺍﻭﻧﺠﺎ ﭼﻪ ﺧﺒﺮﻩ؟ ﯾﻪ ﺍﺑﻬﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻗﺸﻨﮓ
🌹🌸🌹 🌸🌹 🌹 *ﺑﻪ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﺍﻣﯿﺮﺣﺴﯿﻦ * ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﺍﻋﺼﺎﺑﻢ ﺑﺎﺑﺖ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﺧﺮﺍﺏ ﺑﻮﺩ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻫﻢ ﺷﺪﻩ ﺿﺮﺑﻪ ﺁﺧﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ . ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯﻡ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻢ . ﺧﯿﺮ ﺳﺮﻡ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻣﻨﻮ ﺍﻭﺭﺩﻥ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻪ ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﺑﺸﻪ ﻭﻟﯽ ﺣﺎﻻ ﺩﯾﮕﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭﺍﻭﯾﻼ . ﮐﻼ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭ ﺻﺤﻨﻪ ﻫﺎﺭﻭ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﺍﻋﺼﺎﺑﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﻣﯿﺸﺪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﻣﻢ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺳﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺑﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﻫﺎ ﺟﻠﻮﯼ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﯿﻔﺘﻪ . ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﭘﺎﯾﯿﻨﺎﯼ ﮐﻮﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﺤﻤﺪ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺻﺪﺍﻡ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺍﺯ ﻓﮑﺮ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ . ﻣﺤﻤﺪ : ﺳﯿﺪ . ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﺠﺎ ﺳﯿﺮ ﻣﯿﮑﻨﯽ ؟ گفتم: ﻫﯿﭽﯽ . ﻫﻤﯿﻨﺠﺎﻡ . ﻣﻬﺪﯼ : ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻩ. ﺟﻮﺭﯼ ﻧﮕﺎﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﮐﻼ ﭘﺸﯿﻤﻮﻥ ﺷﺪ ﺍﺯ ﺣﺮﻓﺶ ﻭ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻋﺼﺒﯽ ﻣﻦ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﺷﺮﻣﮕﯿﻦ ﻣﻬﺪﯼ ﮔﺮﻭﻩ ۶ ﻧﻔﺮﻣﻮﻥ ﺭﻓﺖ ﺭﻭ ﻫﻮﺍ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﻪ ﺟﺰ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪﻥ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ . ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ ﻭ ﻣﯿﺨﻨﺪﯾﺪﻥ ﻣﻨﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺻﻼ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺳﺮﻋﺘﻤﻮ ﺯﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﺯﺷﻮﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻢ . ﺗﺎﺭﺳﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺳﺮﯾﻊ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺳﺮﻣﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺭﻭ ﻓﺮﻣﻮﻥ . ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ . ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﻖ ﺗﻖ ﺷﯿﺸﻪ ﺳﺮﻣﻮ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﺎ ﭼﻬﺮﻩ ﻣﺤﻤﺪ ﮐﻪ ﺩﻟﺴﻮﺯﺍﻧﻪ ﺯﻝ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻬﻢ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭ ﺷﺪﻡ . ﺷﯿﺸﻪ ﺭﻭ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﭘﺎﯾﯿﻦ . ﻣﺤﻤﺪ:ﺑﺒﯿﻦ ﺍﻣﯿﺮ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﯾﻪ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻢ ﺑﯽ ﺭﻭﺩﺭﻭﺍﯾﺴﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﺪﻩ . ﺍﻻﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﺎ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺩﻝ ﮐﻨﯽ؟ ﻣﺤﻤﺪ ﺻﻤﯿﻤﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺣﺘﯽ ﺍﻭﻧﻢ ﺍﺯ ﻣﺸﮑﻞ ﻣﻦ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﭼﻮﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ، ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﻃﻼﻋﯽ ﺍﺯﺵ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ . ﯾﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﻭﺭﮐﯽ ﺯﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ : _ ﺑﭙﺮ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﯿﻖ . ﻭ ﺑﻌﺪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﻡ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻋﻠﯽ ﺩﺳﺖ ﺗﮑﻮﻥ ﺩﺍﺩﻡ . ﻣﺤﻤﺪ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ . ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻼﻓﻪ ﻣﯿﺸﺪﻡ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﺑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺿﺒﻂ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﻭ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﮔﺮﻓﺖ . ﭘﺮﺳﺸﮕﺮﺍﻧﻪ ﻧﮕﺎﺵ ﮐﺮﺩﻡ . ﻣﺤﻤﺪ گفت: ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﮕﯽ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ؟ _گفتم:ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ ﺩﺍﺩﺍﺵ. ﻣﺤﻤﺪ :ﺗﺎ ﮐﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﺮﯾﺰﯼ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ؟ ﺑﺎ ﺣﺮﺹ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: _ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺣﻞ ﺑﺸﻪ . ﻣﺤﻤﺪ ﺿﺒﻂ ﺭﻭ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺁﻫﻨﮓ ﺻﺒﺢ ﺍﻣﯿﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﻀﺎﯼ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﻭ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﺮﺩ. ... ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🌹 🌸🌹 🌹🌸🌹 @Ba_velayat_tashahadat