eitaa logo
『آینده‌ســاز🌱』
766 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
47 فایل
حرفی،پیشنهادی،انتقادی؟؟😌🌿 https://harfeto.timefriend.net/16782584517294 👆🏿👆🏿👆🏿👆🏿 🌱ادمین تبآدلاٺ: @Mm_135 📍مدیریٺ‌کانال:) ⇦ @hossein_it کپے+صلواتـ =حلال😉
مشاهده در ایتا
دانلود
و چه دعایی قشنگ تر اینکه: ان شاء الله بین یاران باشیم هممون💛✨ این صبحگاه هم به پایان رسید... هفته آینده با همراه ما باشید😉🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب، امروز: آنچه آمریکایی‌ها می‌خواستند در سال ۸۸ بر سر ایران بیاورند، در سال ۹۹ بر سر خودشان آمد! 🔥https://eitaa.com/joinchat/1495466029C0709af3e13
!✨👌 تا مےتوانید؛عکس'' آقا ''را در.. فضاے مجازے مُنتشر کنید! تا بدست همہ عالم برسد ؛🥃 انسان هاے ؛گاهے با دیدن چھره ےِ اولیاءاللـھ . . مُنقلب مے شوند..:)🍋 😊🌹 @BA_VelayaT_TashahadaT 🍃🍂
💛وَ‌خدایِ‌‌دانا،بِنام ‌تو...!✨
هدایت شده از _
😍دوست داری به دین، انقلاب و مردم کشورت کمک کنی؟! 🤞🏼باید بدونی که: بدون درس‌خوندن نمیشه!💦📘 📖 🦋https://eitaa.com/joinchat/1495466029C0709af3e13
••┈┈••❥•💞⁩•⁦⁦❥••┈┈•• • سلام‌آقاے‌من♡ آقاجان‌تمام‌سالھایـےکھ درس‌خواندیم : • ~💎| دبیر شیمےبه ما نگفت کھ اگر عشق‌و ایمان و معرفٺ ؛باهم‌ترکیب‌شوند شرایط" " ټۅ مھیا مےشود! • ~🔮| دبیر زیست‌نگفت‌کھ این... صداے تپش قلب نیست ؛ صداے بـےقرارےِدل ‌براے'‌مـھدیست' • ~🧬| دبیر ادبیات‌ازعشق‌مجنون‌بہ لیلے ,از غیرت فرهاد بہ شیرین گفٺ اما از عشق‌ِشیعہ بہ "مـھدے" ؛ از غیرتـش بہ "زهـرا {س} "نگفټ! • ~⏰| دبیرتاریخ‌نگفت‌کھ امام‌ِمان امسال ؛ سال چندمِ‌غُربتش اسټ؟! نگفت،غربت‌ِاهل بیت‌علے(؏) از کِے شروع شد و تا کے ادامہ دارد ! • ~⏳| دبیر دینے، فقط‌گفت‌کھ . . '' انتظارفرج '' از بھترین‌اعمال‌اسٺ اما نگفت کھ انتظار فرج یعنـے گـُناه نکنیم ؛ یعنے" گـناھ نکردن " از بھترین اعمال است ! • ~🧿| دبیر عربـے بہ ما یاد داد کھ "مـھدۍ " اسم خاصے اسٺ کھ... تنویـ ـن پذیر است ! اما نگفٺ کھ '' ''؛خاص ترین اسم اسٺ! کھ تمامِ‌غربت‌و تنھایـے را پذیــ ـرا شدھ اسٺ!♥️ • ↻🤍| |~ ~|‌🌱 @Ba_velayat_tashahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『آینده‌ســاز🌱』
🌹🌸🌹 🌸🌹 🌹 #رمان_از_جهنم_تا_بهشت #قسمت_پنجاه_و_دو فروردین هم زودتر از چیزی که فکر میکردم تموم شد . ت
🌹🌸🌹 🌸🌹 🌹 (امیرحسین) یه مدت میشد که بیخیال اصرار های بی نتیجه شده بودم اما مامان بیخیال این قضیه ازدواج من نمیشد. فکر میکرد هنوز میخوام برم و میخواست پابندم کنه. بابا _ امیر جان. مامانت رفته مسجد . میری دنبالش؟ میخوایم بریم کرج دیر میشه. _ مسجد کجا؟ بابا_ خیابون امیری _ چشم . . . وای حالا من چجوری برم تو قسمت زنونه اخه ؟ ای خدا. _ خانوم خانوم ببخشید. اون خانومه _ بله؟ _ میشه خانوم ساجدی رو صدا کنید. اون خانوم_ الان صداشون میکنم . _ ممنون . . . بعد از چند دقیقه مامان اومد. مامان_ سلام مادر. وایسا خانم اکبری هم بیاد برسونیمش. _ چشم. مامان_ میگما امیرحسین. این دختر خانوم سلطانی ، عاطفه رو دیدی؟ _ مادر من شروع شد ؟ من قول دادم نرم شما هم قید زن گرفتن برای منو بزنید دیگه . مامان_ یعنی….. با اومدن یه دختر خانوم جوون حرف مامان ناتموم موند . اون دخترخانوم خطاب به من_ سلام. و بعد خطاب به مامان _ ببخشید خانوم ساجدی . خانوم اکبری گفتن تشریف نمیارن. مامان_ باشه دخترم. ممنون اون دخترخانوم_ با اجازه بدم _بریم مامان ؟ مامان_ ماشالا ماشالا دیدی چه خانوم بود، عاطفه بود این. _ خدا برای خانوادش نگهش داره. بریم حالا؟ اما مامان ول کن نبود_ یعنی نمیخوای هیچوقت ازدواج کنی؟ _ الان نمیخوام مادر من. الان بعد راه افتادیم به سمت در خروجی مسجد. سرگرم صحبت با مامان بودم که یه دفعه یه چیزی خورد بهم. برگشتم اون سمت. دیدم یه عالمه پرونده افتاده رو زمین و اونور تر هم یه خانوم چادری که سرش پایین بود. _ خانوم خوبید؟ کنارش زانو زدم رو زمین. سرشو اورد بالا که جواب بده که یه دفعه نگاه هردومون تو نگاه هم قفل شد. با دیدنش اون روز دوباره برای من تداعی شد ، خدایا شکرت که حرف من باعث بدتر شدنش نشده. _ شما….شما….. اون خانوم_ من متاسفم از قصد نبود. _ نه برای اون نه . اشکالی نداره……یعنی….. تازه متوجه حالتمون شدم. سریع چشم ازش گرفتم و مشغول جمع کردن پرونده هاش شدم اول مخالفت کرد ولی من بی توجه به کارم ادامه دادم. _ کجا میخواید ببرید؟ اون خانوم _ دستتون درد نکنه همین قدرهم زحمت کشیدید من خودم میبرم. _ کجا ببرم؟ اون خانوم_ خودم میبرم. _ ای بابا. خواهرمن اینا زیادن. من خودم میبرم دیگه. بگین کجا؟ اون خانوم_ قسمت خواهران برگشتم که دیدم مامان داره با تعجب نگامون میکنه . _ الان میام. برگشتم داخل و پرونده هارو پشت در قسمت خانوما گذاشتم. اومدم برگردم که دوباره چشم تو چشم شدیم. سرشو انداخت پایین و گفت _ ممنونم لطف کردید. _ خواهش میکنم وظیفه بود……. از عقل فتاده دل بی چاره در امروز با من تو چه کردی که چنین بی تب و تابم ... ✨💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖✨ 🌹 🌸🌹 🌹🌸🌹 @Ba_velayat_tashahadat
شهید ابراهیم هادی: چادر برای زن یک حریم است،یک قلعه ویک پشتیبان است. از این حریم خوب نگهبانی کنید. همیشه میگفت: به حجاب احترام بگذارید که حفظ آرامش و بهترین امر به معروف برای شماست. 🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥 ❄️https://eitaa.com/joinchat/1495466029C0709af3e13
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 او قهرمان افسانه‌ای ما بود ... 🔴 باستان گراها! ملی گراها، وطن پرست‌ها! کجایید که از انتقام سخن بگویید؟! 🌸@Ba_velayat_tashahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏مضحک نیست؟ آمریکا ۴ برابر ایران جمعیت داره ولی ۴۰ برابر ایران داره تلفات میده بابت کرونا انگلیس هم جمعیتش با ایران تقریبا برابره ولی ۱۱ برابر بیشتر تلفات داره؛ اون وقت بریم از اینا واکسن بخریم؟ ‎ "آمیرزا محمدرضا" 🔥@Ba_velayat_tashahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『آینده‌ســاز🌱』
🌹🌸🌹 🌸🌹 🌹 #رمان_از_جهنم_تا_بهشت #قسمت_پنجاه_و_سه (امیرحسین) یه مدت میشد که بیخیال اصرار های بی نتی
🌹🌸🌹 🌸🌹 🌹 به روایت زینب …………………………………………………………. “ای وای حیثیتم رفت. من به این خانوم غفوری میگم اینا زیادنا گوش نمیده. همونجا سر جام نشستم و سرمو انداختم پایین . ووووووووووووی این چرا نشست ؟ چرا نمیره ؟ ” سرمو اوردم بالا و همزمان با بالا اوردن سرم چشم تو چشم شدم باهاش . وای وای این…. این….. این همون پسرست که…… ظاهرا اونم شناخت تعجب کرد ، بی پروا زل زدم تو چشماش .اسمش هنوز هم یادم بود ، امیرحسین. همونجوری که زل زده بودیم تو چشمای هم گفت _ شما…. شما…… فکر کردم به خاطراین میگه خوردم بهش _ من متاسفم از قصد نبود _ نه برای اون نه. اشکالی نداره……یعنی….. یه دفعه سریع سرشو انداخت پایین و مشغول جمع کردن پرونده ها شد، هرچی هم میگفتم نمیخواد خودم جمع میکنم اصلا انگار نه انگار. امیر حسین _ کجا میخواید ببرید؟ _ دستتون دردنکنه همین قدرهم زحمت کشیدید من خودم میبرم. امیرحسین _ کجا ببرم؟ منم با لجاجت تمام جواب دادم_ خودم میبرم. امیرحسین _ ای بابا. خواهر من اینا زیادن. من خودم میبرم دیگه. بگین کجا؟ دیگه کلا دهنم بسته شد_ قسمت خواهران پشتشو کرد و رو به اون خانوم گفت_ الان میام. بعد هم رفت به سمت داخل مسجد . منم اون چند تا دونه ای که مونده بودبرداشتم و روبه اون خانوم گفتم _ عذر میخوام حاج خانوم اونم با لبخند جواب داد_ خواهش میکنم عرو….عزیزم. به یه لبخند اکتفا کردم و رفتم داخل . واه این منظورش از عرو چی بود؟ اومدم از پله ها برم بالا که اون پسره همزمان اومد پایین و دوباره چشم تو چشم شدیم . سرمو انداختم پایین _ ممنونم لطف کردید. _ خواهش میکنم وظیفه بود. و بعدش از کنارم رد شد و رفت و من فقط تونستم رفتنش رو تماشا کنم….. تورا دیدن ولی از تو گذشتن درد دارد ... ✨💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖✨ 🌹 🌸🌹 🌹🌸🌹 @Ba_velayat_tashahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『آینده‌ســاز🌱』
💛͜͡🌿•• فاطمیہ‌را‌عاشورایی‌برگزار‌ڪنید.. بنـده‌حوائج‌یڪ‌سالہ‌خـود‌را‌در‌ایام‌ میگیـرم. برخے‌گلہ‌میڪنند‌ڪہ‌چـرا‌با‌ایݩ‌ڪسالٺ اینقـدر‌براے‌مراسم‌وقٺ میگذارید‌و‌از‌اول‌ٺا‌آخـر‌مجـلس‌فاطمیہ‌و‌روضہ رامینشینید...اینها‌نمیدانند؟ رزق‌سال‌ڪشـور‌ را‌در‌فاطمیہ‌میگیـریم. ♥️ 🖇 @BA_VelayaT_TashahadaT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کہ پس از 17سال بعد از تفحص زنده شد! . ✅ . 🔹براے شهداے مدافع حرم دعا کنید . ما مدیون شهداهستیم . 🔥 @BA_VelayaT_TashahadaT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا