『آیندهســاز🌱』
🌹🌸🌹 🌸🌹 🌹 #رمان_از_جهنم_تا_بهشت #قسمت_شصت_و_هشت به روایت زینب (تانیا) وای که چقدر امروز با بچه ها خ
🌹🌸🌹
🌸🌹
🌹
#رمان_از_جهنم_تا_بهشت
#قسمت_شصت_و_نه
به روایت امیرحسین
…
وای خدایا آبروم رفت، این حجم استرس برای صحبت کردن با یه نفر غیر طبیعیه.
با صدای اذان سریع بلند میشم، نماز میخونم. دیگه هرچقدر کلنجار میرم خوابم نمیبره…..
.
گل های نرگس رو روی داشبورد میزارم و از ماشین پیاده میشم.میخوام بردارم خودم بهش بدم ولی روم نمیشه بیخیال گل ها به سمت زنگ میرم دستم رو بالا میارم که در باز میشه و حانیه سادات میاد بیرون. با دیدنم تعجب میکنه و منم یکم هول میشم اما زود خودمو جمع و جور میکنم و لبخند میزنم_ سلام سادات بانو.
سرش رو پایین میندازه و سرخ میشه.
زینب_ سلام .
_ خوبید؟
زینب_ ممنون شما خوبید؟
_ الحمدالله . باخوبیه شما. بریم؟
زینب _ بله .
سوار ماشین میشیم و نگاهش به اولین چیزی که میفته گل های نرگسه. از روی داشبورد برشون میدارم و روی پاش میذارم.
لبخند میزنه . چقدر زود دلباختم به همین لبخندش.
زینب_ ممنون
لبخندی میزنم و حرکت میکنم.
_ صبحانه خوردید؟؟
زینب_ بله. ممنون.
_ خب شما جایی رو درنظر ندارید که بریم.
زینب_ نه.
“وای این چرا حرف نمیزنه کل حرفاش تو نه و اره خلاصه میشه ”
_خب پارک نهج البلاغه خوبه؟
زینب_ بله
#چیزے_بگو_حرفے_بـزن_شیرین_زبانم
#کم_حرف_ها_پرچانه_ها_را_دوست_دارند.
.
بعد از نیم ساعت رسیدیم. رفتیم کنار آبشار مصنوعی و هرکدوممون روی یکی از سنگاش نشستیم.
#عاشقی_دردی_ندارد_درد_اصلی_حسرت_است
#با_حیای_خود_مرا_باخاک_یکسان_میکند.
امیرحسین _ نمیخواید چیزی بگید؟
_ خب شما شروع کنید.
امیرحسین _ برنامتون چیه؟
_ برای عروسی و عقد و……..
به روایت زینب
_ من عروسی نمیخوام.
امیرحسین _ نمیخوایددددددد؟؟؟؟؟؟؟؟
خیلی خونسرد جواب دادم_ نه
با تعجب برگشت طرفم.
_ چیزی شده؟
امیرحسین _ اگه به خاطر اون میگید که من گفتم شاید همیشه وضع مالیمون خوب نباشه ، شما نگران اونش نباشید ….
حرفش رو قطع کردم.
_ نه. به خاطر اون نیست ، به نظر من سادگی زیباترین چیزه، میدونم شاید عجیب باشه دختری که تا پارسال اونجوری بود و تنها ارزوش سفر به آمریکا و کشورای خارجه بوده حالا همچین چیزی رو بگه اما…. اما….موافقید به جای عروسی بریم…… کربلا؟؟؟؟
امیرحسین _ شما امر بفرما.
یکم خجالت کشیدم و سرم رو انداختم پایین.
امیرحسین _ فکر کنم به هم محرمیم.نه؟ پس خجالت نداره بانو.
با لفظ بانو کیلو کیلو قند تو دلم آب میشد. دلم میخواست همونجا سجده شکر برم برای این عشق، برای این مرد، برای این آرامش…..
دل نیستـــــ
هر آن دل که
دلارام ندارد
بی روی دلارام
دل آرام ندارد
#ادامه_دارد...
✨💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖✨
🌹
🌸🌹
🌹🌸🌹
@Ba_velayat_tashahadat