eitaa logo
بَینَ الطُّلُوعَینْ
15.4هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
5.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
با جاری قرآن تا سرنوشت نیک 18ساله ازنیم ساعت بعد اذان صبح مشهد تاطلوع آفتاب هرروزه تدّبر درقرآن خودم (واحدیان)سوال احکام و تعبیر خواب جواب نمیدم سوال شما در کانال جواب داده میشه نه در شخصی با رعایت نوبت @MSDVMSDV ادمین @Alliiareza1355
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺بسم الله الرحمن الرحیم🌺 ‌‌‍‌•┈┈••✾❀🌺✨🌺✨❀✾••┈┈ ✨قصه عبا ان روزها من هم بسان نوجوانی، رفتن را دوست داشتم ،امام را می دیدم که به مأمومین خود نظر دارد، تفقدو دلجویی از همه دارد، احوال می پرسد ،گرم میگیرد. از او همین مقدار میشناختم و بس. ✨🍃✨🍃 شبی مرحوم پدرم عبائی از بازار خریده بود وقتی آمد خونه به من گفت: این عبا رو ببر فلان مغازه پس بده پولش رو بگیر .من ترک دوچرخه گذاشتم و راه افتادم، قبلش باران امده بود و کوچه ها باران جمع شده بود، در یک دست اندازی که رد شدم افتاد تو آب و گل ها و گلی شد، خیلی ترسیدم از مؤاخذه پدرم کنار خیابان بودم قدم میزدم فکر میکردم که چگونه برگردم خونه!!! اون مغازه هم که عبای گلی را برنمیدارد، پدرم هم قطعا مرا 😭میکند. تا اینکه..... حضرت استاد صرافیان رو دیدم ، همان امام جماعت مسجدمون . خیلی شدم رفتم جلو و گفتم: حاج اقا عبا نمیخواین?? گفتند: چرا میخوام, گفتم: گلی شده ها, گفتند: عیب نداره ,گفتم: پولشم اینقدر میشه ها , گفتند: عیب نداره, وااااای دنیا رو بمن دادند گویا ❤️ گلی را به ایشان دادم و خوشحال و پیروز از این واقعه برگشتم خونه و رابطه مو با ایشون بیشتر کردم.وشد آغاز تحول در زندگی من این اتفاق اولین و اخرین نبود, اون زمان که در دبیرستان درس میخوندم در شهر ما یک جلسه ای جهت و و راه برگزار میشد و در شهر صدا کرده بود و خیلی ها میرفتند و تحت برنامه قرار می گرفتند که استاد داشتند که نسخه می دادند و شاگردان زیادی هم دورشون جمع شده بودند .من که به این برنامه ها _بین نبودم دوست داشتم کاری انجام بدم که در ان شک و شبهه نباشه وقتی رفتم گفتند: شما باید را با از خدا بگیرید ،همین حرف انها برای من بس بود. از اون جلسه امدم بیرون و گفتم با 🙏 به خدا و و امام رضا علیه السلام استاد رو ازشون میگیرم .یادمه 5 سال تمام هر روز میرفتم و فقط یک دعا میکردم و برای هیچ امور خودم دعا نمی کردم و فقط میگفتم خدایا به من یک استاد راه بده. دریغ از . دریغ از یک توجهی 😭تا اینکه یک روز همراه استاد صرافیان بودم همان امام جماعتی که عبا رو ازم خرید از خیابون رد شدم اشاره ای سمت حرم داشتم ،و سلامی به حضرت دادم صدایی شنیدم که اینم استاد !!!!!من یک لحظه گفتم این استاد??? اینکه همه اش با جوانها گرم میگیره، بگو بخند داره، خیلی معمولیه !!!!فکرم این بود که استاد باید لابد خیلی با مردم نباشه، عمامه خاص، ریش خاص و همه چیزش عجیب و غریب باشه .خلاصه این اشاره را هم من آدم نفهم نگرفتم .تا اینکه..... دست روزگار و اتفاقاتش من را با ایشون همراه کرد بعد از اینکه سالها درب خانه این عالم و اون عالم میرفتم ولی کسی مارو ادم نمیکرد و یا اینکه اصلا اونها خیلی وصل نبود، ولی نتیجه نگرفتم گذشت وبهر حال همراهی جدی و پیگیر با ایشون بود که نظام فکری مرا عوض کرد، اندیشه مرا اصلاح کرد، درست فکر کردن، درست تدبر کردن، درست زندگی کردن را ارام ارام به من اموختند. و افسوس خوردم چرا در نیمه پایانی عمرم ایشون را درک کردم و ایشان را از اول همراهی نکردم تا منظومه فکری من اصلاح شود خدایش ایشان باشد🌹🌹 واحدیان ‌‌‍‌•┈┈••✾❀🌺✨🌺✨❀✾••┈┈ https://eitaa.com/beinotoluein
꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🖤🤍꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭ بنویسید که اینگونه شده یک رفته به خیمه، دو قدم برگشته روی برگشت ندارد به ، حق دارد چه جوابی بدهد، بی اصغر گشته 🖤🤍🖤🤍🖤 طفل را زیر برد، همه فهمیدند پدر پیر مضطر گشته نه فقط ، که از حالت واله شدنش دیده‌ی لشگر به خدا، تر گشته 🖤🤍🖤🤍🖤🤍 می‌داد و نمی‌داد چه فرقی می‌کرد؟! رفتنی بود دگر پرپر گشته آب می‌خواست اگر، خواست بشوند پاسخ خواستنش لشگر گشته 🖤🤍🖤🤍🖤 به تیر سه شعبه دو سه تا داغ گذاشت داغ این ولی چند برابر گشته آه! از بزرگی که به خورد آه! از آن بدن بی سر گشته ꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🖤🤍꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭ «کانال قرآنی » 🆔 eitaa.com/beinotoluein