🌷🕊
#حاجحسینیڪتا
...توصیه میڪنم
ـ جوان ها اگر بخواهند
از دستِ شیطان راحت شوند
عشق بھ شهادت🕊
را در وجودِ
خود زندھ نگه دارند . . .
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
ما یادمان که نیست ولی راستی حسین
با درد غربت تو کجا آشنا شدیم
ممنون از اینکه آمدی آقای ما شدی
ممنون از اینکه نوکر این خانه ما شدیم🌱
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین
شب تون حسینی ♥️
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
- دارد این نوکر تو ،
میرود از دست حسین(ع)!
- کربلا چاره درد است ، بیا کاری کن
حسین جانم
دلتنگم ارباب خوبم😭
✨شبی ستاره چشمش ظهور خواهد کرد
مرا ز غربت این کوچه دور خواهد کرد...
✨طلوع میکند از سمت آسمان مردی
نگاه پنجره را غرق نور خواهد کرد...
🌤اللهمعجللولیکالفرج 🌤
❣ سلام امام زمانم
سلام عشق جااانم❣
اے ڪه روشن شود
از نـور تو هر صبح جهان
روشنـــاے دل من♥️
حضرتـــ خورشـید سلام
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
هرچند که مسکین و تهیدستم من
از سُکر سلام بر شما مستم من
گویند سلام مستحب است، آری
مشتاق جواب واجبش هستم من
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
صبحتون حسینی 🌱☀️
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
Mohammad Hossein Pooyanfar - Be Hale Khodam Raham Nakon (128).mp3
11.61M
جوونیم را حاضرم بدم برای یه ساعته حرم!💔
بسیار زیبا و دلی❣
رزق دلتنگی صبحگاهی ❤️🩹
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
یا حسین حلالم کن ...نوکری بلد نیستم..😔
اگر از حال دل نـوکر خود جویـایی
به خدا هیچ ملالی نَبُوَد، غیر حرم..
حسین جاااانم ❤️🩹
#یادآوری
روز سی و سوم چله ی سوره مبارکه حشر
به نیت حاجت روایی همه ی بزرگواران
به ویژه
♡♡خانم آقا بابا ♡♡
ان شاءالله که به دعای شما خوبان حاجات قلبی این عزیزمون هم برآورده بشه🤲
ضمن تلاوت سوره مبارکه ی حشر
دعا برای عزیزان نامبرده فراموش تون نشه ..
برای دیگران دعا کنیم تا دعای خودمون به اجابت نزدیک تر بشه 💗
﷽
👈یادمون باشہ
شیطان هیچ وقت نمیگہ نمازو نخون
اول میگہ چہ عیبے داره نمازتو دیرتر بخونے
بعدش میگہ نماز فقط وسیلست؛
مهم اینہ دلت پاک باشہ
گولشو نخورے
#نماز_اول_وقت
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عالی
عالی
عالی
فوقالعاده
حتما حتما ببینید ✅👌
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
به راستی شهدا کجای زندگی ما قرار دارند؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السَّلامُ عَلیکَ أیُّها العَبدُ الصالِحُ یا میثمَ بنَ یحی
السَّلامُ عَلیکَ أیُّها العَبدُ الصالِحُ یا میثمَ بنَ یحیی التّمار المطیعُ لِله ولِرسوله و لأمیرالمؤمنین (علیهم السلام)
سالروزشهادت جناب میثم تمار (رَضِیَ اللهُ عنه) تسلیت باد.🥀
📽ببینید👌👌
سکانسی از سریال مختارنامه
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
چون نخل در ایستادگی، خفتن توست
دل، مشتری شیوه دُر سفتن توست
هر چند رطبهای تو شیرین باشد
شیرینتر از آن "علی علی گفتن" توست💚
شهادت #میثم_تمار
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای حاجت روایی، روزهای سه شنبه این عمل را انجام دهید ؛
از کرامات شهید سید مجتبی صالحی خوانساری حتما ببینید🥺
سه تا سوره یس نذر شهید کنید
و سه شنبه اول یک یس و سه شنبه
دوم یک یس و سه شنبه سوم یک
یس و ان شاء الله در اخرین سه شنبه
حاجت تون روا میشه!
#شهید_سید_مجتبی_خوانساری
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
برای حاجت روایی، روزهای سه شنبه این عمل را انجام دهید ؛ از کرامات شهید سید مجتبی صالحی خوانساری حتم
سلام عزیزان
ظهرتون بخیر 🌸🌸
شهید سید مجتبی خوانساری را که حتما می شناسید؛
شهیدی که به خاطر دل شکسته ی دخترش رجعت کرد و معجزه ای آشکار به جا گذاشت!
برای عزیزانی که از جریان این معجزه اطلاعی ندارند
بیان خاطره ی اون را از زبان همسر شهید
می فرستیم🍃
راز یک امضا؛اگر شک دارید، نخوانید!
بعد از شهادت آقا مجتبی، مراسم های متعددی از سوی ارگان ها و گروه های مختلف به منظور بزرگداشت ایشان برگزار شد. قرار بود در خوانسار هم مراسمی به همین منظور از سوی فرماندار آنجا برگزار شود. به همین خاطر ما را هم به این مراسم دعوت کرده بودند. دخترهای کوچکم به خاطر درس و مدرسه شان نتوانستند همراه ما به خوانسار بیایند و در قم ماندند.
آن روز برای دخترهای من روز عجیبی بوده است. خودشان می گویند در آن روز همه اش احساس می کردند کسی آنها را دنبال می کند. حتی وقتی به گلزار شهدا و نانوایی رفته بودند این احساس را داشتند. دخترم زهرا کلاس اول راهنمایی بود. وقتی به مدرسه می رود، مدیرشان برنامه امتحانات ثلث دوم را بین دانش آموزان می کند و از بچه ها می خواهد که والدینشان آن را ملاحظه و امضا کنند. دخترانم هم با ناراحتی به خانه بر می گردند.
بچه ها را به خواهرم سپرده بودم، به همین خاطر شب هم پیش آنها مانده بود. آن شب زهرا پدرش را در خواب می بیند. از او می پرسد بابا غذا خوردی؟ پدرش می گوید نه بابا، غذا نخوردم. زهرا می گوید خوب من می روم برای شما غذا بیاورم. پدر می گوید نیازی نیست. برو آن برگه ات را بیاور. دخترم می گوید کدام برگه؟ پدرش می گوید همان برنامه ای که امروز مدیر مدرسه به شما داد. زهرا می رود برنامه امتحانی اش را بیاورد، اما هرچه دنبال خودکار آبی می گردد پیدا نمی کند. او می دانست که پدرش هیچگاه با خودکار قرمز امضا نمی کند، به همین دلیل می گردد تا بالاخره خودکار آبی را پیدا می کند و به پدرش می دهد. بعد می رود به آشپزخانه تا برای پدرش غذا حاضر کند. وقتی برمی گردد پدرش را در اتاق پیدا نمی کند، نگران به سمت حیاط می دود و می بیند در حال رسیدگی به باغچه است. آقا مجتبی عاشق گل و گیاه بود. زهرا دوباره به آشپزخانه بر می گردد و وقتی غذای پدرش را برایش می برد، می بیند او دیگر در حیاط نیست. این بار هراسان و گریان به دنبال او می دود اما هرچه می گردد، پیدایش نمی کند. همین موقع از خواب می پرد. خاله اش برایش آب می برد و آرامش می کند. زهرا دوباره می خوابد.
صبح که از خواب بیدار می شود توجهی به خواب شب گذشته اش نمی کند. موقع رفتن به مدرسه که با عجله وسایلش را آماده می کند، ناگهان چشمش به برنامه امتحانی اش می افتد که با خودکار قرمز امضا شده، برگه را به خواهرش نشان می دهد. خواب دیشب برایش تداعی می شود. با تعجب ماجرا را برای خواهرش تعریف می کند و تاکید می کند که به کسی نگوید. شهید صالحی در قسمت ملاحظات برنامه نوشته بود «اینجانب نظارت دارم، سید مجتبی صالحی» و امضاء کرده بود.
آیت الله خزعلی از دوستان شهید بودند. ایشان از ما خواستند تا مدتی، موضوع را پیش کسی مطرح نکنیم. علمای آن زمان صحت ماجرا را تایید کردند و نامه به رویت حضرت امام(ره) هم رسید. اداره آگاهی تهران هم پس از بررسی، اعلام کرد امضا مربوط به خود شهید مجتبی صالحی است اما جوهری که با آن امضا شده، شبیه هیچ خودکار یا خودنویسی نمی باشد.
#شهید_سید_مجتبی_صالحی
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz