eitaa logo
باند پرواز 🕊
1.1هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
4.7هزار ویدیو
23 فایل
چگونه دربند خاک بماند آنکه پروازآموخته است! اینجا باندپروازشماست وشهداپر پرواز🕊 خوش آمدید💐 کجا گل‌های پرپر می فروشند؟! شهادت را مکرّر می فروشند؟! دلم در حسـرت پرواز پوسید کجا بال کبوتر می فروشند ؟💔 خادم الشهدا @Mohebolhosainam @Am21mar
مشاهده در ایتا
دانلود
باند پرواز 🕊
ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ 💛』روز دوم『💛 ـ ـ ـــــ᯽ـــ
" ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ 💛』روز سوم『💛 ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ شهید سجاد زبرجدی ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ ولادت🌱۷۰/۱۱/۱۹ شهادت🌱 ۹۵/۰۷/۰۷ ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ 📍در قسمتی از وصیت‌نامه‌اش آورده است: اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم.✨ من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود. 💕خداوند سریع الاجابه است، پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید.🙏 همه ما همدیگر را در آخرت زیارت می کنیم. یکی با روی ماه و یکی با روی سیاه، انشالله همه با روی ماه باشیم.🤲 خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید و از من راضی باشید. 🧡همه شما را به جان حضرت زهرا(س) قسم می دهم که من را فراموش نکنید و یادم کنید من هم حتما شما را یاد می کنم. نگذارید شیطان باعث جدایی ما بشود.😔 ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ ♥️🌿♥️🌿♥️🌿♥️🌿♥️ امروز به عشقت عاشورا می‌خوانم ♥️🌿♥️🌿♥️🌿♥️🌿♥️ 🖇سوم خرداد ۱۴۰۱🖇
ا﷽ا 🖇تقویم شیعه🖇 امروز سه شنبه ✨ 🍃۳ خرداد ۱۴۰۱🍃 🍃ا24May 2022ا🍃 🍃22شوال1443🍃 📍وقایع مهم شیعه📍 🔶فتح خرمشهر در عملیات بیت‌المقدس 🔹روز مقاومت ، ایثار و پیروزی ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz ………‹🌹🍃࿐›………
باند پرواز 🕊
" ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ 💛』روز سوم『💛 ـ ـ ـــــ᯽ـ
✨شهيد مدافع حرم سجاد زبرجدي سهراب✨ تاریخ تولد: ۱۳۷۰/۱۱/۱۹ تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۷/۷ محل شهادت: حلب سوریه مزار مطهر شهید: بهشت زهرا (سلام الله علیها) (قطعه ۵۰ ، ردیف ۱۱۷ ، شماره ۱۴) ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz ………‹🌹🍃࿐›………
43.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
: 📽مستند زندگی نامه شهید سجاد زبرجدی ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz ………‹🌹🍃࿐›………
برادرم خیلی عاشق شهادت بود: حتی یادم است اینقدر عاشق شهادت بود که کنار یکی از عکس های خودش را هم با فوتوشاپ نوشته بود : «✨شهید سجاد زبرجدی ، دفاع از اسلام وظیفه ماست✨.» ♥️ ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz ………‹🌹🍃࿐›………
🖇توصیه ای از شهید سجاد زبرجدی دائم به یاد و رضای خداوند مشغول باشد تااز حق منحرف نشود. شما چهل روز دائم الوضو باشید خواهیددید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد🙃 ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz ………‹🌹🍃࿐›………
دنیایی پر از مطالب شهدا 📚 استوری 🎥 چله های گوناگون📿 پروفایل🖼️ و..... در باند پرواز🕊️ «باند پروازی برای شهید بودن و شهید شدن _حاج قاسم _ » https://chat.whatsapp.com/FlxH5n39D5rKAd4hYj4IP8
پدرانمان خرمشهر را آزاد کردند ما قدس را آزاد خواهیم کرد. ان شاءالله 🙏 سوم خرداد سالروز آزادی خرمشهر گرامی باد🌷
💛 🔹سردار سرتیپ پاسدار اسکندری در تمام هشت سال دفاع مقدس در جبهه حضور داشت و به درجه جانبازی نائل آمد. پس از آن در نهادهای مختلف در سمت‌های گوناگونی خدمت کرد. پیش از شهادت مدیرکل بنیاد شهید استان فارس بود و  پس از بازنشستگی نیز به تبعیت از امر رهبری در دفاع از حرم اهل بیت به سوریه رفت و در خرداد ۹۴ در حلب به شهادت رسید. پیکر ایشان به دست گروهک تروریستی اجناد الشام افتاد و سر وی توسط یکی از فرماندهان این گروه تکفیری از تن جدا شد و تصاویر آن را در اینترنت منتشر کردند. از سردار اسکندری به عنوان نخستین مدافع حرمی یاد می‌کنند، که به مانند مولایش حضرت سیدالشهدا (ع) سر از بدنش جدا شده است. پیکر وی هیچ وقت به ایران بازنگشت. شهید اسکندری یک شب قبل از شهادت گفته بود اگر من شهید شدم، مرا با همین لباس نظامی‌ام خاکم کنید. همرزمانش هم زدن زیر خنده و شروع کردن به تیکه انداختن. حالا تو شهید شو..! شهیدم بشی تهران بفرستنت باید کفن بشی. شهید شد و پیکرش هم موند دست تکفیری ها هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🌷🌷🌷 ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz ………‹🌹🍃࿐›…
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌺صبح امروز... طراحی چهره ی یکی از فاتحان خرمشهر،سردار شهید حمید ایرانمنش (مشهور به حمید چریک) ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz ………‹🌹🍃࿐›…
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باند پرواز 🕊
💢#یادآوری#روز_اول خواندن زیارت عاشورا به نیت شهید 🔸سجاد طاهر نیا🔸 فراموش نشود 👌🏻🌿
🔖#روز_سوم خواندن زیارت عاشورا به نیت شهید 🔸سجاد زبرجدی🔸 فراموش نشود 👌🏻🌿
باند پرواز 🕊
" ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ 💛』روز سوم『💛 ـ ـ ـــــ᯽ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ 💛』روز چهارم 『💛 ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ شهید ابراهیم هادی ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ ولادت🌱۳۶/۰۲/۰۱ شهادت🌱 ۶۱/۱۱/۲۲ ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ 🎬 ماجرای شهید ابراهیم هادی و دختر جوان .... 📌 همیشه آیه‌ ی ، «وَ جَعَلْنا...» را زمزمه می کرد ‌گفتم : آقا ابراهیم ! این آیه برای محافظت در مقابل دشمنه ، اینجا که دشمن نیسٺ ! نگاه معنا داری کرد و گفٺ : 🌹دشمنی بزرگتر از شیطان هم وجود داره! ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ ♥️🌿♥️🌿♥️🌿♥️🌿♥️ امروز به عشقت عاشورا می‌خوانم ♥️🌿♥️🌿♥️🌿♥️🌿♥️ 🖇چهارم خرداد ۱۴۰۱🖇
آرامش را در همه جا جستجو کردم؛ غافل ازاینکه؛ آرامش؛ از رگ گردن به من نزدیکتربود! َ«وَنَحنُ اَقْربُ مِن حِبلِ الِوِریدْ» ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz ………‹🌹🍃࿐›………
ا﷽ا 🖇تقویم روز 🖇 امروز چهارشنبه ✨ 🍃۴ خرداد ۱۴۰۱🍃 🍃ا25May 2022ا🍃 🍃23شوال1443🍃 📍وقایع مهم📍 🔶روز دزفول 🔹روز مقاومت و پایداری ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz ………‹🌹🍃࿐›………
باند پرواز 🕊
ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ 💛』روز چهارم 『💛 ـ ـ ـــــ᯽
شهید 💐 *پهلوانِ گمنام...*🕊️ *شهید ابراهیم هادی*🌹 تاریخ تولد: ۱ / ۲ / ۱۳۳۶ تاریخ شهادت: ۲۲ / ۱۱ / ۱۳۶۱ محل تولد: تهران محل شهادت: کانال کمیل *🌹دوست← در باشگاه کُشتی آماده تمرین بودیم🤼‍♂️ ابراهیم پهلوان هم وارد شد🌙چند دقیقه بعد یکی از دوستان گفت: ابراهیم وقتی داشتی میومدی با این شلوار🍃و پیراهن شیک و ساک به دستت🍃دو تا دختر مرتب از تو حرف میزدند❌ابراهیم با این حرفها جا خورد‼️و از آن روز به بعد پیراهنش بلند🍃 شلوارش گشاد🍃و به جای ساک از پلاستیک استفاده میکرد🍃صدای زیبایی داشت🌙بیشتر برای حضرت زهرا(س) می‌خواند🌙یکبار او را مسخره کردند🥀گفت: دیگر مداحی نمی‌کنم! 🍂 حضرت زهرا (س) را در خواب دیده بود🌙 فرموده بودند: نگو نمی‌خوانم🥀ما تو را دوست داریم💕 هرکس گفت بخوان، تو هم بخوان.»🎤همرزم← مرتب صدای انفجار می‌آمد💥 بدون آب🥀ضعف و گرسنگی🥀بچه ها غرق خون بودند🩸اما فقط یکی بود که این 5 روز را سر پا نگه داشت🥀۲۲ بهمن ۶۱ بود از یک طرف آرپی‌جی میزد💥 یک طرف تیر بار شلیک میکرد💥 به مجروح ها رسیدگی میکرد🌙اما با انفجاری💥روی زمین افتاد🥀و دیگر کسی او را ندید🥀ابراهیم همیشه از خدا میخواست گمنام بماند🥀و زیبا به آرزویش رسید*🕊️🕋 *جاویدالاثر* ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz ………‹🌹🍃࿐›………
🖇 سعی کنید هر روزتان به نیت یه شهید باشد دیگر اینجوری وقتی می خواهید گناه کنید اول شرم می کنید . ♥️🍃شهید ابراهیم هادی🍃♥️ ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz ………‹🌹🍃࿐›………
📌این را هرگز فراموش نکنید تا خود را نسازیم وتغییر ندهیم جامعه ساخته نمی شود.❗️ ابراهیم _هادی ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz ………‹🌹🍃࿐›………
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باند پرواز 🕊
ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ 💛』روز چهارم 『💛 ـ ـ ـــــ᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ 💛』روز پنجم『💛 ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ شهید رضا حاجی زاده ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ ولادت🌱۶۶/۰۶/۱۰ شهادت🌱 ۹۵/۰۲/۱۷ ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ 🎥لحظه خداحافظی شهید مدافع حرم « رضا حاجی زاده » از خانواده و کودک خردسالش💔 💠فرازی از وصیتنامه شهید : من از مردم ایران می‌خواهم تفرقه‌اندازی نکنید، با هم متحد باشید، دین اسلام را سربلند نگه دارید، به دوستان و آشنایان توصیه می‌کنم نماز اول وقت و با حضور قلب بخوانید. ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ ♥️🌿♥️🌿♥️🌿♥️🌿♥️ امروز به عشقت عاشورا می‌خوانم ♥️🌿♥️🌿♥️🌿♥️🌿♥️ 🖇پنجم خرداد ۱۴۰۱🖇
همه چیز در زمان‌بندی خدا اتفاق میفته...🙃 🌙 شبتون بخیر
ا﷽ا 🖇تقویم روز 🖇 امروز پنجشنبه ✨ 🍃۵ خرداد ۱۴۰۱🍃 🍃ا26May 2022ا🍃 🍃24شوال1443🍃 📍وقایع مهم📍 🔶روز نسیم مهر ( روز حمایت از خانواده زندانیان) ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz ………‹🌹🍃࿐›………
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باند پرواز 🕊
" ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ 💛』روز پنجم『💛 ـ ـ ـــــ᯽
💌🔗زندگی نامه شهید رضا حاجی زاده🔗💌 🧕🧔ماجرای ازدواج شهید رضا حاجی زاده از زبان مادرش🧔🧕 مادر شهید رضا حاجی زاده این گونه بیان می‌کند: وقتی ۱۸ سالش بود برای خدمت به سپاه رفت 🚶‍♂و پس از پایان دوره سربازی هم همان جا جذب شد. حدود ۲۰ سالش بود که یک روز مرا صدا کرد🗣 برد سر کوچه و یک دختر خانم محجبه را از دور نشانم داد 😍و گفت: مامان اگر می­ خواهی برای من زن انتخاب کنی این مدلی انتخاب کن💏. با خنده گفتم: مادر جان تا آنجایی که اطلاع دارم در کوچه ما دختر محجبه­ ای نیست که بتونه دل پسر منو ببره.😉 خیلی پرس و جو کردم ببینم این دختر خانم از کدام خانواده است؟🤔 وقتی شناختم متوجه شدم شرایطشان به هم نمیخورد اما به رضا گفتم: تو این مدل می­خواهی من برایت پیدا می­‌کنم.😇 خلاصه به چند نفر سپردم یک دختر محجبه خوب برای پسرم می­‌خواهم🙁. یکی از بستگان ما که از موضوع مطلع شد گفت: مدتی پیش که رفتم برای دخترم مانتو 👚بخرم یک دختر خانم محجبه در آن تولیدی بود می‌خواهی برو یک سر آن‌جا او را ببین.🧐 این را هم بگویم که چون دختر نداشتم، دخترهای سر زبان­‌دار را خیلی دوست داشتم🤩 که عروسم شوند تا هم صحبت هم باشیم. خلاصه یک روز آدرس تولیدی را که اتفاقا نامش هم✨ «تولیدی رضا»✨ بود، گرفتم و رفتم دیدم یک آقای مسنی🙎‍♂ آنجاست و خبری هم از دختری که گفته بودند نبود. 🤷‍♀بی­خیال شدم و برگشتم خانه🏡. از این ماجرا ۲ ماه گذشت، یک روز بنده خدایی شماره ای از من خواست که چون بیرون از خانه بودم گفتم همراهم نیست. او شماره خودش را برایم نوشت📝 که زنگ بزنم و تلفن را بدهم. کارت مربوط بود به تولیدی رضا، پرسیدم شما با صاحب این تولیدی چه نسبتی دارید🤨؟ گفت: نسبت که نه اما تازگی در کوچه ما ساکن شدند.🏘 گفتم: دختر دارند😜؟ گفت: بله. پرسیدم چطور دختری است؟🧐 وقتی خصوصیاتش را گفت ازش خواستم هماهنگ کند یک روز برویم منزلشان🚶‍♂🚶‍♀.این همان مریم است.برای اولین بار که با مادر عروسم صحبت کردم مخالفت کرد و گفت: مریم سنش خیلی کم است ☹️فعلا شوهرش نمیدهیم.🙃 من هم نتوانستم دیگر حرفی بزنم و رفتم. تا اینکه شب ولادت امام موسی­ بن جعفر(ع) رفتم مسجد که یکی از همسایه ها به دختر خانمی اشاره کرد و گفت این همان مریم است😎. رفتم جلو و سعی کردم باهاش گرم بگیرم😊، مریم هم دختر خوش برخورد و اجتماعیای بود.🤓 پرسیدم: اسم شما مریم است؟🤔 با تعجب از اینکه نامش را از کجا میدانم😯، گفت: بله وبا اصرار میپرسید اسمش را از کجا شنیدهام😦🙄؟ حقیقت را گفتم و برایش توضیح دادم که پسرم پاسدار است😚 و دنبال دختر خوبی برایش میگردم، 🤗شما را انتخاب کردم که خانواده قبول نکردند😖، امروز اتفاقی شما را دیدم و در دلم نشستی😌، حالا با این اوصاف نظرت چیست؟😉 مریم صورتش سرخ شد و سرش را پایین انداخت 😓و گفت: حالا ببینیم خدا چه می‌­خواهد.🤕 بالاخره توانستم قاپش را بدزدم.🤤 آن شب آمدم ماجرا را برای رضا تعریف کردم و گفتم: دختری پیدا کردم با همان مشخصاتی که تو می­خواهی😃. پرسید: اسمش چیست؟ 🤔گفتم: مریم😉. گفت: خوب است.🙂 کم کم با مادرش رابطه برقرار کردم تا راضی شود😇. خلاصه رفت و آمدها شروع شد و بالاخره توانستم قاپ مریم خانم را بدزدم☺️.وقتی رفتند داخل اتاق حدود ۴ ساعت حرف زدند!😳 زمانی که میخواستیم به قصد خواستگاری برویم منزل عروسم به مادرش زنگ زدم 📞و گفتم: امشب خانوادگی برای مهمانی به منزل شما می‌آییم🏚🚶‍♂، فقط به عنوان آشنایی. وقتی قبول کرد سوء استفاده کردم و یک جعبه شیرینی🍰 و دسته گل🌹 هم گرفتم گفتم شاید پسر را ببینند به دلشان بنشیند. جعبه شیرینی🍰 و گل🌹 را هم موقع بردن پنهان کردم که همسایه­ ها نبینند مبادا اسم دختر مردم بی خودی سر زبان ها بیافتد👀. به پدر مریم گفتم: قصد ما از آمدن خواستگاری است🤤، ایشان هم گفت: ما تازه به این کوچه آمدیم و شما را نمی شناسیم.😕 تا خواستم خودمان را دقیق معرفی کنم آقا رضا گفت: مامان جان اجازه می ­دهید من شروع کنم😇؟ مرد باید خواستگاری کند نه زن. من هم خوشحال شدم و او شروع کرد: اعوذ بالله من الشیطان­ رجیم و خودش را معرفی کرد، حدود نیم ساعت صحبت کرد 😁و پدر مریم جان هم سکوت کرده بود.😋 سپس گفت: پسری که خواستگاری خودش را به دست می­ گیرد پس می­ تواند گلیمش را هم از آب بیرون بکشد😚 و دخترم را خوشبخت کند.😎 صحبت­ ها که انجام شد، پرسیدم اگر رضایت دارید دختر و پسر با هم چند دقیقه ای صحبت کنند.☺️ وقتی رفتند داخل اتاق حدود ۴ ساعت حرف زدند!😆😮 ما خسته شدیم، می­ نشستیم، راه می­رفتیم،🚶‍♂ بلند می­شدیم خبری از آمدنشان نبود. آخر میوه🍎 پوست کندم تا به این بهانه بروم ببینم چقدر دیگه طول میکشد، دیدم دو تایی سرشان پایین است و به هم نگاه هم نمی ­کردند. 😅به پسرم سپرده بودم اگر حس کرد جواب مریم مثبت است یک هدیه🎁 به او بدهد، رضا هم یک کتاب 📒به او داد و من هم بلوزی 👗خریده بودم که به عروسم دادم 💜🌿