eitaa logo
باند پرواز 🕊
1.1هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
4.6هزار ویدیو
23 فایل
چگونه دربند خاک بماند آنکه پروازآموخته است! اینجا باندپروازشماست وشهداپر پرواز🕊 خوش آمدید💐 کجا گل‌های پرپر می فروشند؟! شهادت را مکرّر می فروشند؟! دلم در حسـرت پرواز پوسید کجا بال کبوتر می فروشند ؟💔 خادم الشهدا @Mohebolhosainam @Am21mar
مشاهده در ایتا
دانلود
باند پرواز 🕊
🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🖤🖤🖤🍃 🍃🖤🖤🍃 🍃🖤🍃 🍃🍃 🍃 #روز_دهم_چله ✍ ۲۷ مرداد ۱۴۰۱ ۲۰ محرم ۱۴۴۴ ▪️شهید سید رضا حسینی▪️ ▪️شه
📚معرفی مختصرازشهیده زینب کمائی📚 🍃زینب کمایی متولدخرداد1346 شهر آبادان است. مادربزرگش نام «میترا»را برای وی انتخاب می کند،نامی که زینب بعدهابه آن معترض می شود... 🍃 بارها به مادرم گفت: «مادربزرگ، این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگر در آن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشته اید، چه جوابی می دهید؟ من دوست دارم اسمم باشد. من می خواهم مثل زینب(س) باشم.»🖇️ میترا تنها اولاد من بود که اسم خودش راعوض کردوهمه ی ماراهم وادار کرد که به جای میترا به او زینب بگوییم.🌿  با شروع جنگ، زینب به همراه خانواده اش مجبور به مهاجرت به شاهین شهر اصفهان می شود. با توجه به وضعیت فرهنگی ضعیف شاهین شهر در آن زمان، زینب از طریق فعالیت در بسیج ، کلاس های جامعه زنان، و فعالیت های پرورشی و تربیتی در دبیرستان، و ارتباط با امام جمعه شهر، سعی در بهبود وضعیت فرهنگی شاهین شهر دارد💕. در این زمان چهار عضو خانواده کمایی در جبهه مشغول خدمت بودند؛ دو خواهر به عنوان امدادگر در پشت جبهه و دو برادر رودررو با دشمن.👊🏻 اما خلوص و عمق فعالیت های انقلابی زینب سبب شد پس از شش ماه از حضورش در شاهین شهر، در شب اول فروردین سال 1361 در راه بازگشت از مسجد به خانه توسط منافقین ربوده وباگره چادرش به شهادت برسد😔 پیکر پاکش سه روز بعد کشف شد و سپس همراه باشهدای فتح المبین در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.🥺 🍃زینب در وصیت نامه اولش از من خواسته بود که درمرگش گریه نکنم و حتمادرآبادان دفنش کنم.اما از قرار معلوم بعدازنوشتن وصیت نامه خوابی می بیند که باعث می شود وصیتش را تغییر دهد
....بعد از نوشتن وصیت نامه خوابی می بیند که باعث می شود وصیتش را تغییر دهد: « دیشب خواب دیدم که با چند نفر از خواهران داریم به جبهه می رویم🥀... اما آنجا جبهه واقعی من نبود. من در خواب درک کردم که جبهه من، شهر من و کار من، دشمنی با دشمنان خداست. » بعد از این خواب، زینب وصیت نامه جدید را نوشت. دیگر برای او دفن شدن در آبادان مهم نبود.🥺 زینب وصیت نامه دومش را خیلی عاشقانه نوشته است. او طوری از شهادت حرف زده، مثل اینکه منتظر رفتن است.🕊️ زینب وصیت نامه دومش را در تاریخ 13/12/1360 یعنی هجده روز قبل از شهادتش نوشته بود. زینب یک دفتر به اسم « دفتر پند و نصیحت» داشت. اول دفتر، اسم هجده نفر از دوستانش را نوشته بود و برای هرکدام از آنها یک صفحه گذاشته بود که در آن صفحه هر انتقادی از زینب دارند بنویسند.🥹 زینب در دفتر خود سازی خود جدولی کشیده بود که بیست مورد داشت؛از نماز به موقع و یاد مرگ و همیشه وضو داشتن و خواندن نماز شب و نمازغفیله و نماز امام زمان(عج) ،😢 تا ورزش صبحگاهی و قرآن خواندن بعد از نماز صبح و دعا کردن و کمتر گناه کردن کم خوردن صبحانه و ناهار و شام. از دست نوشته های زینب کمایی: 🍃«خانه ی خودم را ساختم. اینجا جای من نیست. باید بروم. باید بروم.»🍃😭 روی بیشتر دفترهایش نوشته: « .» «به نام او که از اویم. به نام او که به سوی اویم. به نام او که به خاطر اویم. به نام او که زندگی ام در جهت اوست. رفتنم به اوست، بودنم به اوست، جانم اوست. احساسش می کنم. با ذره ذره ی وجود احساسش می کنم، اما بیانش نتوانم کرد...»🍃 ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ نمیدونم چرا بعد دیدن این کلیپ دلم بدجور میخواست اون لحظه اونجا بودم 😡😔😭 اما خواهرم ؛ مثل زینب باش... 🌱 روی همه ی صفحات دفترش نوشته بود : با این کار میخواست هرگز خدا رو فراموش نکنه. 🌷 شهیده زینب کمایی ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
🎙️ *خاطره* 🎙️ 🖤یک روز وقتی برای زیارت شهدا به تکیه شهدا در اصفهان رفتیم، مرا سر قبر زهره بنیانیان(یکی از شهدای انقلاب) برد و گفت مامان، نگاه کن، فقط مردها شهید نمی‌شوند. زن‌ها هم شهید می‌شوند.» زینب همیشه ساعتها سر قبر زهره بنیانیان می‌نشست و قرآن می‌خواند😔💔 ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
🌲 کتاب راز درخت کاج 🌲 📚 این کتاب روایتی جذاب و خواندنی از سرگذشت یکی از شهدای دانش‌آموز کشور است و بيانگر سبك زندگي يك نوجوان مسلمان و انقلابی است که میتواند الگویی برای تمام نوجوانان و مخصوصا دختران این سرزمین باشد. 👇👇👇👇
1.mp3
8.33M
📚 🍂خاطرات مادر شهیده زینب کمایی قسمت1️⃣ ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
2.mp3
4.89M
📚 🍂خاطرات مادر شهیده زینب کمایی قسمت2⃣ ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
3.mp3
4.26M
📚 🍂خاطرات مادر شهیده زینب کمایی قسمت3⃣ ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
4.mp3
11.03M
📚 🍂خاطرات مادر شهیده زینب کمایی قسمت4⃣ ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
5.mp3
4.42M
📚 🍂خاطرات مادر شهیده زینب کمایی قسمت5⃣ ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
6.mp3
11.42M
📚 🍂خاطرات مادر شهیده زینب کمایی قسمت6⃣ ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
7.mp3
7.71M
📚 🍂خاطرات مادر شهیده زینب کمایی قسمت7⃣ ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
8.mp3
9.64M
📚 🍂خاطرات مادر شهیده زینب کمایی قسمت8⃣ ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
9.mp3
7.22M
📚 🍂خاطرات مادر شهیده زینب کمایی قسمت9⃣ 🍃 ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
باند پرواز 🕊
🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🖤🖤🖤🍃 🍃🖤🖤🍃 🍃🖤🍃 🍃🍃 🍃 #روز_یازدهم_چله ✍ ۲۸ مرداد ۱۴۰۱ ۲۱ محرم ۱۴۴۴ ▪️شهید هادی باغبانی▪️(سا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🖤🖤🖤🍃 🍃🖤🖤🍃 🍃🖤🍃 🍃🍃 🍃 ✍ ۲۹ مرداد ۱۴۰۱ ۲۲ محرم ۱۴۴۴ ▪️شهید جواد محمدی▪️(سالگرد ولادت) ▪️شهید مرحمت بالازاده ▪️ ♡ 🍃 🍃🍃 🍃🖤🍃 🍃🖤🖤🍃 🍃🖤🖤🖤🍃 🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌿روایتی خواندنی از همسر صبور شهید جواد محمدی🌿 🔺 از آشنایی اولیه با جواد تا ده سال زندگی پر از خاطرات نگفته✨ خانم سلیمانی با اشاره به تکرار زیبای برخی روزها در زندگی سه نفره شان گفت: جواد متولد ۲۹ مرداد ۶۲ بود و من متولد ۲۹ اردیبهشت ۶۵؛ در تاریخ ۲۹ آذر ۸۴ عقد کردیم و سال ۸۷ وارد زندگی مشترک شدیم که حاصلش تولد فاطمه در ۲۰ فروردین ۹۱ بود. 🔻شرط ازدواجمان ایمان بود و جواد در این شرط رتبه اول بود/ دوست داشتم همسرم پاسدار باشد ✨ همسر شهید ملاک انتخاب همسر آینده اش، ایمان بود و ادامه داد: حرف اول و اخر هر دوی ما این بود که به نحوی برای زندگی قدم برداریم که مسیر رسیدن به خدا را برای طرف مقابل هموار کنیم و در این خصوص اولین شرط ازدواجم ایمان طرف مقابلم بود و آن را در جواد به وضوح مشاهده کردم و با گذشت ۱۰ سال از زندگی مشترکمان هر روز اخلاق پسندیده ای را در وجود آقا جواد می دیدم به گونه ای که نمی توانستم سرنوشتی جز شهادت را برای جواد در نظر بگیرم. یکی از خواسته هایی که فقط خودم می دانستم این بود که همسرم پاسدار باشد و که با آمدن جواد برای خواستگاری محقق شد؛ به درستی جواد پاسدار حریم اسلام و ولایت بود و در پاسداری کم نمی گذاشت. همه روی حرف همسرم حساب باز می کردند و حتی علی رغم اینکه جواد تحصیلات دانشگاهی نداشت ولی به دلیل دید باز و بصیرت بالایی که داشت، همه افراد خانواده و آنها که از نظر سنی بالاتر از جواد بودند از او در کار و زندگی مشورت می گرفتند زیرا می دانستند جواد همه جوانب کار را در نظر می گیرد و به نتیجه مطلوب فکر می کند و می توان گفت که جواد هدایتگر و ارام کننده جوانان در کشاکش مشکلات بود. 🔺روی حجاب حساس بود و از تزئین ماشین عروسی اش می توانست این موضوع را فهمید ✨ همسر شهید از تاکید آقا جواد به حجاب این چنین گفت: اهمیت بسیاری به حجاب می داد و حتی در فیلمی که بعد از شهادتش منتشر شد گفته بود « اگر خدا لطف کرد و شهادت را نصیبم کرد، بنده از آن شهدایی هستم که حتما یقه بی حجابی ها و آنها که ترویج بی حجابی می کنند را در آن دنیا خواهم گرفت» حتی نحوه تزئین ماشین عروسی مان به گونه ای بود که قسمت شیشه جلو سمت عروس را دسته گل چسبانده بود و به این شکل گل ها مانع دیده شدن من در ماشین بودند. برای آقا جواد مهم بود که به مجالس شادی حلال برود و مراسم عروسی خودمان با مولودی خوانی طی شد و خاطرم است که برخی می گفتند، عروسی جواد به مجلس ختم صلوات شبیه است ولی برای جواد مهم کاری بود که برای خداپسند باشد و برایش صحبت های مردم اهمیت نداشت. تربیت فاطمه را به من سپرده بود و می گفت از تربیت دخترمان شانه خالی نمی کنم ولی مادر بهتر می تواند دختر را تربیت کند و از همان دو سالگی به فاطمه یاد داده بود که با روسری و چادر بیرون برود. * 🔻توسل های پنهانی جواد مثال زدنی بود ✨ خانم سلیمانی با اندکی تبسم از توسل های خالصانه همسرش گفت: توسل پنهانی به اهل بیت(ع) داشت و به این دلیل همیشه دوست داشتم دعا را جواد بخواند و من پشت سرش تکرار کنم زیرا دعا را با ترجمه می خواند و حین خواندن دعا اشک از چشمانش جاری بود؛ حتی در سفر زیارتی سوریه که با جواد بودم به من گفت که برای خواندن دعای حضرت زینب(س) ابتدا ترجمه دعا را بخوان زیرا روضه حضرت زینب را می توانی به وضوح در ترجمه دعا متوجه شوی. 🔺 شاه عبدالعظیم حسنی(ع) سفر آخرم با جواد بود✨ همسر شهید از علاقه زیاد جواد به خانواده این چنین عنوان کرد: برای راحتی خانواده در حد توانش کار می کرد و زمانی که از ماموریت می آمد حتی الامکان ما را به مسافرت یک روزه هم که شده بود می برد. مرتبه سومی که به سوریه رفته بود اسمش در قرعه کشی برای رفتن به کربلا انتخاب شده بود ولی گفته بود باید کربلا را با خانواده بروم و نرفته بود. زمانی که از سوریه آمد به من گفت بدون شما کربلا هرگز نمی رفتم. قبل از اعزام اخرش به سوریه، گفت: این مرتبه اگر اسمم برای کربلا انتخاب شد، حتما می روم، یادم هست به جواد گفتم شما که بدون خانواده کربلا نمی رفتی؛ ولی گفت که این بار دست خودم نیست، من را کربلا خواهند برد و اکنون با شنیدن خبر شهادت همسرم متوجه شدم که جواد کربلایی شد. قبل از اعزام آخرش به سوریه به تهران رفتیم و آن زمان بود که ما را به زیارت شاه عبدالعظیم برد و گفت: ثواب حضرت عبدالعظیم(ع) برابر با زیارت امام حسین(ع) است و شاید دیگر نتوانم شما را به کربلا ببرم. 🔻دفاع از حریم اهل بیت(ع) عشقی بالاتر از بودن در کنار خانواده بود✨ همسر شهید مدافع حرم دُرچه از اخلاق پسندیده جواد با خانواده و دوستان این گونه گفت: جواد در خانواده خوبی تربیت شد و علاقه خاصی به خانواده خودش و حتی خانواده من داشت به نحوی که بعد از ازدواجمان بسیاری از خلاء های زندگی خانواده ام پر شد و همیشه همراه ما بود؛ همه ما می توانستیم روی حرف و عملش حساب باز کنیم. وقتی حرف
اعزامش به سوریه به میان آمد به من گفت: فکر نکن دل کندن از شما برایم آسان است ولی باید به تکلیف عمل کنم و نقطه بالاتر را ببینم زیرا عشق بالاتر حضرت زینب(س) است و باید از زندگی و دار و ندارمان برای دفاع از اهل بیت گذشت. جالب بود در سفر به مشهد، حجت الاسلام ماندگاری دقیقا جمله جواد را تکرار کرد. 🔺به حرف عالم دینی احترام می گذاشت/ مُزد برپایی مجلس روضه امام حسین(ع) را در شام گرفت✨ خانم سلیمانی از انتخاب مشاور دینی توسط همسرش افزود: در جلسات حاج اقا مجتبی زیاد می رفت و این سبب شد که بعد از ازدواجمان به من پیشنهاد دهد که مشاور دینی برای زندگی انتخاب کنیم و برای پاسخ به برخی سوالات به مشاور دینی رجوع کنیم. برایم خیلی جالب بود که نهایت احترام را به صحبت های روحانیت می گذاشت حتی اگر خلاف نظرش بود. محرم سال ۹۵ بود که به من پیشنهاد برپایی روضه امام حسین(ع) در دهه اول محرم را داد و گفت نیت کنیم و هرساله این روضه را در خانه به صورت مجلس زنانه دایر کنیم. جواد مسئول برپایی مجلس روضه برای امام حسین(ع) بود و مُزد این اخلاص را در سرزمین شام و در جوار حضرت زینب(س) گرفت. 🔻 پشتیبان ولایت فقیه و سرشار از بصیرت عمیق بود/به آخرین تکلیف سیاسی اش عمل کرد و رفت ✨ همسر شهید از بصیرت بالای جواد این گونه عنوان کرد: با سلاح بصیرت و تقوای بسیار در راه خدا خالص شد و از بصیرت کم نداشت؛ به محض شنیدن سخنان رهبر معظم انقلاب، خطوط فرمایشات معظم له را به خوبی تبیین و به کار می گرفت، به نحوی که عمق بصیرتش بسیار بالا بود. سال ۸۸ بخش اخر خطبه نماز جمعه به اقامت امام خامنه ای مدظله العالی را ضبط کردم زیرا می دانستم جواد نماز جمعه درچه هست و نمی تواند صحبت های رهبری را به طور مستقیم ببیند؛ زمانی که صوت سخنان رهبری را چندین مرتبه گوش داد با صدای بلند گریه می کرد. خطبه رهبری در سال ۸۸« ای سید ما! ای مولای ما! ما آنچه باید بکنیم، انجام میدهیم؛ آنچه باید هم گفت، هم گفتیم و خواهیم گفت. من جان ناقابلی دارم، جسم ناقصی دارم، اندک آبرویی هم دارم که این را هم خود شما به ما دادید؟ همه اینها را من کف دست گرفتم، در راه این انقلاب و درراه اسلام فدا خواهم کرد» نکته قابل توجه از عمل به تکلیف سیاسی آقا جواد این است که سعی داشت در زمان انتخابات ۲۹ اردیبهشت، دُرچه باشد و این چنین شد و به تکلیف سیاسی اش به نحو احسن عمل کرد. 🔺سفر راهیان نورش پابرجا بود/ پیام تبریک عید امسال، درخواست دعا برای شهادتش✨ همسر شهید محمدی از ارادت خاص همسرش به شهدا این چنین گفت: هر سال قبل از ایام عید نوروز به راهیان نور می رفت و خادم الشهدا بود. گاهی ۲۴ ساعت در راهیان نور نمی خوابید و می گفت باید برای زائران شهدا سنگ تمام گذاشت تا با خاطره ای خوش از این سفر بروند. ارادتش به شهدا تا آنجا ادامه داشت که در مراسم تشییع شهدای گمنام و همچنین رفیق شهیدش مهدی اسحاقیان سنگ تمام گذاشت و می گفت باید خادم شهدا بود. آقا جواد میگفت باید شهدا را به همه نشان داد و تمام تلاشش را کرد که پیکر شهید اسحاقیان را به مراسم سحر ماه رمضان شبکه پنجم سیمای اصفهان ببرد زیرا اعتقادش این بود که باید شهدا را به جهانیان معرفی کنیم. پیام ارسالی تبریک عید امسالش با همیشه خیلی فرق داشت و برای دوستانش نشوته بود دعا کنید که شهید بشوم، یکی از دوستانش در جواب پیامکش گفته بود که فکر شهادت را نکن و در خاطرم هست که جواد به سرعت در پاسخ به دوستش گفت، فکرش را نمی کنم، ارزوی شهادت را دارم و امروز قطع به یقین باید فهیمد که خدا برای انتخاب کردن بندگان خاص خود در راه شهید و شهادت به نیت خالص افراد کار دارد و بس! 🔻 داستان دلتنگی همسران و فرزندان شهدا تمام شدنی نیست✨ خانم سلیمانی از دلتنگ بودن های گاه و بیگاه خودش و فاطمه پنج ساله این چنین سخن به میان آورد: اقا جواد اهل کارهای بزرگ و فرهنگی بود ولی برای خانواده کم نمی گذاشت تا جایی که برای من گل مریم می خرید و یا گاها اگر دسترسی به خرید گل نداشت از باغچه گل می چید و به من هدیه می داد و همه این موارد نشان از عشق سرشارش به خانواده بود ولی همه این موارد مانع رفتنش به سوریه نشد زیرا قول و قرار اولمان هم این بود که همدیگر را برای رسیدن به خدا آماده کنیم. در مورد رفتنش به سوریه جمله قشنگی را به من گفت که برای همیشه در خاطرم حک شد. می‌گفت: «تنها چیزی که در آن ریا نیست، صبر است. حضرت زینب(س) خیلی سختی کشید، ولی در مقابل همه‌اش صبر کرد. پس شما هم صبوری کنید.» و من مطمئن هستم که صبری که امروز در نبودنش دارم، از دعای خیر شهید بود. همسرم همیشه به من این دعا را یاداور می شد که از خدا بخواه عاقبت بخیر شویم؛ به همین خاطر تلاش می‌کردم بیشتر از هرچیزی به عاقبت به خیری همسرم فکر کنم و آنچه خیر است را برایش بخواهم ولی همه این موارد، دلیل بر عدم دلتنگی من نسبت به مردی که از او درس های زیادی در
زندگی گرفتم نخواهد شد. 🔺 هزاران حرف در دل فاطمه پنج ساله با بابای مدافع حرمش✨ مادر از دلتنگی فاطمه این گونه گفت: آقا جواد قبل از رفتنش به سوریه، قصه حضرت رقیه(س) را برای فاطمه گفت و بعد در مورد سفرش برای فاطمه توضیح داد. قصه حضرت رقیه(س) برای فاطمه غریب نبود و انس عجیبی با حضرت گرفته بود ولی بچه است و نمی شود دلتنگی اش را نادیده گرفت. از زمانی که فاطمه متوجه نبود پدر شد، در لحظات کودکانه اش با پدرش حرف می زند و گاها می بینم که پدرش را صدا می کند و سعی می کنم خلوت بین دختر و بابا را بر هم نزنم. به فاطمه گفتم که پدرش به همراه امام زمان(عج) می آید و چند روزیست که فاطمه سراغ ظهور امام زمان(عج) را می گیرد. 🔻 ارادت عجیبی به امام حسین(ع) داشت و با زبان روزه شهید شد ✨ خانم سلیمانی از اعزام همسرش به سوریه تا خبر بازگشت پیکرش گفته های زیادی داشت: اگر جواد لباس شهادت را به تن نمی کرد در حقش جفا شده بود، زیرا اخلاق و کردارش برای شهادت پرورش یافته بود. دلتنگش بودم ولی شب اخر و قبل از شهادتش دلشوره عجیبی داشتم ولیکن اقا جواد در منطقه عملیاتی هم به من ارامش می داد و می گفت: اینجا همه چیز آرام است. اصلا دلشوره نداشته باش. سوریه که می رفت حتما با من تماس تلفنی داشت به نحوی که ما ساعت یک بعدازظهر روز سه‌شنبه، شانزدهم خرداد با هم صحبت کردیم و آقا جواد چند ساعت بعد از آن؛ یعنی قبل از اذان مغرب با زبان روزه به شهادت می‌رسد. ظهر روز چهارشنبه از طرف دایی‌ام خبردار شدم که آقا جواد مجروح شده و تیر به دستش خورده؛ اما بعد گفتند نه، تیر به پهلویش خورده و بیهوش است و بعد از مدتی خبر شهادتش را به من دادند و آن زمان بود که متوجه شدم، جواد به ارزویش رسید و مانند ارباب تشنه لبش شهید شد. جواد همیشه به وعده اش وفا می کرد و این بار هم خلف وعده نکرد و بعد از گذشت ۲۵ روز از شهادتش پیکر مطهرش پیدا شد و همه ما و حتی انهایی که فقط خاطراتی از جواد را شنیده بودند، خوشحال کرد. 🔺حرف پایانی همسر شهید✨ خانم سلیمانی در پاسخ به این سوال که چه صحبتی با همسرتان در لحظه ورودش به اصفهان دارید؛ به یک جمله اکتفا کرد و گفت: از ناگفتنی ها برایش می گویم. آری؛ جواد از دنیا برید تا به مقام عندربهم یرزقون دست یافت و امروز همسرش باید همچون حضرت زینب(س) صبوری کند و فاطمه پنج ساله باید ایستاده و رقیه وار در فراق پدر، پیام عظیم شهدا را به جهان مخابره کند. ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢ https://eitaa.com/BandeParvaz
«شهید جواد محمدی» از جوانان هیاتی و فعالان فرهنگی شهر درچه استان اصفهان بود که 11 خرداد ماه 96 به سوریه رفت و 16 خرداد ماه 96 همزمان با یازدهم ماه مبارک رمضان در حماه با اصابت گلوله به پا و پهلویش به شهادت رسید. محمدی چهارمین شهید مدافع حرم شهر درچه است. پیکر مطهر این شهید بعد از گذشت 25 روز چشم انتظاری، پیدا شد و به وطن بازگشت.💔 ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢ https://eitaa.com/BandeParvaz
🌴یاد شهید بخیر؛  ازهمان روز اول زندگی با همسرش قرار گذاشتند که بر می ‌دارند .🌿 همین هم شد که از اولین روزِ زندگی مشترک حسن های اخلاقی آقا جواد بیشتر از پیش خود را نشان داد، این حسن‌ های اخلاقی دست به دست هم تا جایی که جواد دیگر نتوانست در قفس دنیا بماند و کارش به پرواز کشید، 🕊️به آسمان. خط قرمزهایش حرام ‌ها بود، ❌آنقدر به و و  اهمیت می ‌داد که شیشه جلو سمت عروس را دسته گل چسباند تا نگاه نامحرمی به همسرش نیافتد. برایش مهم بود که به مجالس شادی حلال برود، ✨در خودش هم مولودی خوان دعوت کرد، بعضی مسخره ‌اش کردند که عروسی ‌ات شبیه مراسم ختم صلوات است اما برای او مهم نبود، او کاری را انجام می ‌داد که خدا می ‌پسندید، نه مردم🥀. او در فیلمی که بعد از شهادتش منتشر شد گفته بود: « اگر خدا لطف کرد و شهادت را نصیبم کرد، بنده از آن شهدایی هستم که حتما یقه بی حجابی ها و آنها که ترویج بی حجابی می‌ کنند را در آن دنیا خواهم گرفت»🥺 ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢✨ «شهید جواد محمدی» از جوانان هیاتی و فعالان فرهنگی شهر درچه استان اصفهان بود که 11 خرداد ماه 96 به سوریه رفت و 16 خرداد ماه 96 همزمان با یازدهم ماه مبارک رمضان در حماه با اصابت گلوله به پا و پهلویش به شهادت رسید. محمدی چهارمین شهید مدافع حرم شهر درچه است. پیکر مطهر این شهید بعد از گذشت 25 روز چشم انتظاری، پیدا شد و به وطن بازگشت.💔 ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢ https://eitaa.com/BandeParvaz
باند پرواز 🕊
#پیشنهاد_دانلود📱 از وقتی این کلیپو دیدم خجالت میکشم بگم چند سالمه😭😭 #شهید_مرحمت_بالا_زاده🌿 ☁️⃟⁦🕊️⁩
دیدن همین کلیپ برای معرفی شهید بالا زاده کافیه🥺💔 پ.ن🔻به دلیل پایین آوردن حجم کلیپ، کیفیت نیز کم شده است عذرخواهی مارا پذیرا باشید
سلام شبتون بخیر ✨ هدیه ای هرچند کم ، اما متبرک به نگاه شهدا تقدیم عزیز منتخب در قرعه کشی شد 🍂 ☁️⃟⁦🕊️⁩¦⇢https://eitaa.com/BandeParvaz
باند پرواز 🕊
🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🖤🖤🖤🍃 🍃🖤🖤🍃 🍃🖤🍃 🍃🍃 🍃 #روز_دوازدهم_چله ✍ ۲۹ مرداد ۱۴۰۱ ۲۲ محرم ۱۴۴۴ ▪️شهید جواد محمدی▪️(سال
🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🖤🖤🖤🍃 🍃🖤🖤🍃 🍃🖤🍃 🍃🍃 🍃 ✍ ۳۰ مرداد ۱۴۰۱ ۲۳ محرم ۱۴۴۴ ▪️شهید مجید قربانخانی▪️(سالگرد ولادت) ▪️شهید مرتضی داوری ▪️(سالگرد ولادت) ♡ 🍃 🍃🍃 🍃🖤🍃 🍃🖤🖤🍃 🍃🖤🖤🖤🍃 🍃🍃🍃🍃🍃🍃