☀️صبحها با یاد شماست که بخیر میشود
❤️ و دلها با یاد شماست که آرام میگیرد.
#سلام أبانا الشفیق که مونس جانهایید.✨
عشق جانم ♥️امام زمانم ♥️
اللهم عجل لولیک الفرج
https://eitaa.com/BandeParvaz
7.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باور میکنید امامزمانعج دلتنگ ماست💔
استاد پناهیان
https://eitaa.com/BandeParvaz
سلام من به حسین
و به کربلای حسین
ٺمام عالم امڪـان
شود فداے حسیــن ..
#السلامعلےالحسین ❤️
روزتون حسینی ♥️
https://eitaa.com/BandeParvaz
باند پرواز 🕊
سلام من به حسین و به کربلای حسین ٺمام عالم امڪـان شود فداے حسیــن .. #السلامعلےالحسین ❤️ رو
ازهمینفاصلهدورسلاممبپذیر
کهخرابتوشدم،خانهاتآبادحسین...!
#صلےاللهعلیڪیااباعبدلله🤚
1_1240166080.mp3
7.25M
"صباحا اتنفس بحب الحسین♥️♥️♥️
کربلایی محمد حسین پویانفر
رزق صبحگاهی 🌱😊
https://eitaa.com/BandeParvaz
🔹🔸🔹امروز ۱۵ آبان ماه سالروز شهادت شهید مدافع حرم شهید وحید فرهنگی والا هست..
شادی روح مطهر شهید ۱۴ صلوات هدیه می کنیم🌺🌱🌺
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
https://eitaa.com/BandeParvaz
باند پرواز 🕊
*معرفی شهید:* 🍃 شهید «وحید فرهنگی والا» متولد 1370 در شهر تبریز واقع در آذربایجان شرقی و فارغ التحصی
بازگشت به ابتدای زندگینامه ی شهید بزرگوار وحید فرهنگی والا 👆
ان شاءالله مطالعه ی سیره و منش این شهید عزیز ، چراغ راه زندگی مان باشد.
https://eitaa.com/BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظات جانسوز وداع همسر شهید با شهید وحید فرهنگی والا 😭
یادشان گرامی 🌹
https://eitaa.com/BandeParvaz
💕 #عاشقـانه_هـای_شهـدا
❣مسجد ڪه میرفتم، چند بارے دیدمش... خیلے ازش خوشم مے اومد چون مرد بودن را در اون مے دیدم...
برای رسیدن بهش چله گرفتم .
❣ساده زیست بود، طوریڪه خرید عروسے اش فقط یه حلقه 4500 تومنے بود ...
مهرےه ام 14 سڪه و یه سفر حج بود ڪه یه سال بعد ازدواجمون داد؛
-ميگفت مهریه از نون شب واجب تره و باید داد.
❣هےچ وقت بهم نمے گفت عاشقتم... میگفت #خیلی_دوستت_دارم
میگفت اگه عاشقت باشم به زمین مے چسبم ....
❣من از سه سال قبل آماده شهادتش بودم، چون مے دیدم ڪه برایش ماندن چقدر سخت است ...
برای شهادتش چله گرفتم چون خیلے دوستش داشتم و میخواستم به آنچه ڪه دوست دارد برسد و دوست نداشتم اذیت شود
💟همسر شهید براے رسیدن و #ازدواج با مهدے عسگرے چله میگیرد
و ده سال بعد براے رسیدن مهدے به #خـــدا چله مےگیرد 💟
#جاویدالاثر
#شهیدمدافع_حرم_مهدی_عسگری
#ولادت: #اول_مرداد_58
#شهادت: #27_خرداد_95
https://eitaa.com/BandeParvaz
باند پرواز 🕊
☘༻﷽༺☘
🇮🇷🕊🌹🌴🌹🕊🇮🇷
#بزرگ_مردان_کوچک
#شهید_نوجوان
#مرحمت_بالازاده
#حکایت_شیرین
#اعزام_به_جبهه
#قسمت_اول
در یکی از روزهای سال 1362، زمانی که حضرت آیت الله خامنهای، رییس جمهور وقت، برای شرکت در مراسمی از ساختمان ریاست جمهوری، واقع در خیابان پاستور خارج میشدند، در مسیر حرکتش تا خودرو، متوجه سر و صدایی شدند که از همان نزدیکی شنیده میشد.
صدا از طرف محافظها بود که چندتایشان دور کسی حلقه زده بودند و چیزهایی میگفتند, صدای جیغ مانندی هم دائم فریاد میزد: «آقای رییس جمهور! آقای خامنهای! من باید شما را ببینم»
حضرتآقا از پاسداری که نزدیکش بود پرسیدند: «چی شده؟ کیه این بنده خدا؟» پاسدار گفت: «نمیدانم حاج آقا! موندم چطور تا اینجا تونسته بیاد جلو» پاسدار که ظاهرا مسئول تیم محافظان بود، وقتی دید آقا خودشان به سمت سر و صدا به راه افتادهاند، سریع جلوی ایشان رفت و گفت: «حاج آقا شما وایستید، من میرم ببینم چه خبره» بعد هم با اشاره به دو همراهش، آنها را نزدیک حضرتآقا مستقر کرده و خودش به طرف شلوغی میرود.
کمتر از یک دقیقه طول کشید تا برگردد, و میگوید: «حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل کوبیده اومده اینجا و با شما کار واجب داره, بچهها میگن با عز و التماس خودشو رسونده تا اینجا, گفته فقط میخوام قیافه آقای خامنهای رو ببینم، حالا میگه میخوام باهاش حرف هم بزنم».
حضرتآقا میفرمایند: «بذار بیاد حرفش رو بزنه وقت هست».
لحظاتی بعد پسرکی 12-13 ساله از میان حلقه محافظان بیرون آمده و همراه با سرتیم محافظان، خودش را به حضرتآقا میرساند, صورت سرخ و سرما زدهاش خیس اشک بود, در میانه راه حضرتآقا دست چپش را دراز کرده و با صدای بلند میفرمایند: «سلام بابا جان! خوش آمدی»
#ادامه_دارد ...
https://eitaa.com/BandeParvaz