ممنون از تک تک بزرگوارانی که در مسابقه دلنوشته ای به حاج قاسم شرکت کردند💐
۱-خانم سمیه بهرامی از خمین
۲- خانم نسرین منجزی از دزفول
۳-خانم زینب دل افکار از شیراز
۴-خانم فاطیما زارعی از اصفهان
۵-خانم بتول داداشی از آذربایجان شرقی
۶- خانم اعظم اکبری از اصفهان
۷-آقای بهرام زارعی از فارس
۸-خانم زهرا زارع از اصفهان
۹-خانم فاطمه دل افکار از شیراز
۱۰-خانم نگین میرزایی از اصفهان
۱۱-خانم نگار میرزایی از اصفهان
۱۲-خانم معصومه صفدری از آذربایجان شرقی
۱۳- خانم فریده پورندی از فارس
۱۴-خانم آزمون از بندر انزلی
۱۵-سمیرا دل افکار از شیراز
۱۶- آقای علی توکلی از از اصفهان
۱۷-خانم سیده آیدا قطبی از اهواز
۱۸- خانم سیده آینا قطبی از اهواز
۱۹- خانم نفیسه ماهانی از اصفهان
۲۰- خانم وحیده معروفی از شیروان
۲۱-آزیتا مزرعه از اندیمشک
۲۲-آتنا مزرعه از اندیمشک
۲۳-علی زارعان از اصفهان
۲۴-سید پرهام موسوی نسب از خوزستان
۲۵-الناز جوادی از ساوه
۲۶-ندا فتاحی از دزفول
۲۷-نسیم فتاحی از دزفول
۲۸-خانم ا معینی از اصفهان
۲۹-خانم فاطمه داداشی از آذربایجان شرقی
☆☆ان شاءالله نتیجه ی قرعه کشی تا دقایقی دیگر اعلام خواهد شد☆☆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔔منتخبین قرعه کشی مسابقه ی#دلنوشته ای به حاج قاسم🌸🌺🌸
سرکار خانم نسرین منجزی از دزفول
سرکار خانم الناز جوادی از ساوه
سرکار خانم آینا قطبی از اهواز
ان شاءالله هدیه ی این عزیزان تقدیم شون خواهد شد 🎁🎊🎊🎊
📎به دلیل اينکه بحمدالله از همه ی رده های سنی از کودک و نوجوان و بزرگسال شرکت کننده داشتیم ،دلنوشته هارا مورد رای گیری و داوری قرار ندادیم و بنا را بر قرعه کشی گذاشتیم📨
با تشکر فراوان و آرزوی موفقیت برای همه ی عزیزانی که در این مسابقه ی دوستانه شرکت کردند 🙏💐
https://eitaa.com/BandeParvaz
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#مثل_شهدا
#سردار_دلها
#سپهبد_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
مرد عراقی به پسرش گفت برود دست حاج قاسم را ببوسد ، پسر رفت بین جمعیت، ولی نتوانست نزدیک حاجی بشود. وقتی نشست توی ماشین ، گفتم مردم عراق اینقدر دوستت دارند که پدری به پسرش امر کرد بیاید دستت را ببوسد، ولی محافظها نگذاشتند. خواست ببیندشان ؛ از ماشین پیاده شد ، پسر و پدرش را غرق بوسه کرد .
https://eitaa.com/BandeParvaz
"وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ
إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا"
آهحسین💔
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین ♥️
https://eitaa.com/BandeParvaz
#مولایمن💚
🏝آیا این روزگار پردرد را
پایانی هست!
دلهای داغدارمان
هزاران زخم بی مرهم دارد
اما از شوق انتظار
همچنان در تکاپوست
اینجا .....
در انتهای کور و تاریک و جهنمی آخرالزمان ،
هر روز برزخ را مرور میکنیم ...
و میترسیم بهشت ندیده،
از دنیا برویم ...
اما باور داریم میآیید
و رهایمان میکنید
از هجوم رنجها ...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج 🌤
https://eitaa.com/BandeParvaz
🌷مولای من، یا صاحب الزمان💚
در حوالیِ نام نازنینت روزم متبرک می شود
و لحظه هایم جان می گیرد
من در پناهِ نگاه پدرانه ات
امیدوار و سرزنده ام....
🌷شکر خدا که شما را دارم.
#اݪسلامعلیڪیابقیةاللھ..🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌤امام زمان علیه السلام اهل محبت است .
حتما گوش دهید
https://eitaa.com/BandeParvaz
#سلاماللهعلیالحسینع✋
قلب مرا زدند از اول به نامتاݩ
مݩ آمدم همیشه بمانم غلامتاݩ
با یڪ درود صبح خود آغاز میڪنیم
ماییم واشتیاق«عَلیڪالسلامتاݩ»
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ♥️
#صبحتونحسینی🌹
https://eitaa.com/BandeParvaz
1_2707049738.mp3
4.27M
-سَلامُاللّٰهعَلَیكَ
-میشنویسلامَمو..♥️
کربلایی حسین طاهری
#شب_زیارتی_سیدالشهداع
رزق صبحگاهی 🌱🌺
https://eitaa.com/BandeParvaz
«رستگارے» چیست؟
همان نگاهِپرلطفِ امامحسین{ع}
به دلِ زائری که دلتنگ است
و از دور به او سلامـ میدهد؛
رستگارے درهمین نگاه کریمانهاست..🍃
حسین جانم♥️
#چادرانه
درحصار |چـ🍃ـادر| خود
در امانے تا ابد✨
قدڕ ایـن ارثیـه
را باید بدانے تا ابـد
پاڪ بودݩ❣اولین شرطست
میخواهے اگردر پناھ☝️🏼
چادر زهــرا بمانے تاابد
#حجاب فاطمی
https://eitaa.com/BandeParvaz
همیشه میگفت:
زیباترین شهادت را مےخواهم!
یڪ بار پرسیدم:
شهادت خودش زیباست؛
زیباترین شهادت چگونه است؟!
در جواب گفت:
زیباترین شهادت این است ڪه
جنازهاے هم از انسان باقے نماند :)
#شهید_ابراهیم_هادے
https://eitaa.com/BandeParvaz
#عاشقانهشهدا
سیره تربیتی شهدا
📝 راوی: همسر شهید نیلچیان
🔶 شب عقد کلی سنت شکنی کردیم. سفره نینداختیم، یک سجاده پهن کردیم رو به قبله، و یک جلد قرآن هم مقابلش.
🔹 مهریه را هم بر خلاف آن زمان سنگین نگرفتیم؛ اما مراسممان شلوغ بود. همه را دعوت کرده بودیم؛
♦️ البته نه برای ریخت و پاش، برای اینکه سادگی ازدواجمان را ببینند؛ این که میشود ساده ازدواج کرد، و خوشبخت بود.
⚜ عروسیمان هم از این ساده تر بود. اصلا مراسمی نبود. شب نیمه شعبان، خانواده علی آمدند خانه ما، دورهم شام خوردیم، بعد هم من و علی رفتیم خانهی بخت.
📚 کتاب قرمز رنگ خون بابا