باند پرواز 🕊
💛||•#رمان °• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_چهل_و_هفتم در علم پزشکی ، راهکاری برای این موضوع
💛||•#رمان °•
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_چهل_و_هشتم
فقط کمی ریز بود..
دو کیلو و نیم وزن داشت و چشم های کوچک معصومانه اش باز بود😍
بخیه های روی شکمش را که دیدم ، دلم برایش سوخت ..
هنوز هیچ چیز نشده ، رفته بود زیر تیغ جراحی 😞
دوبار ریه اش را عمل کردند ، جواب نداد .
نمی توانست دوتا کار را هم زمان انجام بدهد : اینکه هم نفس بکشد و هم شیر بخورد .
پرسنل بیمارستان می گفتند :« تا ازش دل نکنی ، این بچه نمی ره!»
دوباره پیشنهاد و نسخه هایشان مثل خوره افتاد به جانم!
_با دستگاه زنده س . اگه دستگاه رو جدا کنی میمیره! 😭
_رضایت بدین دستگارو جدا کنیم . هم به نفع خودتونه هم به نفعه بچه . اگه بمونه تا آخر عمر باید کپسول اکسیژن ببنده به کولش !
وقتی می شد با دستگاه زنده بماند ، چرا باید اجازه می دادیم جدا کنند !
۲۴ساعته اجازه ملاقات داشتیم ، ولی نه من حال و روز خوبی داشتم ، نه محمد حسین!
هر دو مثل جنازه ای متحرک خودمان را به زور نگه می داشتیم..
نامنظم میرفتیم و به بچه سر می زدیم😍
عجیب بود برایم ، یکی دوبار تا رسیدیم آن ای سی یو ، مسئول بخش گفت :
«به تو الهام می شه؟ همین الان بچه رو احیا کردیم !»😢😱
ناگهان یکی از پرستار ها گفت :« این بچه آرومه و درست قبل رسیدن شما گریه ش شروع میشه !» می گفت :«انگار بو می کشه که اومدین!» 😍🙂
می خواست کارش را ول کند ، روز به روز شکسته تر می شد..!
رفت کلی پرچم و کتیبه از هیئت آورد و خانه پدرم را سیاهی زد و شب وفات حضرت ام البنین (ع) مجلس گرفت 😍😁
مهمان ها که رفتند ، خودش دوباره نشست به روضه خواندن..
روضه حضرت علی اصغر (ع ) و روضه حضرت رباب (س) ..
خیلی صدقه دادیم و قربانی کردیم!
همه طلا ها و سکه هایی را که در مراسم عقد و عروسی به من هدیه داده بودند ، یکجا دادیم برا عتبات..
می گفتند :« نذر کنین اگه خوب شد ، بعد بدین!»
قبول نکردیم ..
محمد حسین گذاشت کف دستشان که :« معامله که نیست!»
در ساعات مشخصی به من گفتند بروم و به بچه شیر بدهم.
وقتی می رفتم ، قطره ای شیر نداشتم.......
تا کمی شیر می آمد ، زنگ می زدم که « الان بیام بهش شیر بدم ؟»
می گفتند :« الان نه ، اگه می خوای بده به بچه های دیگه!»
محمد حسین اجازه نمی داد ، خوشش نمی آمد از این کار ...
بچه دو دفعه رفت و آن دنیا احیا شد، برگشت ..
مرخصش که کردند همه خوشحال شدیم که حالش روبه بهبودی رفته است😍
پدرم که تا آن روز راضی نشده بود بیاید، با دیدنش در خانه، تا نگاهش به او افتاد یک دل نه صد دل عاشقش شد!😁
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
2.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دلتنگڪربلا💔
پروانه وار دور سر من به گردش است
فڪر و خیالِ نیمه شب ِ شهر ڪربلا
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
شبتون حسینی💚
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#حسینجانمـ❤️
چگونهجانندهد
عاشقیکهدلتنگاست؟!
کسیکهباغمِدورىمدامدرجنگاست!
#السلامعلیکیااباعبدالله✨
#دلتنگتیمـ💔
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
سید رضا نریمانی6790784015541.mp3
زمان:
حجم:
2.41M
دلم میخواد بازم ببینم
حال و هوای کربلا رو...❤️
🎤 کربلایی سیدرضا نریمانی
رزق حسینی شبانه ✨
التماس دعا
#ماه_رمضان
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#شب_های_دلتنگی🌿
منتظران مهدی
آگاه باشید!
حسین را
منتظرانش کشتند!
مهدی جان!
پدر ندبههای دلتنگی…
ای که چشمت
همیشه شبنم داشت!
ماجرای ظهور تو
هر بار،
سیصد و سیزده نفر
کم داشت!
🌼 التماس دعای فرج🌼
#امام_زمان (عج)
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#سلام_امام_زمانم 💕
سلام بهار روزگاران، مهدے جان
اگر امید ظهورٺ نبود،اگر ایمان بہ طلوع دولتٺ نبود،اگر دلخوشی بہ گسترش حڪومٺ دادگسترٺ نبود،اگر مژده ے بهارانِ دیدارٺ نبود...
چگونہ تاب می آوردیم زمستانهاے سرد و استخوان سوز را ؟...
#امام_زمان (عج)
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
همه ی هستی من ،حضرت ارباب ،سلام
ای دلیل تپش این دل بیتاب ،سلام
دیشب ازلطف شماخواب حرم رادیدم
حرم و پرچم و ای گنبد ِدر خواب ،سلام
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
ظهرتون حسینی💚
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz