🌹🕊🌷🌴🌷🕊🌹
#در_محضر_ولایت
#مقام_معظم_رهبری
شگفتآور بود که #حاج_آقا_مصطفی در منزل #امام مانند یکی از واردین این منزل و کسانی بود که به طور طبیعی در این خانه رفت و آمد میکردند، چنانکه کسی احساس نمیکرد او #فرزند امام است و حتی مراجعه او به #امام در حد دیگران بود ...
اخلاق او در رابطه با #امام و حفظ جنبه تساوی با دیگر مردم در آن روزها در حوزه معروف بود .
همه میگفتند که #حاج_آقا_مصطفی در منزل #امام به گونهای رفتار میکند که با هیچ یک از #مراجعین فرقی ندارد و واقعیت هم همین بود، هرگز #انتساب به #امام و یا نام ایشان برای او وسیلهای #محسوب نمیشد .
مرحوم #حاج_آقا_مصطفی ، مطلقا #آقازادگی نداشت .
نه لباسش، نه عبایش، نه کفشش، نه زندگی خصوصیاش، نه خانهاش، مطلقا هیچ بوی تفاخر #آقازادگی از آن نمیآمد ....
#تلنگر
#تفکر
#آقازادگی
#فرزند_ارشد_امام_راحل
#آیت_الله_شهید
#مصطفی_خمینی
🌹 #سالروز_شهادت🕊
شادی روح امام راحل و فرزند بزرگوارشون و شهدا صلوات 🌷
https://eitaa.com/BandeParvaz
خادمی شهدا فقط یک پلاک حک شده روی سینه
یا یک چوب پر گرفتن به دست نیست !
خادمی شهدا یک #تفکر است ...
ما باید
جسممان
روحمان
زندگيمان
رنگ و بوی #شهدا را به خود بگیرد😁❤️
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
✨❁ـ﷽ـ❁✨
📌 #تلنگر و #تفکر
ای انسان...
مواظب قدمهایی که روی زمین برمیداری باش!
آیا با قدمهایت :
به سمت گناه میروی،
یا به سمت نیکی،
چون فردا همین زمین شهادت خواهد داد.
"یَومَئِذٍ تُحَدِّثُ اَخبارَها"
«در آن روز(قیامت) زمین تمام خبرهایش را بازگو می کند».
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#تلنگر و#تفکر
#داستان_کوتاه
خاطره ای زیبا از یک پزشک متخصص
اطفال» لطفا بخونید
من دکتر س.ص متخصص اطفال هستم.
سالها قبل چکی از بانک نقد کردم و بیرون آمدم.
کنار بانک دستفروشی بساط باطری، ساعت، فیلم و
اجناس دیگری پهن کرده بود.
دیدم مقداری هم سکه دو ریالی در بساطش
ریخته است. آن زمان تلفنهای عمومی با سکه های
دو ریالی کار میکردند.
جلو رفتم یک تومان به او دادم و گفتم دو
ریالی بده؛ او با خوشرویی پولم را با دو سکه بهم
پس داد و گفت: اینها صلواتی است!
گفتم: یعنی چه؟
گفت: برای سلامتی خودت
صلوات بفرست و سپس به نوشته روی میزش اشاره کرد.
(دو ریالی صلواتی موجود است)
باورم نشد، ولی چند نفر دیگر هم مراجعه
کردند و به آنها هم...
گفتم: مگر چقدر درآمد داری که این همه دو ریالی
مجانی میدهی؟ با کمال سادگی گفت: ۲۰۰تومان که
۵۰ تومان آن را در راه خدا و برای این که کار مردم راه بیفتد دو ریالی میگیرم و صلواتی میدهم.
مثل اینکه سیم برق به بدنم وصل کردند، بعداز یک عمر که برای پول دویدم و حرص زدم، دیدم
این دست فروش از من خوشبخت تر است که یک چهارم از مالش را برای خدا میدهد.
در صورتی که من تاکنون به جرأت میتوانم
بگویم یک قدم به راه خدا نرفتم و یک مریض مجانی نیز نپذیرفتم.
احساساتی شدم و ده تومان به طرف او گرفتم.
آن جوان با لبخندی مملو از صفا گفت: برای خدا
دادم که شما را خوشحال کنم.
این بار یک اسکناس صد تومانی به طرفش
گرفتم و او باز همان حرفش را تکرار کرد. من که
خیلی مغرور تشریف داشتم، مثل یخی در گرمای
تابستان آب شدم... به او گفتم : چه کاری میتوانم
بکنم؟
گفت: خیلی کارها آقا! شغل شما چیست؟
گفتم: پزشکم.
گفت: آقای دکتر شب های جمعه در مطب را باز کن
و مریض صلواتی بپذیر؛ نمیدانید چقدر ثواب دارد!
صورتش را بوسیدم و در حالی که گریان شده
بودم، خودم را درون اتومبیلم انداختم و به منزل
رفتم.
دگرگون شده بودم، ما کجا اینها کجا؟!
از آن روز دادم تابلویی در اتاق انتظار مطبم
نوشتند با این مضمون؛
<شبهای جمعه مریض صلواتی میپذیریم>
دوستان و آشنایان طعنه ام زدند،
اما گفته های آن دست فروش در گوشم همیشه
طنین انداز بود و این بیت سعدی:
گفت باور نمی کردم که تو را
بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح گوی و ما خاموش...
امام رضا(ع) فرمودند: "هرکه اندوه و مشکلی از مومنی برطرف کند، خدا روز قیامت قلب او را شاد میکند."
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz