شهیدی که نقاشی نحوه ی شهادت خودش را قبل از شهادت کشیده بود.. عاشق حضرت ابالفضل بود و آرزو داشت مثل ایشون شهید بشه و به این آرزو رسید..🌹🌱🌹
#شهید_حامد_جوانی
#شهید_ابالفضلی
هدیه روح مطهرشون ۵ شاخه گل صلوات🌷🌷🌷🌷🌷
https://eitaa.com/BandeParvaz
سالروزشهادت
شهیدمدافع حرم حامدجوانی
شهید مدافع حرم حامد جوانی که بدون ۲ دست و ۲ چشم به شهادت رسید
در وصیتنامه خود نوشته بود: آرزو دارم همچون حضرت عباس(ع) در دفاع از حرم اهل بیت به شهادت برسم
هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🌹
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#شهید_حامد_جوانی
#شهید ابالفضلی
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
شهیدی که نقاشی نحوه ی شهادت خودش را قبل از شهادت کشیده بود.. عاشق حضرت ابالفضل بود و آرزو داشت مثل ایشون شهید بشه و به این آرزو رسید..🌹🌱🌹
#شهید_حامد_جوانی
#شهید_ابالفضلی
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
☆بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ☆ #چله_زیارت_عاشورا🌱 به نیابت از شهدا
#معرفی_شهید 🍃
شهید مدافع حرم حامد جوانی که بدون ۲ دست و ۲ چشم به شهادت رسید
در وصیتنامه خود نوشته بود: آرزو دارم همچون حضرت عباس(ع) در دفاع از حرم اهل بیت به شهادت برسم
هدیه به روح مطهر شون صلوات 🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#شهید_حامد_جوانی
#شهیدابالفضلی
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
شهید مدافع حرم حامد جوانی که بدون ۲ دست و ۲ چشم به شهادت رسید
در وصیتنامه خود نوشته بود: آرزو دارم همچون حضرت عباس(ع) در دفاع از حرم اهل بیت به شهادت برسم😢🥀
#شهید_حامد_جوانی
#شهیدابالفضلی
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
شهید مدافع حرم حامد جوانی که بدون ۲ دست و ۲ چشم به شهادت رسید در وصیتنامه خود نوشته بود: آرزو دارم
*سوریها به او میگفتند شهید ابوالفضلی*
🍃«حامد جانباز شده... اسیر شده... شهید شده... چون قابل شناسایی نیست شما را میبرند سوریه».
خبر ماجرا اینطوری به خانواده حامد رسید؛همینقدر متفاوت... همینقدر سردرگم... همین شد که از همان ابتدا ته دلشان لرزید. حرف و حدیثها درباره حامد زیاد بود، تا اینکه به آنها اطلاع دادند برای رسیدگی به وضعیت حامد، باید به سوریه بروند و این شد اولین دیدار پدر و پسر بعد از حمله تکفیریها به او: «وقتی به من گفتند که باید خودت به سوریه بروی، فهمیدم که وضع حامد خیلی حاد است، حس پدریام میگفت که شرایط خوبی ندارد اما جزئیاتش را نمیدانستم».😔
جعفر جوانی، وقتی به سوریه رسید، بالای پلکان هواپیما ایستاد و از همان جا به چهار طرف چرخید و به حضرت زینب(س) سلام کرد وگفت: «من نمیدانم حرم مطهرت کدام سمت است، اما خانم این را شنیدم که در آخرین وداع اباعبدالله شما خیلی بیتابی میکردید، حضرت اباعبدلله دستش را گذاشت روی سینه شما و شما آرام گرفتید، شما را به مادرتان قسم میدهم که این آرامش را به قلب من هم برسانید💓😭 چون من هم می خواهم بروم بالای سر پسر مجروحم...».
پدر حامد این را گفت و رفت بیمارستان و رسید بالای سر حامد؛ دید که حامد چشمهایش را، دستهایش را همانجا در لاذقیه جا گذاشته... دید تن پسرش پر از ترکش است: «بعد از آن هرکسی از ایران زنگ میزد و از من میپرسید وضعیت حامد چطور است، میگفتم برو مقتل حضرت ابوالفضل را بخوان».😭😭❤🔥
جانبازی حامد اما یک خاطره قدیمی را در ذهن پدر زنده کرد، یاد روزهایی افتاد که *حامد میگفت: «دوست دارم مثل حضرت عباس(ع) از خواهرش دفاع کنم».*
*حالا حامد هم، دستهایش را داده بود، تا بال دربیاورد و بپرد سمت آسمان...* 🕊
همان دستهایی که قطع شدنشان او را در سوریه و بین غیرایرانیها معروف کرده بود به شهید ابوالفضلی: «آنجا مدافعان حرم اسم مستعار دارند، وقتی ما در بیمارستانهای سوریه دنبالش میگشتیم و میگفتیم حامد جوانی، کسی او را نمیشناخت اما *میگفتند یک ایرانی داریم که مثل حضرت ابوالفضل شهید شده...»* 🥀🌷🕊
#شهید_حامد_جوانی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
حامد نقاشی نحوه ی شهادت خودش را قبل از شهادت کشیده بود.. عاشق #حضرت_ابالفضل بود و آرزو داشت مثل ایشون شهید بشه و به این آرزو رسید..🕊🥀💔
#شهید_حامد_جوانی
#شهید_ابالفضلی
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
📚#شبیه_خودش نام کتاب زندگینامه ی #شهید_حامد_جوانی به قلم حسین شرفخانلوست
کتاب حامد کوتاه است.. به کوتاهی عمرش! ❤️🩹۲۵سال عمر کمی است اما وقتی خرج محبوب و فدای معشوق شود، روز به روز و ساعت به ساعتش غنیمت و برکت است و درس آموز و الگو گرفتنی..
در بخشی از این کتاب آمده است:
✍🏻«وقت درجهاش رسیده بود. آن روزها داشت آماده میشد دوباره برگردد سوریه. هم قطارهایش قبلتر رفته بودند نبال کارهای اداری ترفیع و بیشترشان هم درجه جدید روی دوششان نشسته بود. هی هم به حامد میگفتند: بیا برو دنبال درجهات. خودت پی کارت را نگیری، کسی نمیآورد درجهات را بچسباند روی دوشت. حامد اینها را میشنید و لبخند میزد. یکبار هم که یکی از رفقای صمیماش پا پیاش شد که چرا نمیروی سراغ کارهای درجهات؟ گفت: عجله نکن عبدالله درجه دادن و درجه گرفتن بازی دنیاست. اصلش آن است که درجه را خدا به آدم بدهد. خدا بخواهد میبینی که درجهام را توی سوریه از دست خود خدا میگیرم.»
از فرازهای درخشان این کتاب، ماجرای ملاقات خانواده «حامد» با رهبرمعظم انقلاب است که خیلی خواندنی است👌👌👌
🌱🕊@BandeParvaz
.