⚫🔴طرف آسمان داشت با خدا نجوا میکرد آرام و مهربان همراه با تواضع و گریه .
میگفت:من دیگر کجا را باید درست کنم ؟ چه راهی هست تا به تو برسم ؟ به من سید پابرهنه بگو باید چیکار کنم؟کدوم راه را باید برم تا تو مرا بپسندی؟ تا لایق شهادت شوم؟ من دیگر تحمل دوری تورا ندارم ؟
☆خدایا خودت خوب میدانی که دیگر تحمل ندارم پس به من توجه کن صدایم را بشنو...☆
#شهید_سید_حمید_میرافضلی🌹
#لبیک_یا_خامنه_ای
https://eitaa.com/BandeParvaz
#سالروز_شهادت 🕊🥀
🔹 با #بیت_المال میانه خوبی نداشت. نمی خواست زیر دِین مردم برود.
رفته بودم تدارکات تا یک سری وسایل برای سید حمید بگیرم.
🔹 مسئول تدارکات گفت: سید حمید چیزی از ما نمی گیرد. معمولا وسایلش را خودش از شهر تهیه می کند.
خیلی تعجب کردم... رفتم پیشش و گفتم: چرا این کار را می کنی؟
گفت: نمی توانم. می ترسم بروم زیر دین مردم.
🔹 اگر پولی هم از راه جبهبه دست می آورد، در راه خیر مصرفش می کرد.
مادرش می گفت: هر وقت می خواست به جبهه اعزام شود، کرایه راه را هم خودمان به او می دادیم.
🔹سید حمید از جوانان شهر رفسنجان بود. از آنها كه دوست داشتند ديده شوند، لذا به هر كاري دست مي زد... اما روح پاك او آرام نمي شد. با شهادت برادرش وارد جمع نيروهاي انقلابي شد. او در آغازين روزهاي نبرد راهي جبهه ها شد. دانشگاه و معلمي را رها كرد و به صفوف مجاهدين پيوست.
🔹سيد حميد ميرافضلي همواره در جبهه ها با پاي برهنه بود. مي گفت: اين خاك حرمت دارد. جاي جاي اينجا به عطر خون شهدا متبرك است. براي همين به #سيد_پابرهنه مشهور شد.
🔹 او يكبار توانست همراه با كردهاي عراقي راهي #كربلا شود. سيد حميد در اواخر سال ۶۲ خبر از شهادت خودش داد. مژده وصل را از زبان مادرش حضرت زهرا(س) شنيده بود.
🔹سيد حميد در عملیات خیبر سوار بر موتور #حاج_همت بود كه يك گلوله خمپاره سفر آنها را به ملكوت آغاز كرد. بعد از شهادت، حضور سيد حميد بيش از قبل حس مي شود.
📔 کتاب پا برهنه، اثر گروه شهید هادی
#شهید_سید_حمید_میرافضلی
شادی روح مطهرشون صلوات 🌷
https://eitaa.com/BandeParvaz
.