eitaa logo
باند پرواز 🕊
1.2هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
6.6هزار ویدیو
30 فایل
چگونه دربند خاک بماند آنکه پروازآموخته است! اینجا باندپروازشماست وشهداپر پرواز🕊 خوش آمدید💐 کجا گل‌های پرپر می فروشند؟! شهادت را مکرّر می فروشند؟! دلم در حسـرت پرواز پوسید کجا بال کبوتر می فروشند ؟💔 خادم الشهدا @Mohebolhosainam
مشاهده در ایتا
دانلود
با اختراعش جواز مدافع حرمی‌اش را گرفت باز پیش من آمد و به او گفتم: برو چیزی بساز که در کشورهای مقصد بدون اینکه نیاز به ایران داشته باشند، بتوانند از آن بهره ببرند. البته یک کمی هم راهنماییش کردم و به بچه‌هایی که مرتبط با این موضوع بودند، آشنایش کردم. تا اینکه یک روز با من تماس گرفت و گفت: بابا امروز حاج قاسم به محل کار شما می‌آید. سفارش من را بکن! تعجب کردم و گفتم: تو از کجا می‌دانی، در حالی که من خبر ندارم. گفت: بماند! وقتی حاج قاسم آمد، به او گفتم: پسرم می‌خواهد به سوریه برود. این هم نوآوری‌اش که با آن می‌شود در آنجا عملیات کرد. حاج قاسم،‌ بعد از شنیدن سخنانم نامه‌ای نوشت و تأکید زیادی کرد که آقامرتضی جذب شود، چون به او نیاز داریم. بعد از این نامه، زمینه جذب و استخدام آقامرتضی فراهم شد و به این ترتیب مدافع حرم شد. 🌹 https://eitaa.com/BandeParvaz
پدر را میزبان باشد پسر ....💔 در پی حادثه در حین ماموریت در عصر دیروز ( پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳) در یکی از مراکز نیروی دریایی ، یکی از کارکنان آن نیرو به نام‌ «مصطفی عبداللهی» به علت شدت جراحات به جمع شهدای همرزم خود پیوست و به دیدار فرزند شهیدش شتافت. فرزند او «شهید مرتضی عبداللهی»، از شهدای مدافع حرم بود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╭┈───── 🌱🕊 ╰─┈➤ @BandeParvaz
می‌گویند داغ جوان سخت است😔 پسرش مرتضی را که به خاک سپرد فریاد میزد داغت کمر شکن است اما مبارکت باشد پسرم و حالا خودش هم به پسرش شهیدش ملحق شد شهید؛ پدرِشهید! چهره‌اش می‌گوید گویا این سال‌ها؛ بارها و بارها در فراق پسر جان داده بود… شادی‌ ارواح مطهرشون صلوات 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╭┈───── 🌱🕊 ╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
"بسم رب الحسین علیه السلام " ♡ زیارت عاشورا به نیابت از شهدا ♡ 🌿یکشنبه۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴ 🌿۲۰ذی القع
. در ۹ اسفند سال ۱۳۶۶ در محله نظام آباد تهران به دنیا آمد. پدرش از سرداران دفاع مقدس بود و همین باعث شده بود مرتضی با شنیدن خاطرات پدرش عاشق شهدا و دفاع مقدس شود. دوران دبیرستانش را در دبیرستان صفا محله عباس آباد گذراند و بعد در رشته مهندسی عمران دانشگاه شاهرود قبول شد. وقتی در سال‌سوم‌دانشگاه تحصیل می‌کرد، خانواده برای سر و سامان دادن او آستین بالا زدند. اینطور شد که مرتضی سال ۱۳۹۰ ازدواج و زندگی‌اش را درکمال سادگی و به دور از تجملات شروع کرد. ۴ سال بعد یعنی اواخرسال ۱۳۹۴ به استخدام سپاه پاسداران درآمد. در همان سال خبر تخریب و نبش قبر «حجربن عدی کندی» یکی از اصحاب پیامبر اکرم(ص) و یاران خاص امیرالمؤمنین علی(ع) توسط تروریست‌های تکفیری در سوریه به گوشش رسید. این موضوع او را برای حضور در سوریه مصمم‌تر کرد. می‌گفت اگر این‌ها به حرم حضرت زینب(س) برسند ممکن است چنین بی‌حرمتی به مزار بانو کنند. همین شد که اردبیهشت سال ۱۳۹۵ برای اولین بار به سوریه اعزام شد و ۴۰ روز آنجا ماند. او مهندس بود و درکنار حاج قاسم سلیمانی نقش مهمی در عملیات‌های جنگی داشت. 🌱🕊@BandeParvaz .
. مرتضی برخلاف بیشتر پسرها که مامانی هستند بابایی بود. چون فضای کاری‌شان به هم نزدیک بود و همیشه از پدر راهنمایی می‌گرفت. ماندانا دبیر سلیمانی، مادر شهید از ویژگی های اخلاقی مرتضی اینطور تعریف می‌کند: «پسرم توداربود و دلش نمی‌آمد با گفتن مشکلاتش، ذهن ما را مشغول کند. طفلک پسرم همه غصه هایش را تو خودش می‌ریخت. بیشتر اوقات به من پیام می‌داد: «مامان ناراحت نیستی؟» «یه وقت غصه فلان چیز رو نخوری». اینطوری جویای حال من می‌شد. همیشه در سفرها شوخ طبع و مهربان بود و حال همه را خوب نگه می‌داشت. بیشتر مسافرت‌ها با من و همراهم بود. الان دیگر سفر رفتن بدون مرتضی برایم معنا ندارد. همیشه می‌گفت: چشم‌تان به دهان رهبر باشد باید در مسیر ولایت باشیم تا به سعادت برسیم و از مسیر حق منحرف نشویم» (روایت مادر شهید) 🌱🕊@BandeParvaz .
ماجرای اینکه شهید مرتضی عبداللهی نمی‌خواستند سنگ مزار داشته باشند چه بود؟ چند هفته قبل از اعزامش به سوریه با هم به گلزار شهدای بهشت زهرا (س) سر قطعه‌ای که الان مزارش است رفتیم. ایشان گفت من همیشه به این قطعه حس خاصی دارم. کششی من را به این طرف می‌کشاند. این وصیت را به صورت شفاهی کرده بود که اگر شهید شدم پیکرم را اینجا بیاورید. همانطور که بین قبر‌ها قدم می‌زدیم قبر شهید علی امرایی که اسم جهادیشان «حسین ذاکر» بود را به من نشان داد. ایشان از لحاظ چهره شبیه آقا مرتضی بودند. خود آقا مرتضی می‌گفت هر کس در اداره من را می‌بیند می‌گوید با دیدن چهره شما یاد شهید «حسین ذاکر» زنده می‌شود. آقا مرتضی همیشه دعا می‌کرد هنگام شهادت ذره‌ای از بدنش باقی نماند و می‌گفت اگر پیکرم بازگشت در قطعه ۲۶ به خاک سپرده شود، اما سنگ مزار نداشته باشد. می‌گفت: «به دلیل بازگشت پیکرم شرمنده امام حسین (ع) هستم، دیگر نمی‌خواهم شرمنده حضرت زهرا (س) باشم.» 🌱🕊@BandeParvaz .
باند پرواز 🕊
• #حتماببینید 🌹👌 پدر شهیدی که از قافله شهدا جا نماند ..‌. صحبت های شنیدنی "شهید مصطفی عبداللهی" پ
. پدر را میزبان باشد پسر ....💔 در پی حادثه در حین ماموریت در روز پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳ در یکی از مراکز نیروی دریایی ، یکی از کارکنان آن نیرو به نام‌ «مصطفی عبداللهی» به علت شدت جراحات به جمع شهدای همرزم خود پیوست و به دیدار فرزند شهیدش شتافت. 🕊🥀 فرزند او «شهید مرتضی عبداللهی»، از شهدای مدافع حرم بود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╭┈───── 🌱🕊 ╰─┈➤ @BandeParvaz
می‌گویند داغ جوان سخت است😔 پسرش مرتضی را که به خاک سپرد فریاد میزد داغت کمر شکن است اما مبارکت باشد پسرم و حالا خودش هم به پسرش شهیدش ملحق شد شهید؛ پدرِشهید! چهره‌اش می‌گوید گویا این سال‌ها؛ بارها و بارها در فراق پسر جان داده بود… شادی‌ ارواح مطهرشون صلوات 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╭┈───── 🌱🕊 ╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
. یه توضیح بدیم درباره چله زیارت عاشورا و #پویش_زائر_اولی_ها و #زیارت_به_نیابت_از_شهدا ما در طول
. در آخرین اعزامش به سوریه در آزاد‌سازی گذرگاه القایم در عراق هم حضور داشت. القایم گذرگاه بین استان الانبار عراق و دیرالزور سوریه است که نیرو‌های داعش از ابتدای بحران سوریه و عراق بر این گذرگاه مسلط بودند. وقتی این گذرگاه از داعش پاکسازی می‌شد، رزمنده‌ها باید از عراق به پایانه مرزی بو‌کمال برمی‌گشتند. به واسطه این پیروزی همانجا بین رزمندگان قرعه‌کشی می‌شد که اسم هرکس بیفتد می‌تواند به نیابت همه بچه‌های آنجا برای زیارت اربعین به کربلا برود. قرعه‌کشی به اسم آقا مرتضی می‌افتد. با آنکه خودم هم همان موقع برای بار اول در اربعین راهی سفر کربلا بودم و اگر آقا مرتضی می‌آمد آنجا می‌توانستیم همدیگر را ببینیم و با هم به زیارت برویم، اما آقا مرتضی انصراف می‌دهد و می‌گوید نه من به مرز بو کمال برمی‌گردم و بین تکلیف جهاد و زیارت ایشان جهاد را انتخاب می‌کند. می‌گوید تکلیف من ماندن در کنار دیگر رزمندگان و جهاد است تا اینکه در همان منطقه به شهادت می‌رسد.😭💔 .