❣*عاشقانه های شهدایی*❣
💖اوایل ازدواجمان برای شهادتش دعا می کرد .میدیدم که بعد نماز از خدا، طلب #شهادت می کند .
💖نمازهایش را همیشه اول وقت میخواند ، نماز شبش ترک نمیشد…
💖دیگر تحمل نکردم؛ یک شب آمدم و جانمازش را جمع کردم، به او گفتم: تو این خونه حق نداری نماز شب بخونی،شهید میشی!
💖حتی جلوی نماز اول وقت او را میگرفتم! اما چیزی نمیگفت .دیگر هم نماز شب نخواند!
💖پرسیدم: چرا دیگه نماز شب نمیخونی؟
خندید و گفت: کاریو که باعث ناراحتی تو بشه تو این خونه انجام نمیدم،رضایت تو برام از عمل مستحبی مهمتره،اینجوری امام زمان هم راضی تره .
💖بعد از مدتی برای شهادت هم دعا نمیکرد،
پرسیدم: دیگه دوست نداری شهید بشی؟؟
گفت: چرا . ولی براش دعا نمیکنم!چون خود خدا باید عاشقم بشه تا به شهادت برسم .
💖گفتم: حالا اگه تو جوونی عاشقت بشه چیکار کنیم؟؟لبخندی زد و گفت:
{مگه عشق پیر و جوون میشناسه؟!♡}
راوی🎙: همسر شهید مرتضی حسینپور
#عاشقانه_های_شهدایی
https://eitaa.com/BandeParvaz
🍃🌹🍃🌺🌿🌷🍃
🌿🌷🌿🌹
🍃🌺
🌷
🌿
#
عاشقانه_های_شهداییجمعه به جمعه با دوستاش میرفت کوهنوردی. یه بار نشد که دست خالی برگرده . همیشه برام گلهای وحشی زیبا یا بوته های طلایی می آورد. معلوم بود که از میون صدتا شاخه و بوته به زحمت چیده . بعد از شهادتش رفتم اتاق فرماندهی تا وسایلشو ببینم و جمع کنم. دیدم گوشه اتاقش یه بوته خار طلایی گذاشته که تازه بود. جریانش رو پرسیدم ، گفتند: از ارتفاعات لولان عراق آورده بود. شک نداشتم که برای من آورده. راوی
:همسرشهیدحسن آبشناسان🌷╭┈───── 🌱🕊 ╰─┈➤ @BandeParvaz