31.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌سال شصت و پنج تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل به جامعه الزهراء قم بروم در یک زمان نسبتاً طولانی منتظر پاسخ آزمون ورودی و مصاحبه شدم به شاهینشهر رفتم و با معرفی امام جمعه شاهین شهر در بخش تعاون سپاه مشغول بکار شدم، یک روز ساعت سه بعدازظهر بعد از پایان کار، پای پیاده از سپاه به سمت خانه حرکت کردم ،یک موتورسوار مرا تعقیب کرد قدمهایم را تند کردم او هم سرعتش را تند کرد و با لحن تهدیدآمیز گفت: چند سال پیش خواهرت را کشتیم با چادرش اون رو خفه کردیم برای خانوادهی شما درس عبرت نشد حالا تو سپاه رفتی و کار میکنی؟!...
چند بار به سمت من حملهور شد تا با موتور به من بزند من در کوچهها میدویدم و او دنبالم میکرد و من فریاد میزدم ظهر تابستان بود موتورسوار ویراژ میداد و قصد زدن من رو داشت با زدن چند زنگ پشتسرهم بچهها و مامان به کوچه ریختند اما موتورسوار فرار کرد مامان برخلاف زمان گم شدن زینب بدون ترس و خجالت من را به سپاه برد و ماجرا را برای آنها تعریف کرد فرمانده سپاه از من خواست که روز بعد با صحنهسازی و تحت مراقبت دور نیروهای سپاه به سمت خانه بروم تا آن مرد را دستگیر کنند اما از موتورسوار خبری نشد..
روایت بانو مینا#کمایی
خواهر #شهیده_زینب_کمایی
#سالگرد_پرواز_شهیده_کمایی
#شهیده_زینب_کمایی
#من_میترا_نیستم
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
31.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌سال شصت و پنج تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل به جامعه الزهراء قم بروم در یک زمان نسبتاً طولانی منتظر پاسخ آزمون ورودی و مصاحبه شدم به شاهینشهر رفتم و با معرفی امام جمعه شاهین شهر در بخش تعاون سپاه مشغول بکار شدم، یک روز ساعت سه بعدازظهر بعد از پایان کار، پای پیاده از سپاه به سمت خانه حرکت کردم ،یک موتورسوار مرا تعقیب کرد قدمهایم را تند کردم او هم سرعتش را تند کرد و با لحن تهدیدآمیز گفت: چند سال پیش خواهرت را کشتیم با چادرش اون رو خفه کردیم برای خانوادهی شما درس عبرت نشد حالا تو سپاه رفتی و کار میکنی؟!...
چند بار به سمت من حملهور شد تا با موتور به من بزند من در کوچهها میدویدم و او دنبالم میکرد و من فریاد میزدم ظهر تابستان بود موتورسوار ویراژ میداد و قصد زدن من رو داشت با زدن چند زنگ پشتسرهم بچهها و مامان به کوچه ریختند اما موتورسوار فرار کرد مامان برخلاف زمان گم شدن زینب بدون ترس و خجالت من را به سپاه برد و ماجرا را برای آنها تعریف کرد فرمانده سپاه از من خواست که روز بعد با صحنهسازی و تحت مراقبت دور نیروهای سپاه به سمت خانه بروم تا آن مرد را دستگیر کنند اما از موتورسوار خبری نشد..
روایت بانو مینا#کمایی
خواهر #شهیده_زینب_کمایی
#سالگرد_پرواز_شهیده_کمایی
#شهیده_زینب_کمایی
#من_میترا_نیستم
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
....بعد از نوشتن وصیت نامه خوابی می بیند که باعث می شود وصیتش را تغییر دهد: « دیشب خواب دیدم که با چ
🎙️ *خاطره* 🎙️
🖤یک روز وقتی برای زیارت شهدا به تکیه شهدا در اصفهان رفتیم، مرا سر قبر زهره بنیانیان(یکی از شهدای انقلاب) برد و گفت مامان، نگاه کن، فقط مردها شهید نمیشوند. زنها هم شهید میشوند.»
زینب همیشه ساعتها سر قبر زهره بنیانیان مینشست
و قرآن میخواند😔💔
#شهیده_زینب_کمایی
#من_میترا_نیستم
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz