فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀✍داشتم خونه رو مرتب مے ڪردم حسین گوشه ے آشپزخونه نشسته و به نقطه اے خیره شده بود اونقدر غـرق_افڪار خودش بود ڪه هر چه صداش ڪردم جواب نداد
🖤رفتم جلوش و گفتم: حسین؟! ... حسین؟! ... ڪجایی_مادر؟!یهـو برگشت و بهـم نگاه ڪرد
🍃گفتم: حسین جان! ڪجایی مادر؟!خنـدیـد و گفت: سر_قبرم_بودم_مامان
از تعجب خنده ام گرفت.بهش گفتم: قبرت؟! ... قبرت_ڪجاست مادر جون؟!
🍂گفت: بهشت زهرا سلام الله علیها ردیف ۱۱ قطعه ۲۴ شماره ۴۴
چیزی نگفتم و گذشت ...
... وقتی شهید شد و دفنش ڪردیم به حــرفش رسیــدم
با ڪمال تعجــب دیــدم دقیقــا همــون_جـایـی دفن شده که اون روز بهم گفته بود
پشتم لرزید ، فهمیدم اون روز واقعا سـر قبـرش بـوده...💔
ڪبـوتـرانـه پـریـدیـد🕊
8 آبان سالروز شهادت شهید فهمیده
🔅راوی: مادر شهید
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 نمائی زیبا از وضو خانه قدس
إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً
خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود مى فرستند; اى کسانى که ایمان آورده اید، بر او درود فرستید و (در برابر اوامر او) کاملاً تسلیم باشید.
#پیروزی_قدس_نزدیک_است
#سنصلی_فی_القدس_ان_شاءالله
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
به به ..جانم .. دلم پر کشید 🕊🥺 ممنونم از لطف دوست عزیزم مون که ما را در زیارت مزار شهید هادی ذوالفق
.
از همه همراهان گرامی میخواهیم که تو زیاراتشون خادمین و همه اعضای کانال باند پرواز رایاد کنند ودعابفرمایند🙏
باند پرواز 🕊
#دلنوشته #صبرانه_ای_از_عشق #قسمت_هفتاد ✍گاهی انسان بایدآنقدر حقير شود تا عظمت خداوند را لمس کند
#دلنوشته
#صبرانه_ای_از_عشق
#قسمت_هفتاد_یکم
در زندگی برای هر آدمی
از یک روز
از یک جا
از یک نفر به بعد…
دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست
نه روزها نه رنگها نه خیابانها
همه چیز میشود
دلتنگی…!💔
✍حالا بهمن ماه۸۷ است وتولدم چه تلخ دارد اتفاق می افتد!امیر دربسترش خوابیده؛باربد به فکر تدارک تولد است تا درخانه ی پدرم جشن بگيرد!تصورکنيدچقدر تلخ و غم انگیز که وانمود کنی شادی درحالی که داری خفه ميشوي!آخرین تولدم که درکنار" امیر م"بودم!تمام غمها داشتند به من کادو ميدادند!گلوله گلوله بغض شده بودم!همه سکوت کرده بودند!عزای تولدم بود!عزای این قلب که متصل به قلبش بود!کاش همانجا در آغوش او جان ميدادم!دارم دوباره پرت میشوم سمت روضه!اصلا خدا این غم رابه من هدیه کرد تا بفهمم امان از دل زینب یعنی چه؟آه زینب صبور حسین!به دادم میرسی؟سخت بارانی ام اما ذره ای از غم تو را نمیفهمم!ببخشید که نمیفهمم!بلاتشبیه شما!من دارم به این فکر میکنم بالای تلّ زینبیه چه شد؟جان دادن بازهم کم بود برای این غمهاي کربلا!داشتم میان تولد به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام دخیل ميبستم!دست دراز کردوهديه ای به من داد!یک گربه ی پشمالوی سفید با یک بچه گربه ی مصنوعی که در بغل مادرش میان سبدی چوبی،خواب بود!چقدر زيبابود!آنرا آذر ماه خریده بود!تا اگر نبود به من بدهند...فکرچندماه جلوتر هم کرده بود!يا اباالفضل!میشه داداشمو خوب کنی!خودت میدونی آقا داداش یعنی چي؟😭اونم وفادار😭اونم با معرفت
میدونی آقا دلم چه خبره!
اميرصدام کرد!دوستش داری؟گفتم :عاشقشم ولی بیشتراز اون خودتو!.نمیدانم چه شد بلند شدم رفتم داشتم خفه میشدم.حالمان خوب نبود!
خدا برای دلم باید کاری میکرد!خودم را مشغول کار کردم تانبيندم!داشتم گل می چیدم از دشت بغض و گریه!سیل آمده بود.باید خودم را جمع میکردم ولی نميشد!..بالاخره کمکم کردند تا آن شب نفسگيرظاهراتمام شد!چند روزی گذشت ..اسفندشده بود همه منتظربهاربودند ولی خانواده ی من منتظرخزان سخت وسردي بودند ومن درانتظار شفا!کاش من هم میدانستم که او مهمان است!چرا اينقدراميد داشتم که او حالا حالاها بامن میماند!چه خیال خامي!میان اتاق داشتم می نوشتم که زنگ تلفن حواسم را پرت کرد!نگاهی به ساعت انداختم ؛۷غروب بودهمزمان صدای آژیر آمبولانس می آمد!جواب دادم:جانم مامان جان؟
_خونسردباش مااااادر! حال اميربد شده داریم میريم بیمارستان همينجا!اگرتونستي با آقا باربد بیا!
_اتفاقی افتاده؟چی شده مادر؟
_اتفاق که نه ولی دردش زیاده !
_ایشالا که چیزی نيست؛خدابه همراتون!
صدای بلند آمبولانس شوکی عظیم به من وارد کرد؛تاچندلحظه نه صدایی می شنیدم ونه کلامی میگفتم! برسام تکانم میداد،مامان جون،مامان!که به خودم آمدم.باربد سراسیمه به خانه آمد و گفت که آماده شوم ..برسام ماندپيش مامان راضیه و راهی شدیم!باد میزد و سوز اشک وسرما بدجورداشت صورتم راسيلي میزد!بیمارستان که رسیدم اوضاع آرام بود و حالش خوب شده بود!دویدم سمت او ودر آغوش گرفتمش!درد داشت ولی نه دردی که زمین را چنگ بزند!مادرم میگفت داشت زمین را چنگ ميزدوبالش را لای دندانهایش گذاشته بود!بمیرم برایشان!درد کشیدن فرزند و درد کشیدن در سکوت بخاطر دل مادر!هردو را نميشودطاقت آورد!شب باید میماند..ديگردر دستانش جای سالمی نمانده بود!انقدر که سوزن آنژوکت و سرنگ به او زده بودند،کبود بود!نمیخواستم به خانه بروم!دل رفتن نداشتم!اما به زور برسام مرا به خانه فرستادند!فردای آن روز هم مرخص شد نگو دکترها جوابش کرده بودند!آیا باید همین طور درد ميکشيد!؟از دست شان عصبانی بودم بخاطر اینکه به درمان او کمک نکرده بودند و علم شان به روز نبود!چند روزی گذشت هر روز چند ساعتی میرفتم و می آمدم !ولی چرا شب نميماندم!حالا افسوسش راميخورم!کاش یک شب بر بستر بیماری او سر میگذاشتن!دوهفته بعد درست در روز ۲۴ اسفند ماه اوبه حال احتضار درآمد تا برسم اورا به بیمارستان بردند تارسيدم همه جیغ وفريادراسردادند...نفس های آخر راميکشيد و چشمانش بازبود!مادرم مراکشيدسمت امیر و گفت دخترم بیا برادرت چشم انتظار غمخوارش است زینب امير،برادرت رابرای آخرین بارببين و بغل کن!آه .....چه کسی باور کردجنگل جان مرا
آتش عشق توخاکسترکرد!....
گاه به خود میگویم
خبر مرگ مراباتوچه کس میگوید؟
آن زمان که خبر مرگ مرا می شنوی
روی زیبای تو را کاش که من میدیدم؟
شانه بالا زدنت رابي قید
و تکان دادن سر
که عجب!
مرد!افسوس!
روی تو را کاش که من میدیدم!
مرگ فرارسید و من به سوگ او نشستم!دیگر گریه نميکردم!مبهووووووت نظاره میکردم وکمرم شکست!
او رفت...
ر
ف
ت
..😭😭😭💔💔💔😭😭😭
و دلتنگی ها ادامه دارد..
❌کپی به هیچ وجه جایز نیست ❌
باند پرواز 🕊
#دلنوشته #صبرانه_ای_از_عشق #قسمت_هفتاد_یکم در زندگی برای هر آدمی از یک روز از یک جا از یک نفر به
.
🥀سَلامٌ عَلى مَن عَجِبَت مِن صَبرِها مَلائِكَةُ السَّماء؛
خُـدا دیوانِ شعرش را
نشان دادهست با زینب
ألم نَشـــــــرَح لڪَ زِینَب
و مــــــٰا ادراڪَ ما زِینَب...
سَلامٌ عَلی قَلبِ زِینَبِ الصَّبور❤️🔥
و صلیاللهعلیکیا اباعبدالله الحسین
شب تون حسینی🌟
راهتون زینبی🤲
.
باند پرواز 🕊
#دلنوشته #صبرانه_ای_از_عشق #قسمت_هفتاد_یکم در زندگی برای هر آدمی از یک روز از یک جا از یک نفر به
عزیزان
خواهش می کنم
جبران زحمت قلم زدن نویسنده ی عزیزمون
برای شادی روح برادربزرگوارشون
فاتحه و صلواتی عنایت بفرمایید🌷
.
به نیت رهایی مظلومین غزه
یا صاحب الزمان أغِثنا
یا صاحب الزمان أغِثنا
یا صاحب الزمان أغِثنا💔
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نورِ رویِ موسيِ عِمرانم آرزوست🤲
عجل لظهورک یا صاحب الزمان 🥀
.
سلام امام زمانم ✨
ای دیدنت بهانه ترین خواهش دلم
فڪری بڪن برای من و آتش دلم
دست ادب به سینه ی بیتاب میزنم
صبحت بخیر حضرت آرامش دلم💫♥️
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قندمڪرراسم حسین است،والسلام
شیرینترینڪلام،ڪلامِ حسین شد
بایڪ سلام صبح بہ ارباب بےڪفن
روزمپرازجوابسلام حسین شد
صبحتون حسینی 💚🌤
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#ارسالی_کاربران
#پویش_مرگ_بر_اسرائیل ✊
منزل یکی از دوستان پرچم اسرائیل رو روی بنر چاپ کردن و به عنوان پادری ازش استفاده میکنن🤗
✍احسنت 👏👏
ایده خیلی خوبی بود👏👏
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
🚨 روزنامه لندن تایمز نوشته ایران پشت تجمعات و راهپیماییهای لندنه😉
👈 نظریهی
"#کار_خودشونه" جهانی شد😄
ساندیس می دادند ؟🧐
بچه مدرسه ای هاشونن؟🤓
کارمندا از ترس کسر حقوق رفتند ؟🥸
اگه نمی رفتند یارانه شون قطع میشد؟😲😏
#نابودی_اسرائیل_نزدیک_است
#فلسطین
#در_فضای_مجازی_سرباز_غزه_هستیم
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
🔻یادگاری وحشتناکی که حماس در شهر صهیونیستنشین جا گذاشت!
🔹یک عکاس صهیونیست عکسی از شهر صهیونیست نشین کیبوتص بئری ثبت کرده است که اخیرا توسط نیروهای حماس مورد حمله زمینی قرار گرفته بود.
🔹حماس احتمالا به صورت عمدی یک پرچم ایران را برای نتانیاهو به جا گذاشته تا پیامی را به او بدهد...!
#کار_خودشونه😁💪✌️
#طوفان_الاقصی #فلسطین
#در_فضای_مجازی_سرباز_غزه_هستیم
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#حتماببینید 👌👌👌
زمزمه لغو عملیات مطرح شد، گفتند ممکنه #عباسعلی فتاحی توی شکنجه ها لو بده. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین!«شهیدخرازی» عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده ، سرش بره زبونش باز نمیشه!برید عملیات کنید…
روایتگری آقای احمدیان
#شهید_عباسعلی_فتاحی_دولت_آبادی
هدیه به روح مطهرشون صلوات 🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#یادشهداکمترازشهادت_نیست
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ویدیو_خام
🎙 شهید خادم صادق ؛
تمامی مادیات، مسائل دنیوی ، جنگ ، پول ، زندگی ، مقام ، فرماندهی ، ریاست ، جوانی ، صدای خوب ، خط خوب ، همه این ها وسیله است برای ارشاد ، هدایت ، تعلیق ، تعلم ، تربیت و راهنمایی انسان ها به طرف خداوند ولاغیر !❤️ #بی_تفاوت_نباشیم ╭┈───── 🌱🕊 ╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
#دلنوشته #صبرانه_ای_از_عشق #قسمت_هفتاد_یکم در زندگی برای هر آدمی از یک روز از یک جا از یک نفر به
#دلنوشته
#صبرانه_ای_از_عشق
#قسمت_هفتاد_دوم
@BandeParvaz🕊
✍برای پر زدن باید بالی داشته باشی وگرنه اشتیاق کافی نیست!شوق پرواز داشتم ولی بالی نبود که پر بزنم!آنقدر حیران بودم که ترس همه را فراگرفت که مبادا دق کنم!اصلا ديگراشکي نداشتم!بی تو بر بستر این زندگی چطور میتوانستم بيارامم امیر عزيزم؟همه مرا نوبت به نوبت در آغوش می گرفتند وميبوسيدند و برایم آرزوی صبرميکردند!خداخيرشان دهد!صبر معجزه گر زندگی ام شد ومن از برکت دعايشان به مرور زمان صبورترشدم!من توی بیمارستان بندهای سبزی که به دست و گردنش بسته بود مادرم را با دستان خودم درآوردم و نگه داشتم برای روزهای دلتنگی!چشمانش دیگر بسته بودند ودستگاهها را کشیدند!چه غم انگیز بود خواهری داشت باپیکر بیجان برادرش وداع ميکرد!جايتان سبز؛کربلايي بود برای خودش!من بدون اشک بدون هیچ گونه ترس اورا از سرتاپا ناز کردم وبوييدم!هواي تنش سالهاست درون رگهایم زندگی بخشیده!چه میدانید که من چطور داشتم با او خداحافظی میکردم!اگر بخاطر پدرومادرم نبود بازهم میشد بیشتربا او عشق بازی کنم اما نشد!موهای قشنگش را مرتب کردم و لبهایش آن لب های قلوه ای اش را بوسیدم و گونه هايش را ناز کردم دستش توی دستم بود هنوز گررررم بود!هنوز صورتش گرمای عشق را نجوامیکرد ...ببخشید شرمنده ام اندکی زمان بدهید حالم خوب شود
ببخشیدم...
باند پرواز 🕊
#دلنوشته #صبرانه_ای_از_عشق #قسمت_هفتاد_دوم @BandeParvaz🕊 ✍برای پر زدن باید بالی داشته باشی وگرن
بگذریم از آن هجران و غم بیکران!
حالا باربد ترسیده بود و خوب میدانستم که او هم تنهاشده!امير رفیق وحامي بزرگی برایش بود؛دقیقا از همینجا دوباره رجوع کرد به مواد برای تسکین دردش!قطعا او از دیدن من در این حال و احوال رنج میبرد و نمیتوانست قوی باشد و دوام بیاورد!پنهان و آشکار داشت به این غمها بیشتر دامن میزد و دلم داشت منفجرميشد وقتی دیدم افیون جدیدتری وارد زندگی ام شده!بله!شيشه یا کریستال ماده ی مخدر خطرناکی که شادی مضاعف ميدادو بی خیالی هدیه اش بود اما برای باربد توهم کمرنگ بود یعنی توهم پررنگ ترین شاخصه ی این ماده است!او هیجاناتی پیدا میکرد که وضعیت حال کنونی را تشدید میبخشید اگر عصبی بود؛عصبی تر واگر خوشحال بود؛خوشحالتر.اما به طرز عجیبی مهربان تر میشد ودرانجام کارها فعال تر میشد و کارهایی که در شرایط عادی سختش بود؛انجام میداد...بویی نداشت و کسی شک نميکرد! اما مخرب تر بود وخطرناکتر!آن موقع هرکسی سراغ این ماده نميرفت!گران بود وناشناخته!مثل الان نبود که در آشپزخانه های زیرزمینی که تعریف خواهم کرد،تولید شود!دست هرکسی نبود وهرجايي موجودنبود!التماسش کردم که کوتاه بیاید و دوباره شروع نکند!بخاطر امیر از من پنهان میکرد ولی در مراسم امیر غيبش میزد ومن میدانستم که خبری شده و باید دوباره راه بیفتم دنبال چاره جویی!خداايا مرهمي باش برااي مادران وخوااهران وزنان ودختران بی گناه دنیا که درگیر این افیون هستندو رنج بسيااااااارميکشند!
ادامه دارد...
❌کپی به هیچ وجه جایز نیست ❌