چه کردی آقا تو با دل من
چی اومد آقا به سرم
یه زمین و یه کربلا
یه حسینه و یه #حرم ...😭
#شب_جمعه 💔
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
وقتی یک جوان نماز شب می خواند در عالم بالا چه اتفاقی می افتد ؟🌱
#نمازشب
#التماس دعا ✨
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
•°~🌾
❣#سلام_امام_زمانم ❣
میخواستنمیشد.میخوایمنمیشہ
چہڪارڪــــردیمباایندلها
ازخداوندبخوایمدلامـــونرابرای
امامزمان(عج)ششدانگسندبزنہ
وبرایاینڪار،یاریمونڪنهڪه
دستوپاوگـوشوچشموزبانجز
برایرضایحضرتحجت(عج)
بهحـــــرڪتدرنیا
ڪهاگهخـداوندراضیباشه
عاشـــقمامیشه وانشـــاءاللہ
عاقبتمونشـهادت..
#امامزمان
#اللهمعجللولیکالفرج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
4_5926799807552163218.mp3
2.53M
🥀#جمعه_های_دلتنگی🥀
بیا آفتاب پس ابرتا تموم شه غروب های دلواپسی🌱
🎙سید مجید بنی فاطمی
✿❥ #امام_زمان
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#شاهڪربلا✋🏻
پرمےڪشددلمبہهواےحرمحسین
دارمبہاشتیاقِشمامےپرمحسین
خورشیدازحوالےگنبدطلو؏ڪرد
ظهر استوبازنامِتورامےبرمحسین❤️
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
از حال جامانده ها نپرسید🥀 تنها دلخوشیشون این روزا که همه رفتن دیدن همین کلیپ هاست... دعاشون کنید زا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ #پیشنهاد_دانلود
گر طالب درمانی، از درد مشو غافل...🌱
#راهیان_نور
#امام_زمان (عج)
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
هربـٰارمـٰادرشتمـٰاسمۍگرفت
ڪاملامودبـٰانہرفتارمۍڪرد..
اگردرازڪشبودمۍنشسـت
اگرنشستہبودمۍایستـٰاد
مۍگفت:درستہکہمـٰادرمنیستونمیبینہ
ولۍخداکہهسـت...シ!🌹"
#شھیدحمیدسیـٰاهڪالۍمرادۍ
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#شـَهـٰادت
سختاستامّا...
گذشتندازهرآنچہڪہ
قلبشانراوصلِزمینمیڪرد!
اینقانونِپروازاست..
گذشتنازدنیابرایرهاشدن(:🖐🏾
#آرمان_دهه_هشتادی_ها🌱
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
‹💔›
خداتنهاعاشقیاست؛ڪهازبیتوجهی
معشوقشیعنیانسانخستہنمیشود ! :)
استادپناهیان📿-'
˼
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
حِجـٰآب💛
مـٰآنَنـداَوَلیـنخـٰآڪریزِجِبـھہاَسـٺ
ڪهدُشمـَنبَـرآےِتَصَـرُفسَـرزَمینۍ
حَتـمابـٰآیَـداَوَلآنرآبِگیـرَد!
حواسمان خیلی باید جمع باشد
#حجاب #امام_زمان (عج)
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
ریحآنـہبودنرا،ازآنبانویۍآموخٺم
ڪهحتےدرمقابلمردےنابینـا
حجـآبداشـت(:☺️
#حجاب
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واسه اینکه نکنه غرورتو بشکنه یه داعشی 👊
#حجاب #جمعه
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
بیاینفقطبچھمذهبیہفضایمجازینباشیم
درعالمواقعیهم
جوریرفتـٰارکنیمکهبگن
اوهبچھمذهبی
اونجاستکہبخودتمیبـٰالیو
دلامامزمانتشادھ
#تݪنگࢪانھ💕
#امام_زمان(عج)
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
💛||•#رمان °• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_چهارم جلسه داشتیم اومد اتاق بسیج خواهران ، با دید
💛||•#رمان °•
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_پنجم
اصلا ب ذهنم خطور نمیکرد مجرد باشه😐
قیافه جا افتاده ای داشت.. اصلا توی باغ نبود.
تا حدی ک فکر نمیکردم مسئول بسیج دانشجویی ممکن است از خود دانشجویان باشه..
گفتم ته تهش کارمندی چیزی از دفتر نهاد رهبری است.
بی محلی ب خواستگارهایش را هم از سر همین میدیدم ک خب ادم متاهل دنبال دردسر نمیگرده
,, به خانم ابویی گفتم:«بهش بگو این فکر رواز توی مغزش بریزه بیرون »
شاکی هم شدم که چطور به خودش اجازه داده از من خواستگاری کند.
وصلهٔ نچسبی بود برای دختری که لای پنبه بزرگ شده است.😒
کارمان شروع شد ، ازمن انکار واز او اصرار ...
سردر نمی آوردم آدمی که تا دیروز رو به دیوار می نشست، حالا این طور مثل سایه همه جا حسش می کنم
دائم صدای کفشش توی گوشم بود ومثل سوهان روی مغزم کشیده می شد ..😤
ناغافل مسیرم را کج کردم ، ولی این سوهان مغز تمامی نداشت
هرجا می رفتم جلوی چشمم بود : معراج شهدا ، دانشگده ، دم در دانشگاه ، نمازخانه و جلوی دفتر نهاد رهبری!
گاهی هم سلام میپراند😒
دوستانم می گفتند:«از این آدم مأخوذ به حیا بعیده این کارا!»
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
💛||•#رمان °• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_پنجم اصلا ب ذهنم خطور نمیکرد مجرد باشه😐 قیافه جا
💛||•#رمان °•
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_ششم
کسی که حتی کارهای معمولی و عرف جامعه را انجام نمی داد و خیلی مراعات می کرد ، دلش گیر کرده و حالا گیر داده به یک نفر و طوری رفتار می کرد که همه متوجه شده بودند 😐
گاهی بعدازجلسه که کلی آدم نشسته بودند ، به من خسته نباشید می گفت یا بعد از مراسم های دانشگاه که بچه ها با ماشین های مختلف می رفتند بین این همه آدم از من می پرسید :«باچی و کی بر میگردید ؟»
یک بار گفتم :«به شما ربطی نداره که من با کی میرم !»😒
اصرار می کرد حتماً باید با ماشین بسیج بروید یا برایتان ماشین بگیرم .
می گفتم :«اینجا شهرستانه . شما اینجارو با شهر خودتون اشتباه گرفتین ، قرار نیست اتفاقی بیفته »
گاهی هم که پدرم منتظرم بود ، تا جلوی در دانشگاه می آمد که مطمئن شود😡
در اردوی مشهد ، سینی سبک کوکو دست من بود و دست دوستم هم جعبهٔ سنگین نوشابه.
عز و التماس کرد که «سینی رو بدید به من سنگینه !»
گفتم :«ممنون ، خودم میبرم !» و رفتم ..
از پشت سرم گفت :«مگه من فرمانده نیستم؟! دارم می گم بدین به من !»
چادرم را کشیدم جلوتر و گفتم :«فرمانده بسیج هستین نه فرمانده آشپزخونه!»😒😖
گاهی چشم غره ای هم می رفتم بلکه سر عقل بیاید ، ولی انگار نه انگار..💔
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz