1_4047196259.mp3
4.17M
📢بشنوید| تندخوانی (تحدیر)
جزء #نهم قرآن کریم با صدای استاد
معتز آقایی🎼
رمضان ۱۴۰۲
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
🔴 فضیلت جمعه های ماه مبارک رمضان
🔵 امام محمد باقر علیه السلام :
🌕 إِنَّ لِجَمِيعِ شَهْرِ رَمَضَانَ لَفَضْلاً عَلَى جَمِيعِ سَائِرِ اَلشُّهُورِ كَفَضْلِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلَى سَائِرِ اَلرُّسُلِ
🔺 فضیلت و برترى جمعههاى ماه رمضان بر جمعههاى ماههاى دیگر، همانند برترى رسول اکرم صلّى اللّٰه علیه و آله و سلّم بر پیامبران دیگر است.
📚 اصول کافی ج ۳ ص ۴۲۹
باند پرواز 🕊
‹📻🌿›
هروقتمیگفتیمکجـابریمآرمان؟
میگفت
بهشتزهرامیگفت:
مامانانقدرآرامشداره
آدمآروممیشههردفعههمباهممیرفتیم
میرفتسرخاکشهیدزبرجدیمینشستما میرفتیمجاهایدیگهولیآرمانبیشتراونجا
بودگریهمیکرددعامیخوندهمشمیگفت:
مامانآقاسجادخیلیحاجتمیده!
بعدازشهـادتشوقـتیپرسیدنکجـادفنش
کنـن؛منمیدونستـماونجـارودوسـتداره.
گفتمقطعه۵۰انگاراونجاروبرایآرمان
ساختـهبودنتهشمکنارشهیدزبرجدی
دفـنشد💔!
-مادرشھیدآرمانعلیوردی
˼
#آرمان_دهه_هشتادی_ها
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
بی تعـٰارفبگۅیم...نیرویۍڪہنمـٰازشاولوقت نیست،خوبهمنمۍتواندبجنگد.
#شهید_حسن_باقرۍ✨
˼#ماه_رمضان
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
🌹🕊
✍روایتی از همسرشهید
🌷یک روز بعد از شهادت عبدالمهدی، دلم خیلی گرفته بود. گفتم بروم سراغ آن دفتری که خاطرات مشترکمان را در آن می نوشتیم.
▫️به محض باز کردن دفتر، دیدم برایم یک نامه با این مضمون نوشته بود:
🔹همسر عزیزم، من به شما افتخار می کنم که مرا سربلند و عاقبت به خیر کردی و باعث شدی اسم من هم در فهرست #شهدای_کربلا نوشته شود. آن دنیا منتظرت هستم.
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی🌹
🌺 یاد شهـدا با ذکر صــلوات
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایات تکان دهنده از شهدا
روایت «جواد تاجیک» راوی دفاع مقدس از شهادت نوجوانی که پای برهنه مقابل چشمان پدرش شهید شد!
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#پیشنهاد_دانلود
میگه دیدم گوشه سنگر......😔💔
🔻استادپناهیان:
تجربہبہمیاددادهڪہ...
برا؎اینڪهطلبشہادتڪنۍ،
نبایدبہگذشتہخودتنگاهڪنۍ...!
راحتباش!
نگرانهیچۍنباش!
فقطمواظباینباشڪہ
شیطونبهتنگہتولیاقتشہادتندار؎...✨
#نشر_رگباری
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
▪️این جمعه میخواهم تو را جور دیگری صدا کنم؛
میخواهم تو را به نام مادری بخوانم که مادر همه مومنان است.✨
مادری که هر چه گل محمدی میان باغ دنیا شکفته مدیون باغبانی اوست، تا روزی که عطر نرگس تمام جهان را پر کند!
یابن خدیجة الغرّی!
میدانم نام امالمومنین، آرامش دل صبور توست!
🏴 ایام سوگواری حضرت خدیجه سلام الله علیها تسلیت باد.
#حضرت_خدیجه سلام الله علیها
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
جمعههای با ولیّ عصر ارواحنافداه 🥀💔
#غروب_جمعه
شانههای خستهی جمعه!
انتظار کشیدن برای ما یک کار شبانه روزیست!
منتظریم برای دیدن لبخندی، شنیدن جملهای، رسیدن پیغامی ...
گفتهاند:
"دل عاشق به پیغامی بِسازد ..."
جمعهها روز پیغام است!
بیایید و بار انتظار را از روی شانههای خستهی جمعه بردارید ...
یا صاحب الزّمان!
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا دعای شهیدی به هیئت آورده..چه حیف گوشه میخانه #حاج_قاسم نیست...
#حاج_منصور_ارضی
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
🔻فدایی حضرت زینب
شهادت میلاد حیدری از مستشاران ایران در سوریه، سحرگاه امروز در حمله جنایتکارانه رژیم صهیونیستی به حومه دمشق🥀🍂
#شهید_میلاد_حیدری
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻فدای سر امام حسین ❤️🔥
لحظه اطلاع رسانی خبر شهادت میلاد حیدری به خانواده شهید
از این شهید والامقام دو فرزند ۶ و ۳ ساله به یادگار باقی مانده است💔.
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
🔻فدایی حضرت زینب شهادت میلاد حیدری از مستشاران ایران در سوریه، سحرگاه امروز در حمله جنایتکارانه رژ
شهادت فرصتی است
برای رسوایی دل های عاشق
و آگاهی مردم از خوبی های
خوبانی که گمنام بوده اند
و محل اثبات صداقت و شجاعت
مدافعان حق است.
🕊🌾🕊🌾🕊🌾🕊
عجب زمانه ایست
خدایا عاشقان را چگونه گلچین میکنی😭😭
الهی الحقنا بالشهدا والصالحین
هدیه کنیم صلواتی نثار ارواح مطهر همه شهدا
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم
1_3984517140.mp3
19.24M
خبر چه سنگینه😭😭
هدیه کنیم صلواتی نثارارواح مطهر شهدایی که درگمنامی زندگی کردند ودرگمنامی پروازعاشقانه داشتند🕊
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
نصیحت محمد حسین_6046176022657762758.mp3
3.05M
صوت نصیحتی شهید محمدحسین محمدخانی...🥀
در مورد امام حسین علیه السلام و هیٱت✨
#قصه_دلبری💕
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
بهش گفتم: راضی ام شهید بشی ولی الان نه، توی پیری..!
محمد حسین گفت: لذتی که علی اکبرِ امام حسین برد حبیب نبرد...!🍂
همسر محمد حسین محمدخانی🪴
#قصه_دلبری
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
💛||•#رمان °• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_سی_و_دوم کلا ن تنها مکه یا جاهای دیگر ، در خانه
💛||•#رمان °•
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_سی_و_سوم
محدودیت مالی نداشت .
وقتی حقوق می گرفت ، مقداری بابت ایاب و ذهاب و بنزینش برمی داشت و کارت را می داد به من .
اما قبول نمی کردم . می گفت :
« تو منی ، من توام . فرقی نمی کنه !»☺️
البته من بیشتر دوست داشتم از جیپ پدرم خرج کنم و دلم نمی آمد از پول او خرید کنم 😅
از وقتی مجرد بودم کارتی داشتم که پدرم برایم پول واریز می کرد .
بعد ازدواج همان روال ادامه داشت ..
خیلی ها ایراد می گرفتند که به فکر جمع کردن نیست و شم اقتصادی ندارد .
اما هیچ وقت پیش نیامد به دلیل بی پولی به مشکل بخوریم .
از وضعیت اقتصادی اش با خبر بودم ، برای همین قید بعضی از تقاضا ها را می زدم .
. جشن تولد و سالگرد ازدواج و این مراسم رسمی ها نمی گرفتیم ، اما بین خودمان شاد بودیم 😍
سرمان می رفت ، هیئتمان نمی رفت : رایة العباس چیذر ، دعای کمیل حاج منصور در شاه عبد العظیم (ع) ، غروب جمه ها هم می رفتیم طرف خیابون پیروزی هیئت گودال قتلگاه .
حتی تنظیم می کردیم شب های عید در هیئتی که برنامه دارد ، سالمان را تحویل کنیم 😍
به غیر از روضه هایی که اتفاقی به تورمان می خورد ، این سه تا هیئت را مقید بودیم .
حاج منصور را خیلی دوست داشت ، تا اسمش می آمد می گفت :
«اعلی الله مقامه و عظم شانه .»
ردخور نداشت شب های جمعه نرویم شاه عبد العظیم (ع) ، برنامه ثابت هفتگی مان بود .
حاج منصور آنجا دو سه ساعت قبل از نماز صبح ، دعای کمیل می خواند .
نماز صبح را که می خواندیم می رفتیم کله پاچه می خوردیم.
تا قبل از ازدواج به کله پاچه لب نزده بودم 😬
کل خانواده می نشستند و به به و چه چه می کردند ، دیگه کله پاچه را که بار می گذاشتند ، عق می زدم و از بویش حالم بد می شد .
تا همه ظرف هایش را نمی شستند ، به حالت طبیعی بر نمی گشتم 😖
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
💛||•#رمان °• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_سی_و_سوم محدودیت مالی نداشت . وقتی حقوق می گرفت
💛||•#رمان °•
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_سی_و_چهارم
دوسه هفته می رفتم و فقط تماشایش می کردم ، چنان با ولع میخورد، که انگار از قحطی برگشته 😐
با اصرارش حاضر شدم فقط یه لقمه امتحان کنم ، مزه اش که رفت زیر زبانم ، کله پاچه خور حرفه ای شدم .
به هر کس می گفتم کله پاچه خوردم و خیلی خوشمزه بود و پشیمان هستم که چرا تا به حال نخورده ام ، باور نمی کرد .
می گفتند :« تو؟ تو با این همه ادا و اطوار ؟» 😑
قبل از ازدواج خیلی پاستوریزه بودم ، همه چیز باید تمیز می بود ، سرم می رفت ، دهن زده کسی را نمی خوردم .
بعد از ازدواج به خاطر حشر و نشر با محمد حسین خیلی تغییر کردم .
کله پاچه که به سبد غذایی ام اضافه شد هیچ ، دهنی اقا رو هم میخوردم😐
اگر سردردی ، مریضی یا هر مشکلی داشتیم ، معتقد بودیم برویم هیئت خوب می شویم..
می گفت :« می شه توشه تموم عمر و تموم سالت رو در هیئت ببندی !»
در محرم بعضی ها یک هیئت که بروند می گویند بس است ، ولی او از این هیئت بیرون می آمد می رفت هیئت بعدی😂
یک سال روز عاشورا از شدت عزاداری ، چند بار آمپول دگزا زد .
بهش می گفتم :« این آمپول ضرر داره !»
ولی او کار خودش را می کرد .
آخر سر که دیدم حریف نیستم ، به پدر و مادرم گفتم :« شما بهش بگین!»
ولی باز گوشش یه این حرفا بدهکار نبود . خیلی به هم ریخته می شد .
ترجیح می دادم بیشتر در هیئت باشد تا در خانه، هم برای خودش بهتر بود ، و هم برای بقیه .
می دانستم دست خودش نیست ، بیشتر وقت ها با سر و صورت زخم و زیلی از هیئت می آمد بیرون.
هر وقت روضه ها اوج می گرفت و سنگین می شد ، دلم هری می ریخت 😢
دلشوره می افتاد به جانم که الان آن طرف خودش را می زند ، معمولا شالش را می انداخت روی سرش که کسی اثر لطمه زنی هایش را نبیند ، مادرم می گفت :
« هروقت از هیئت برمی گرده ، مثل گلیه که شکفته !»
داخل ماشین مداحی می گذاشت .
با مداح همراهی می کرد و یک وقت هایی پشت فرمان سینه می زد.
شیشه ها را می داد بالا ، صدا را زیاد می کرد ، آن قدر که صدای زنگ گوشیمان را نمی شنیدیم😅
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz