روزگارِغریبےست
صاحبالزمانباشےو
اینهمهتنها
ظاهراهمهےماعاشقیمولے
عاشقانهصدایتنمےڪنیمآقا . . .!😔
🍃اللهم عجل لولیک الفرج 🍃
سلام امام زمانم✋🏻
نسیم صبح سعادت، خدا کند که بیایى
رسیده شب به نهایت، خدا کند که بیایى...
جهان ز دودِ ستم شد سیاه، در برِ چشمم
فروغِ صبحِ سعادت، خدا کند که بیایى...
صبحتون مهدوی🌤🤍
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باز دلتنگ حسینم که دلم شور گرفت
دلِ عاشق ز فراقِ حَرم از دور گرفت
دست بَر سینه نهادم و سلامش کردم
برکت نام حسین خانهی دل نور گرفت
صبحتون حسینی💚
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توچه کردی با قلبم...💔
السلام علیک یا ابالجواد
یا امام رئوف ..یا امام رضا(ع)🤚
چهارشنبه های امام رضا جان 💜
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما ببینید👌👌👌
رژه جالب و اشعار بسیار جذاب در حضور رهبر معظم انقلاب در دانشگاه امام حسین علیه السلام
شکوه و شوکت و اقتدار و جمال و جلال در این قاب دیدنی است 🇮🇷
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
▫️نظر ما نسبت به مسائل فلسطین روشن و واضح است. ما راهحل فلسطین را نابودی رژیم اسرائیل میدانیم.
🔸 رهبرمعظمانقلاباسلامی
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
#رژیم_صهیونیستی_رفتنی_است
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
عزیزاشون مُردن !! عزادار هستن...‼️
🔹کارشناسان و کارمندان سعودی اینترنشنال یک دست سیاه پوش شدند!
🔹روز عاشورا عمدا قرمز می پوشند!
عاشورایی که حتی ارمنی ها و مسیحی ها هم براش حرمت قائل اند!
حق و باطل هیچگاه اینقدر آشکار نبوده
خاک تو سر کسایی که از این به بعد این جماعت رو نشناسه و به اخبار اینا اعتماد کنه!
اینا نیروهای امنیتی اسرائیل برای جنگ رسانهای علیه ایرانی ها هستند.😠
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
#رژیم_صهیونیستی_رفتنی_است
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽حتما ببینید👌👌👌
یه سوال؟
وعده ی الهی داره محقق میشه یا نه ؟!
#استاد_رائفی_پور
#طوفان_الاقصی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
شهروندان عادی اسرائیلی که براندازا دارند براشون روضه می خونن!
⤴️ عکس بازشود
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
⭕️ میگن صهیونیست ها تو فلسطین زمین و خونه دارن
چرا باید از اونجا برن؟❗️
⤴️ عکس باز شود
#طوفان_الاقصی
#رژیم_صهیونیستی_رفتنی_است
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
#دلنوشته #صبرانه_ای_از_عشق #قسمت_پنجاه_سه ✍روح من به این آرامشها نیازمند است ، جدای از تمام ذهنی
#دلنوشته
#صبرانه_ای_از_عشق
#قسمت_پنجاه_چهارم
✍✨ حـٰاج قـٰاسم میگفتن:
حتی اگه یه درصد احتمـال بدی
که یه نفر یه روزی برگرده و توبه کنه
حق نداری راجبش قضـاوت کنی.
قضـٰاوت فقط کار خداست....🤗
#حاجی
#یادشهداباصلوات
••••••••••♡♡♡♡••••••••✍✍
به در خیره بودم و دلم نمی خواست بلند شوم و این وضعیت رابيشترلمس کنم!اصلا دلم میخواست همانجا زمین دهان وا می کرد و مرا ميبلعيد!درد رابطه ی سرد آن لحظه یک طرف؛بیان ماجرابراي مامان راضیه و دخترانش یک طرف!خجالت ميکشيدم!تازه سیاوش همسر بهار هم یک طرف!سیاوش بارها و بارها درحضور بهار ودر نبود بهار میگفت چراباربد؛قدر این زن وزندگی رانميداند!من به اوغبطه میخورم!و اما من سریع وانمود میکردم سخت دراشتباهيد!باربد قدر دان است! این رفتار؛اخلاق اوست!اوبا مادر و بقیه ی افراد هم همین برخورد رادارد!وبعد قیافه ی مات و مبهوت سیاوش راميديدم و دیگر هیچ! حالا دلم نمی خواست با وجود اینکه کارباربد اشتباه و غیرمنطقی بود؛ از راه بیایند و قضاوت کنند و.....پاشدم ولی نمیدانم چرا اینقدر حالم بد بود!انگار سکته کرده بودم!يک گونی برداشتم وتکّه های بزرگ لاله عباسی و آینه ها راباگريه و چشمانی تار جمع کردم!مابقی را با جاروبرقی تمیز کردم!بیشترگوشواره های الماسی سالم بودند وجدايشان کردم!دستم چندجايش بريد و سوزش داشت ولی درمقابل دردی که در قلبم مثل خنجرفروميرفت باهربار یادآوری آن لحظات؛چيزي نبود وحقيربود!براي تنهایی ام زار زدم وخدابازهم نظاره گربود!روی گونی نوشتم احتیاط!! دست شما را نبرد!گذاشتمش بیرون کنار سطل شهرداری!ترسیدم دست پاکبان بریده شود و دغدغه اش باعث شد ماژيک را بردارم و بنویسم! حالا توی اتاق کنار کنسول خالی از شمعدان وآينه؛ایستاده بودم و فقط قرآن سبز و زیبای روز عقدمان بود که ميدرخشيدو جای خالی شمعدانها داشتند به من دهن کجی ميکردند!انگارصدسال گذشته بود و خبری از کسی نبود!دلم میخواست هیچ کس نیاید!دلم داشت به تنهایی خوميگرفت!آنها آمدنداماباربد نیامد. حتی شب هم نيامد!مامان راضیه کم کم شروع کردبه سوال پیچ کردنم و دلم میخواست زار بزنم فریاد بکشم رهایم کن ولی وانمودکردم که شرکت رفته و اضافه کاراست! چندین روز بعداو دیگر سرکارنمي رفت و ماهم فکر میکردیم مشغول کاراست! درحالیکه مشغول رفاقت های ناسالم بود!دوستان جدید! که دور هم مشغول خلاف مواد میشدند!من خط قرمز باربد بودم. اگر مرانميديد دلتنگم میشد ولی جوری رفتار میکرد که متوجه نشوم اما من خوب میدانستم وارسی میکرد با نگاهش ببیند طوری شده ام یا نه؟من را خدا نگه داشته بود مگر زیر آن آینه و شمعدان با آن پرتاب ورزشکاري اش میشد سالم ماند؟گر نگه دار من آنی است که من ميدانم!شيشه را در بغل سنگ نگه میدارد!
مرانگه داشته بود برای حالا!خداچقدر صبور است وصابرين رادوست دارد!کودکم رابه اتاق آوردم!دلم برای آغوش کوچکش بیتاب بود!ازسرتاپايش رابوسيدم!آرام بود ولبخندميزد!سيرابش کردم وگريه امانم را بریده بود!داشتم فکر میکردم چندنفر مثل من دارند این نوع زندگی را لمس ميکنند؟آیا توان دارند ادامه دهند یا اینکه درجاميزنند؟!درهمين فکرها بودم که بهار در زد!گفتم:بفرماييد!بهار رادیدم که داخل شد و متوجه چشمانم شد!پرسيد:عزيزم..چیزی شده؟گفتم:نه فقط دلم تنگ شده بود!نگاهش چرخيدو آینه راديد که قاب خالی اش توی ذوق ميزد!گفت:آينه چطوری شکست؟کی شکست؟گفتم:اومدم گردگیری کنم گذاشتم پایین دوباره گذاشتم بالا برگشتم سر خوردتا برسم بگیرم افتادو شکست!میدانست دروغ ميگويم!رفت توی فکر و مرابوسيد و خارج شد!سیاوش چسبیده بود به زن وزندگی اش و کاری که هر روز درآن پیشرفت ميکرد!آنهايک ماه بعد عروسی ما راهی خانه ی بخت شدند و عروسی نگرفتندوبخاطر مشکلاتی که سیاوش داشت یک جشن بعدازظهری گرفتند بهار لباس عروس هم نپوشيدو از خیر جشن گذشت!چون خانواده سياوش گفتندمراسم را خودش باید بگیرد وآنها هم به همین جشن اکتفا کردند.ازیک زیرزمین کوچک شروع کردند و حالا یک آپارتمان یک خوابه ی شیک اجاره کرده بودند وهرباروسيله ی جدیدی اضافه میکردند!هر دو تصمیم گرفتند در دانشگاه علمی کاربردی مشغول تحصیل شوند..یک پرايد یشمی خریده بودند وبا آن تقريباهرشب می رفتیم دور میزدیم و پسرم""برسام ""کلی ذوق میکرد حالا۹ماهه بود و بهاروسیاوش برایش کلی اسباب بازی و خوراکی میخریدند!موقع رفتن گریه میکرد که نروند!بهار ازصبح می آمد وعصري سیاوش می آمد وبه جمع ما اضافه ميشد!وموقع خواب میرفتند منزلشان!گاهی هم ما ميرفتيم!خيلي هم به همه خوش ميگذشت!آنها واقعا مهمان نواز ومهربان وخوش مشرب بودند!باربد بازهم بيکاربود!سياوش قصد داشت ماشینش را بفروشد مامان راضیه پول پراید رابه سیاوش داد و ماشین به نام خودش زده شد!وباربد را فرستاد گواهی نامه بگیرد!
ادامه دارد...
❌کپی به هیچ وجه جایز نیست ❌
دلم برای تو...
حرم برای من ...💔
صلیاللهعلیکیا اباعبدالله ♥️
شب تون در پناه امام حسین 🌟
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
عُمریستمرامونسِجآننامِـحُـسیـناست
دِلخواستڪہدرسایہےایننامـبمیــرمـ..
مولای من
دلمان تنگ است و جانمان بیقرار ...
دلخوشیم به اینکه شما
از حجم تنهایی ما آگاهید ...
روزگار فراق به درازا کشیده ...
به اندازه ی یک عمر ...
یک عمر چشم براهی ،
ای کاش می آمدید،
ای کاش خدا فرج شما را برساند ..
🍃اللهم عجل لولیک الفرج 🍃
.
آقاجان♡:)
ما همانیم که از عشق تو غفلت کردیم
بـا همه آدمیان غیر تـو خلوت کردیم
سـالهـا می گـذرد، منتظـری بـرگـردیم
و مشخص شده ماییم که غیبت کردیم
صبحتون مهدوی ☀️💚
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
دلم به آن مستحبےخوش اسٺ
ڪــه جـوابـش واجــب اســـٺ
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِينَ الْمُسْتَضْعَفِينَ...