eitaa logo
بنده امین من
9.7هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
61 فایل
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔹ان شاالله در این کانال، مفاهیم تربیتی هفت سال دوم، یعنی دوران بندگی را تقدیم خواهیم کرد. 🔹اجرای جدول فعالیتی جهت نهادینه کردن رفتار صحیح در فرزند و ... ✔️کانال اصلی👇 @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1189🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲ توجه داشته باشید که هر کلمه انگلیسی که یاد می‌گیریم، لزوماً باکلاس نیست... لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1187🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
20.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐ 📺 (قسمت چهل و چهارم : انرژی باد ) لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1190🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بوی صبحانه مےآید عطرچایے صفای سفره صبح چند لقمه زندگے کافیست تا انرژی جاودانگے در وجودمان شکوفا شود صبحتون بخیر روزتون شـــــــاد😊🍃 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خـورشـیـد از🕊 سمت قلــب تو طلــوع خواهد ڪرد و صبح مگر چیست؟ جز لَبخنــد مهربانت... لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1191🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدای مهربون سلام به بچه های قشنگمون🌺🌺 اسم قصه 👈👈 فقط به خاطرمامان محمد کلاس سوم بود👌 بابای اون در شهر دیگری کار می کرد😍 یک روز محمد یک ماشین کنترلی زیبا را پشت ویترین یک مغازه نگاه کرد و برای خریدن آن باید از بابا پول زیادی می گرفت و بابا 🌺آن مقدار پول را نداشت . مادر به او گفت می‌توانی خودت پول هایت را جمع کنی تا آن را بخری😳 محمد گفت مادر من که کار نمیکنم و درآمد ندارم 🌺 مادر گفت می‌توانی پول برای خودت جمع کنی عزیزم 😉 محمد گفت باشه مامان سعی می کنم تا جایی که بشه پول هایم رو جمع کنم☺️ یک روز تمام بچه‌های کلاس تصمیم گرفتند همه با هم بستنی قیفی بخرند ولی محمد نخرید و پولش را الکی خرج نکرد برای این که پول هایش را جمع کند تا بتواند آن ماشین کنترلی را بخرد😘👍👍👍👍 چند هفته بعد...... چند هفته بعد محمد توانست پول هایش را برای خرید ماشین کنترلی جمع کند و آن روز فرا رسید👍. محمد کلی شوق داشت . مادر و مهدی برادر نوزاد محمد آماده شدند محمد هم توی دلش نبود🌼🌼🌼🌼 آنها سوار اتوبوس شدن ولی یک دفعه...... وقتی از اتوبوس پیاده شدند کفشهای مهدی برادر نوزاد محمد گم شده بود و هر چقدر دنبالش گشتند پیدا نشد 🌺 مادر گفت شاید در اتوبوس افتاده باشد👍 مادر به اندازه کافی برای خرید کفش پول نداشت... محمد گفت مادرعیبی ندارد من به شما کمک می کنم 😳 محمد گفت من پول هایم را میدهم به شما تا شما برای مهدی کفش بخرید اما مادر گفت پسرم پس ماشین کنترلی چه میشود؟؟؟؟😳 محمد گفت عیبی ندارد دوباره پول هایم را جمع می کنم تا بتوانم ماشین کنترلی را بخرم👍👍👍👍😍😍😍🌈☺️ محمد و مادر و مهدی شاد و خندان به طرف مغازه رفتند و برای مهدی کفش را خریدند☺️ مادر از محمد کلی تشکر کرد. در همان لحظه خاله محمد و مهدی به مادر محمد زنگ زد و گفت به خانه ما بیایید تا برای تولد مهدی جشن بگیریم😘 هیچکس خبر نداشت امروز تولد مهدی است ولی همه با هم خندیدن و به خانه خاله رفتن💙💙💙💙 اونجا جشن که گرفتن ، مادر محمد برای همه تعریف کرد که محمد چکار کرد 😳 همه محمد را تشویق کردند و خاله آنها گفت محمد جان یک کادو برای این کار بزرگت خریده ام .......☺️ اون همون ماشین کنترلی بود که میخواست بخره 😀🌼💐💜 خیلی شگفت زده شد 😁🌈😊🌺❤️😍 اون از همه تشکر کرد. قصه ما به سر رسید کرونا به آخرش رسید امیدوارم خواب های خوبی ببینید 😌😉☺️😊 نوشته # نرگس پرهیزکار لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1192🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا