بنده امین من
ا🌸🍃🌼🍃🌸ا امام زمان عزیزم! 🤲🏻 دعا میکنم از هر آسیب و گزندی به دور باشید. 🌼 و خداوند مهربان فرج شما
سلام عزیزان دلم
اگر نامه یا دلنوشتهای برای امام زمان❤️ دوست دارین بنویسید و برای ما ارسال کنید☺️
نامهها و دلنوشتههای شما عزیزان دلم، در کانال قرار میگیره😊
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 پروردگارا !
بر هر چه بنگرم...
تـو را می بینم ...
چه مبارک است
روزی که با نام تو
و توکل بر اسم اعظمت...
آغاز می گردد ....
🌸 برای اغاز دوباره زندگی
🌸بسم الله الرحمن الرحیم
🌸 الهی به امید تو
.
بنده امین من
💁♂🙇♂🙅♂🙆♂🙋♂🤷♂ ❇️آموزش احکام درقالب طنز😁 🤓......گفتم :آقا اینکه یک ماه خوندنش طول می کشه چه خب
🙇♂💁♂🙅♂🙆♂🙋♂🤦♂🤷♂💆♂
🔷🔹آموزش احکام درقالب طنز
احکام مردار و خون و شکار🧜♂
😁یه روز می خواستم شکارچی بشم تفنگ بادی بابام رو برداشتم یه گوسفند🐑 تو خونه داشتیم بستمش به درخت حیاط و ده قدم رفتم عقب تر و نشانه گرفتم😱
چندتا تیرم خطا رفت تا کم کم رسیدم به دو قدمی گوسفند بازم تیرام خطا رفت،🙄 دیدم آبروم داره پیش گوسفنده میره با قنداق توی ملاجش زدم بالاخره غلطید رو زمین، 😖
با خوشحالی دویدم توی اتاق و داد زدم آخ جون شکار زدم ظهری یه کباب مشت مهمان منید☹️
بابام که خواب بود از سر و صدای من چنان به وجد آمد عینهو چوب خشک روی تخت سیخ ایستاد😑
😬 داد زد چه خبرته بچه، گفتم من دیگه بچه نیستم شکار زدم شکار.،😃
بابام گفت: مگه اینجا جنگل و کوهه شکار زدی؟!! حالا چی شکار کردی؟ 🤨
گفتم :گوسفندمون رو، 🤓
بابام پابرهنه دوید بیرون دید شکار من رو زمین لالا کرده 🙂🙃
بابام گفت : حیوان اهلی رو که نمیشه شکار کرد، اگه با گلوله بزنید حرام میشه یعنی گوشتش رو نمیشه خورد،🧐
تازه اگه حیوان حلال گوشت وحشی مثل بز کوهی را ببندید نمیشه حیوان بسته را شکار کرد 😒
گفتم: خدا رو شکر با گلوله شکارش نکردم هرچی تیر زدم به هدف نخورد با قنداق تفنگ زدم
تو ملاجش🤪
بابام با ناراحتی گفت: کاش یکی پیدا می شد دوتا می زد توی ملاج تو شاید یه کم عقلت به کار می افتاد آخه این مرداره! 😣
گفتم: نه بابا به خدا این کشتاره😌
بابام گفت : هوشنگ جان برای اینکه بشود از گوشت حیوان حلال گوشت، استفاده کرد باید حیوان را ذبح شرعی کرد 🔪
گفتم: نمیشه اول گوشتش رو بخوریم بعد ذبح شرعی بشه؟! 🤗
بابام چند بار با مشت زد توی سر خودش 🤦♂و گفت: نه نه نه نه نه.
🤷♂نمی دونستم ذبح شرعی اینقدر مهمه
اگر همه همینجوری اهمیت یک مطلب رو می گفتن آدم دیگه هیچ وقت هیچی یادش نمی رفت، 🙅♂
👱♂گفتم :حالا بابا به خاطر گوسفنده خودت رو نزن منم دلم می سوزه حالا بگو ذبح شرعی چی هست؟ 🤔
بابا منو رو به قبله خوابوند و دست گذاشت روی گلوم و داد زد :
🤫😶
یعنی باید گوسفند را رو به قبله خواباند بهش آب داد، پرسیدم: متکا هم می خواد؟ 😨😃😆
بابام گفت :نه بابا متکا نمی خواد عقل می خواد، 🤨
بابا ادامه داد: موقع ذبح گوسفند باید
بسم الله الرحمن الرحیم✨ گفت و چهار رگ گلوی گوسفند را با کارد تیز برید تا خون به بیرون بپاشد وقتی تمام خون بیرون آمد بعد سر گوسفند را جدا کرد گوسفند اینجوری با ذبح شرعی پاکه، و مردار نیست، 🤓و ادامه داد. :
یادت باشه خون گوسفند نجسه ،❌ مردار ❌و خون ❌ و .. هر حیوانی که خون جهنده داره نجس است ❌
گفتم: بابا خدا رو شکر کارت دستت نبود و الا منو جای گوسفند سر می بریدی، 😨
بابام گفت :خاطرت جمع باشه من هیچ وقت الاغ رو جای گوسفند اشتباه نمی گیرم😶
فکر کنم بابام ناراحتیش داشت تموم می شد آخه اولی بود که سر شوخی رو برداشت 😁
منم گفتم: بابا میوه پای درختش می افته
بابام از جا کند که بیاد به طرفم، گوسفند از سر و صدای ما به هوش اومد و از جاش بلند شد، خدا رو شکر گوسفنده نمرده بود 😉
ولی من داشتم از ترس می مردم😄😁😆😅😂🤣
#آموزش_احکام_درقالب_طنز
#نویسنده_جناب_مسعوداسدی
#قسمت_هفدهم
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2120🔜
بنده امین من
شما رای ندید ما خودمون راست و ریسش میکنیم‼️ #میشهمیشه 6 #من_رأی_میدهم #انتخابات #رسانه_ی_تنها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذرت پرت نکن!!! 😅
این قسمت از مجموعه کارتونی میشه میشه رو حتما ببینید.
#میشهمیشه 7
#من_رأی_میدهم
#انتخابات
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2122🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ایده_گلدان🍀🍀
#خلاقیت
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2123🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐
📺
#کارتون_شجاعان(قسمت دوم: پاسگاه ابنار)
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚 2124 🔜
بنده امین من
#قسمت_پنجم دوچرخهی کاوه در حیاط بیمارستان داخل صندوق عقب ماشین حسابی حوصلهاش سر رفته بود برای همی
🌱(شهر ظهور)🌱
••••ا••••
قسمت_ششم
••••ا••••
کاوه از دوچرخه🚲 پرسید: « این دیگه چیه؟ چرا اینطوریه؟!» دوچرخه🚲 دسته اش رو به نشانه ندانستن، این ور و اون ور کرد و گفت: «بهتره از اون آقایی که لباس کار 🧥پوشیده، بپرسیم!»
آن مرد به نظرکاوه آشنا می آمد، نزدیک تر که رفتند کاوه او را شناخت پدرِ سعید بود که داشت به سمتشان می آمد. با اینکه چند سالی می شد که از محله آنها رفته بودند؛ اما کاوه را خوب می شناخت. بعد از سلام و احوال پرسی🤝، کاوه از پدر سعید پرسید: « میشه بگین این کوه زشت⛰ اینجا چه کار می کنه؟ اصلا چرا سنگهاش شبیه تانکه !»
پدر سعید خندید و گفت « اینها سنگ نیستن . واقعا تانکن».
بازهم خوب متوجه منظور پدر سعید نشد و با تعجب گفت: «تانک😳 اونم این همه !
پدر سعید ادامه داد و گفت: «آره پسرم، تانک. آقای مهربون بعد از ظهورشون، تموم کشورهای زورگو و بدجنس رو شکست دادن و از اون موقع به بعد که توی دنیا جنگ و خونریزی نشده و نیازی به این تانک ها نیست »
کاوه که دیگر از کوه سیاه ⛰نمیترسید، گفت: «خوب اینارو چرا اینجا جمع کردن🤔؟
این طوری که شهر زشت و ترسناک میشه ! پدر سعید گفت: «آفرین ! به نکته مهمی اشاره کردی.
این تانکارو که از کل دنیا🌍 جمع شده ، همین روزا به کارخانه ذوب آهن خارج از شهر می برن. توی کارخانه ذوب آهن، تانک ها ذوب میشن و با مواد ذوب شده برای مردمی که خونه ندارن ، در🚪 و پنجره🔲 درست میکنن. پدر سعید لباس کارش 🧥را به کاوه👦 نشان داد و گفت: «یادت هست قبلاً بیکار بودم ؟ اما حالا دیگه سرکار میرم و توی همین کارخانه کار میکنم. دیگه نه از بیکاری خبریه، نه از بی پولی»،
کاوه همان طور که به چهره خندان پدر سعید نگاه می کرد، به او گفت: «از خوشحالی🙂 شما ، خیلی
خوشحالم» او هم از کاوه تشکر کرد و به
کارش ادامه داد.
کاوه دیگر در فکر برگشت به بیمارستان بودکه چشمش👁 به نوار پیچ های رنگ پریده دوچرخه افتاد. حواسش پرت دوچرخه بود و به این فکر 🤔می کرد که نوارپیچ ها کی کهنه شدند که او متوجه نشده است
دوباره سوار دوچرخه شد و دوباره با زدن دکمهی هواپیما به بالا رفت
از دوچرخه پرسید:
_ به نظرت چطوری این تانک هارو روی هم تلنبار کردن ؟ اینا خیلی سنگینن
دوچرخه گفت:
_ مگه نمیدونی بعد از ظهور علم خیلی پیشرفت میکنه؟ برای همینه که کسی از پرواز کردنِ من هم تعجب نمیکنه در این شهر...
هنوز حرف دوچرخه تمام نشده بود که در حیاطِ بیمارستان فرود آمد
کسی در حیاط نبود پس به داخل رفتند
اما هنوز آن آقا نیامده بود
یکهو پرستاری در حالی که از خوشحالی گریه میکرد در حالی که از کنارشان رد میشد گفت:
_ آقا داره میاد
همه به تکاپو افتاده بودند و خوشحالی میکردند کاوه هم خیلی خوشحال بود که بالاخره میتواند او را ببینداما یکهو چشمش به دستهی دوچرخه افتاد که دکمهی خانه فعال شده است اما به روی خوش نیاورد تا دوچرخه خودش بیخیال شود.....
#شهر_ظهور
#داستان_مهدوی
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2125🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت رئیس مذهب شیعه تسلیت باد.
⏯ مداحی
#شهادت_امام_صادقعلیهالسلام
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2126🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ایده گلدان💐💐
#خلاقیت
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2127🔜
#استوری
#انتخابات
درمکتب حاج قاسم
هر رای دهنه ای ،یک مدافع حرم است
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2128🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖 فرق میکنه به کی رای بدیم 🔖
#انتخابات
#قصه_های_1400
#قصه_کوتاه_سیاسی
#قسمت_اول
این قسمت : تدبیر
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2129🔜