سلاااام✋ این آقا پسرای گلم 🌹 به سؤال احکاممون جواب دادن. 💞 محمد مهیار شهامتی۹ساله از اردبیل: سلام به نظر من جواب می شه ماه رمضان 💞 محمد صدرا شامحمدی: من فکر میکنم رفتن به کر بلا و دست زدن به خاک کربلا ۵تا دسته گل💐صلوات💐 تقدیمشون کنیم که خدا برای پدر و مادرشون حفظشون کنه که اینقدر خلاقند و احکام نمازشون را خوب بلدند😊 مرحبا بنده‌ی خوب خدا👏👏👏👏 هفته‌ی بعد منتظر سؤال بعدی احکام اوستا مراد باشید😊 🍃

احکام خوشمزه روزهای آخر ماه شعبان بود. اوستا مراد که خیلی سر مزرعه خسته شده بود، بعد از نماز جماعت مسجد می خواست زود برگرده خونه که حاج آقا گفتند، خدا قوت اوستا یکم دیگه صبر کن که می‌خوام فرمول کیمیاگری بهتون یاد بدم. اوستا مراد جواب داد😍 واقعا! کیمیاگری؟ یکی از اقوام ما، کلی عمرش رو برای رسیدن به علم کیمیاگری صرف کرد و در آخر هم غیر از این که اسم دخترش رو گذاشت کیمیا چیزی گیرش نیومد! شما کی به این علم دست یافتی حاجی؟ حاج آقا لبخندی زدند و گفتند کمی صبر کن می‌فهمی و بعد بالای منبر رفتند و گفتند: ای بنده های خوب خدا! کسایی‌که حرف خدا براتون بالاتر از همه‌ی حرف‌هاست، خدای مهربونمون یک دعوت نامه برامون فرستاده، هممون دعوتیم به یک مهمونی خاص و شگفت انگیز چون صاحب مهمونی خداست. مدت این مهمونی یک ماهه و توی این یک ماه، خدا به هر کسی که قانون هاش رو رعایت کنه، یک قدرت ویژه میده، قدرت کیمیاگری! اوستا گفت: عجب! چقدر هیجان انگیز!💎 حاج آقا ادامه دادند: شما میتونید با روزه گرفتن و اجرای دستورات خدا، تمام لحظات ماه رمضون رو تبدیل به طلاکنید. طلاهایی که پیش خدا محفوظ می‌مونه و بعدا بهتون میده. هر کس روزه بگیره، برای نفس کشیدنش هم ثواب می‌نویسند! حتی خوابیدنش! چه برسه به کار خوب کردن که چند برابر ماه‌های دیگه در ازاش ثواب گیرتون میاد مثلا یک آیه قرآن که بخونید ثواب خوندن کل قرآن رو داره. پس از اول ماه رمضون حواستون باشه که هر کس زرنگتره، با دست پرتر از این ماه بیرون میاد. اوستا مراد گفت: پس حاج آقا باید برم چند تا الاغ دیگه بخرم که بتونم این همه طلا رو از مهمونی بیارم!؟ حاج آقا خندیدند و گفتند: اوستا جون طلای این مهمونی مادی نیست که نیاز به الاغ داشته باشه. اوستا مراد کله‌اش رو خاروند و متعجب و شگفت زده از مسجد اومد بیرون که بره برای مهمونی یک برنامه ریزی خوب بکنه که حسابی طلا جمع کنه...💪 #احکام #رسانه_ی_تنهامسیر لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚2178🔜

#ایده دورریختنی💐💐 #خلاقیت #رسانه_ی_تنهامسیر لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚2179🔜

#ارسالی_کاربر سلام ظهر بخیر به امید آینده روشن ایران زهرا کاظمی ۹ساله ازملایر سلااام ممنون دختر گلم مرحبا به شما👏👏👏👏 #رسانه_ی_تنهامسیر لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿

#ارسالی_کاربر سلام کلیپ درمورد انتخابات فاطمه غفوری هستم سلاااام فاطمه جان عاااالی مرحبا به شما👏👏👏🌺🌺🌺 #رسانه_ی_تنهامسیر لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿

پای حرفای آقا هم بشینین که خیلی مهمن☺️ .

#ارسالی_کاربر درخواست فرزندان ایران از  بزرگترها : «من به سن رای نرسیدم ولی رای شما در سرنوشت من تأثیر داره » لطفا برای سربلندی ایران عزیز نشر دهید حسین پور محمدجان ممنون پسر گلم مرحبا به شما👏👏👏🌺🌺🌺 #رسانه_ی_تنهامسیر لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿

#تابستان‌باکلاس ۵ البته در انتخاب کلاس‌ها افراط نکنید... #رسانه_ی_تنهامسیر لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚2180🔜

#ارسالی_کاربر زهرا رستگار ۱۰ ساله از جهرم ممنون دختر گلم مرحبا به شما👏👏👏👏🌺🌺🌺🌺 #رسانه_ی_تنهامسیر لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿

🌸از مشرقِ نگاهِ تو خورشید می‌دمد☀️ 🌸صبحی که با تو می‌شود آغاز، دیدنی‌ست☀️ #فاضل_نظری سلام😊✋علیکم😊 صبح زیبا تون به زیبایی گلها🌸 دلتون پر امید به امروز و فرداها🌸 .

‍ 🐒🐻ماجرای تپلک و زیرک🐻🐒 توی جنگل سبز، یک مدرسه بود. در آن مدرسه حیوانات زیادی درس می‌خواندند. بچه های آهو،خرگوش، روباه، شغال، میمون، موش، فیل، طاووس، عقاب، کلاغ، کبوتر، هدهد و چندتا حیوان و پرنده‌ی دیگر هم بودند. خانم جغد، معلم خیلی خوبی بود. او به بچه‌ها خیلی چیزها یاد می‌داد: حساب، هندسه، تاریخ، جغرافی، خواندن و نوشتن و نقاشی و ورزش. همه‌ی حیوانات مدرسه را دوست داشتند و هر روزبا خوشحالی به مدرسه می‌رفتند و درس می‌خواندند. مبصر کلاس، یک بچه میمون کوچولوی بامزه به اسم زیرک بود. او توی همه‌ی کارها به خانم معلم کمک می‌کرد و کلاس را ساکت و مرتب نگه می‌داشت. یک روز یک خرس قهوه‌ای از جای دوری به جنگل سبز آمد. او یک دختر داشت. اسم دخترش تپلک بود. تپلک دختر چاق و خنده رویی بود. خانم جغده، تپلک را کنارزیرک نشاند. زیرک که خودش لاغر و ریزه میزه بود، با دیدن هیکل چاق تپلک خنده‌اش گرفت و یواشکی زیر گوش تپلک گفت:« تو چقدر چاقی! » تپلک چیزی نگفت و سرش را زیر انداخت و ساکت نشست. زنگ تفریح تمام بچه ها دور او جمع شدند. سیاه‌چشم که آهوی مهربانی بود، می‌خواست با او حرف بزند وبا او دوست شود؛ اما زیرک با صدای بلند به تپلک خندید و گفت :«بچه ها نگاش کنید چه قدر تپله! » بچه‌ها خندیدند و تپلک خجالت کشید و ناراحت شد. بعد همه‌ی بچه ها از دور و بر تپلک کنار رفتند و او تنها گوشه‌ی حیاط ایستاد، چون کسی حاضرنبود با یک حیوان چاق و خپل که شکل بشکه بود ،دوست شود. وقتی مدرسه تعطیل شد، تپلک به خانه برگشت و با گریه به مادرش گفت :« مامان من دیگه به مدرسه نمیرم. می‌خوام توی خونه بمونم و تو کارهای خونه کمکت کنم. من این مدرسه و بچه‌های شیطون رو دوست ندارم.» مامانش وقتی فهمید که زیرک و بقیه‌ی بچه‌ها تپلک را مسخره کرده‌اند، خیلی ناراحت شد. رفت پیش خانم جغده و ماجرا را برایش تعریف کرد. خانم جغده گفت:« شما تپلک را به مدرسه بیارید، من مشکلشو حل می کنم.» خانم خرسه تپلک را به مدرسه آورد و خودش به خانه برگشت. تپلک با ناراحتی کنار زیرک نشست و سرش را پایین انداخت. خانم جغد که متوجه شده بود زیرک بیشتر از همه‌ی بچه‌ها، تپلک را مسخره می‌کند فکری کرد و نامه‌ای نوشت و به زیرک داد و گفت:« پسرم، این نامه را بخون و به من کمک کن تا بتونیم به بچه ها یاد بدیم که دیگه کسی رو مسخره نکنن...» زیرک به گوشه‌ای رفت و نشست و نامه را باز کرد و خواند. خانم جغد نوشته بود :« زیرک عزیز، به کمکت احتیاج دارم.حتماً تو هم فهمیدی که از دیروز که تپلک به این مدرسه آمده، بچه‌ها آزارش داده‌اند و مسخره‌اش کرده‌اند؛ برای همین مدرسه را دوست ندارد. تو پسر زرنگی هستی و می‌توانی به بچه‌ها بگویی که قیافه‌ی یک شخص نمی‌تواند نشان‌دهنده‌ی اخلاق و شخصیت او باشد. اگر تپلک چاق است و هیکل درشتی دارد، اما در عوض بسیار مهربان و خوش اخلاق است. اگر تو به بچه‌ها یاد بدهی که با تپلک مهربان باشند، دیگر کسی او را اذیت نخواهد کرد و او هم مدرسه را دوست خواهد داشت. از تو به خاطر همکاری با خودم تشکر می‌کنم. معلم تو: خانم جغد» زیرک نامه را چندین بار خواند و فکر کرد. فهمید که خانم جغد متوجه شده که او تپلک را ناراحت کرده است. از خودش خجالت کشید وتصمیم گرفت دیگر کسی را مسخره نکند. همان روز رفتارش با تپلک عوض شد، با او دوست شد و دیگر او را مسخره نکرد. بقیه بچه‌های مدرسه هم از او یاد گرفتند که با تپلک مهربان باشند. چند روز گذشت. تپلک به مدرسه علاقه‌مند شد و هر روز با خوشحالی به مدرسه می‌آمد. زیرک و بچه‌ها به او یاد می‌دادند تا ورزش کند، چون می‌خواستند به او کمک کنند تا لاغر شود. آخر سال تپلک کمی لاغر شده بود و دوستان زیادی هم داشت. حتماً شما هم فهمیدید که چرا تپلک به مدرسه علاقه مند شد، مگر نه؟ خانم جغده هم با خوشحالی به بچه‌ها درس می‌داد و خدا را شکر می کرد که همه‌ی شاگردانش بچه‌های خوب و حرف شنو و مهربانی هستند. #داستان 🐻 🐒🐻 #رسانه_ی_تنهامسیر لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚2181🔜

#ارسالی_کاربر حرکت بچه های پر نشاط و ولایی دهه ۸۰ و ۹۰ در حمایت از آقای رئیسی و ایجاد شور انتخاباتی در سطح شهر #رسانه_ی_تنهامسیر لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿