eitaa logo
بنده امین من
5.5هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
61 فایل
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔹ان شاالله در این کانال، مفاهیم تربیتی هفت سال دوم، یعنی دوران بندگی را تقدیم خواهیم کرد. 🔹اجرای جدول فعالیتی جهت نهادینه کردن رفتار صحیح در فرزند و ... ✔️کانال اصلی👇 @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹•••✧﷽✧•••🌹 🐒🐬🦒🐘🐆🐇🦌🐈 علی بادوستانش در کوچه فوتبال بازی می کرد به انها خیلی خوش می گذشت و مرتب با صدای بلند می خندیدند😊 وقتی بازی تمام شد همگی حسابی خسته شده بودند علی هم خسته وگرسنه شده بود از بچه ها خداحافظی کرد اما موقع رفتن احمد گفت _علی فردا یادت نرود بعد از ظهر منتظر ت هستیم علی گفت _چشم حتما ولی فردا وقتی از مدرسه برگشت بابا از اداره امده بود . علی ازدیدن بابا خوشحال شد سلام داد وبه اغوش بابا پرید بابا هم باخوشحالی جواب ِ سلامش راداد وعلی را به اغوش گرفت وبوسید وگفت _علی جان ناهارت را بخور امروز قراراست با عمو اینا به باغ وحش برویم علی خوشحال شد وغذایش را خورد و اماده شد مامان وزهرا وبابا هم اماده بودند وقتی از در خانه بیرون رفتند یک دفعه علی یادش امد که به دوستانش قول داده بود امروز هم با انها فوتبال بازی کند گفت _باباجان من یادم رفته بود امروز به دوستانم قول دادم که باانها فوتبال بازی کنم _بله درسته پسرم ولی من هم به عمو اینا قول دادم الان هم انها منتظرِ ما هستند باید برویم علی ناراحت شد پدر نگاهی به او کرد و گفت _علی جان ما نمی توانیم که دو کار را هم زمان انجام بدهیم خداوند در وجودِ ما خواسته هایی گذاشته که مجبوریم بینِ انها بهترینش را انتخاب کنیم . علی قبل از رفتن به خانه عمو با اجازه پدر به خانه دوستش که همسایه دیوار به دیوارشان بود رفت و اطلاع داد که امروز برای بازی نمی رود. وقتی به باغِ وحش رسیدند . سینا وسهیل پسرهای عمو سعید با خوشحالی به طرفشان امدند وباهم مشغولِ بازدید از حیوانات شدند خیلی به انها خوش می گذشت کنار قفسِ شیرها که رسیدند علی بادقت نگاه می کرد یکی از انها خوابیده بود یکی از انها غذا می خورد وشیرِمادر با بچه هایش بازی می کرد علی باذوق انها را نگاه می کرد وسهیل وسینا هم مرتب انهارا به هم وبه زهرا نشان می دادند واز دیدن حرکاتِ انها تعجب می کردند بابا گفت _علی جان می بینی حیوانات هم یک خواسته هایی دارند ببین هرکدام مشغولِ کاری هستند علی گفت _یعنی انها مثل ما هستند بابا گفت _کامل که نه ولی ماهم یک خواسته هایی داریم فرقِ ما با حیوانات این است که ما می توانیم از بینِ خواسته هایمان بهترین را انتخاب کنیم ولی حیوانات نمی توانند همین موقع صدای گریه سینا بلند شد دستِ سینا لای نرده هاگیر کرده بود ووقتی دستش را بیرون اوردند از دستش خون می امد عمو دستِ سینا را گرفته بود ومی گفت _ باید سینارا به درمانگاه ببرم بابا گفت _علی جان این هم یک انتخاب است الان ما می توانیم انتخاب کنیم که اینجا بمانیم واز دیدنِ حیوانات لذت ببریم یا اینکه همراهِ عمو سینا را به درمانگاه ببریم چه کار کنیم⁉️ علی گفت _باید بهترین خواسته را انتخاب کنیم بهتراست با عمو اینا برویم بابا گفت _افرین پسرم پس زود راه بیفتیم وهمه باهم به درمانگاه رفتند دکتر دستِ سینا را دید ودارو زد وبست وگفت خدارا شکر طوری نیست زود خوب می شود آن شب همه خانه عمو بودند وحال ِسیناهم بهتر شده بود وعلی خوشحال بود که با بودنش درکنارِ سینا باعثِ خوشحالیِ سینا شده است👌 🌀🏃‍♂🌀🏃‍♂🌀🏃‍♂🌀 ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854 .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙 615 🔜