چه زیبا که روز اول این ماه مبارک را گرامی میدارید.
ماه رمضان فرصتی است برای آرامش،
نزدیکتر شدن به خداوند و تأمل در ارزشهای انسانی.
امیدوارم این ماه پر از خیر، برکت و آرامش برای شما و عزیزانتان باشد.
🕊🕊
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙🌟🌙🌟🌙
#اسماء_الحسنی
🌙 با سلام و احترام و تبریک به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان🌙
ان شاالله تصمیم داریم برای 30 روز ماه مبارک تقویم برای بچه های عزیزداشته باشیم و هر روز آنها را با یکی از اسماء الله آشنا کنیم .
همچنین برای ساخت هر کلیپ یک دقیقه ای مطالعات و زمان زیادی صرف شده که هدف ایجاد انس و علاقه بچه ها به خداوند و ائمه اطهارعلیهم السلام هست پس خواهشمندیم که این کلیپ ها را در اختیار بچه های پاک و معصوم قرار دهید.
از طرف جامعة القرآن الکریم شهرفاضل آباد
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
#تقویم_روز_دوم_ماه_مبارک_رمضان
💕 آشنایی با اسماء الله
💕 اسم رحمان : بخشنده
#اسماء_الحسنی
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
💢آداب روزه داری
💠اهميّت ترك گناه
💠برای نزدیکی به خدا، اصل مهم ترک گناهان است. انجام مستحبات و دعاها فرع هستند. گناه مانع از مغفرت الهی و توجه به دعا میشود. باید از گناهان فردی و اجتماعی دوری کردو زمینهی استفاده از رحمت الهی را با ترک گناه فراهم ساخت.
📚آداب روزه داری، دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنهای، ص۱۴
📎 #رمضان
📎 #ماه_رمضان
📎 #ارتباط_با_خدا
📎 #آداب_روزه_داری
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
#دعای_روز_دوم
خدایا مرا در این ماه به خشنودیات نزدیک کن
و از خشم و انتقامت برکنار دار
و به قرائت آیاتت موفق کن
ای مهربانترین مهربانان
#ماه_رمضان
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
•●❥-🌤﷽🌤-❥●•
سلام ✋
✅معمای سی ودوم خدمت شما
شمامیدونید اولين پيغمبري كه نماز خواند كدام پيغمبر بود ؟
#سرگرمی
#معما
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━❤️━✦✣━━━─
بخشش در نماز.mp3
11.89M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🔴 تا حالا میدونستین امام علی(ع) توی نماز انگشترشون رو به فقیر دادن؟! (ماجرای کاملش رو شنیدین تا حالا🤔🙄)
🔵 یکباره جبرئیل از آسمان آمد و آیه 55 سوره مائده نازل شد که میفرمود:
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ
#قسمت_سی_و_سوم
#امیرالمؤمنین_امام_علی(ع)
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
14.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
شعرِ داستانیِ « روزه » ، شعری است آموزنده به مناسبت فرارسیدن ماه مبارک رمضان ، که دربردارندهٔ احکام روزه میباشد ( مبطلات ، مستحبات و ... )
.:.:. این شعر زیبا رو تقدیم میکنیم به بچه های مومن و خدا دوست .:.:.
* نماز و روزه هاتون قبول باشه ان شاءالله *
✍شاعر : علیرضا قاسمی
#شعر_کودک_و_نوجوان
#شعر_ماه_رمضان
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
بنده امین من
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ شعرِ داستانیِ « روزه » ، شعری است آموزنده به مناسبت فرارسیدن ماه مبارک رمضان ،
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
روزه
تو خوابِ ناز بودم که با
صدایی از خواب پریدم
دیدم چراغا روشنه
مامان و بابام رو ندیدم
صدا زدم بابا ، بابا ؟
کجایی پیشِ من بیا !
میترسم از این تنهایی
خدای من مامان بیا
دیدم بابام با لُپِ پُر
با لقمه ای تو دست اومد
گفتش گُلم بیدار شدی ؟
ببخش اگه صدا اومد
گفتم بابا جریان چیه
صبح شده وقتِ خوردنه ؟
شاید قیامت شده وای
الان چه وقتِ مُردنه ؟
خندید و گفت عزیزِ من
این حرفا دیگه از کجاست
هر سال بدونْ هر بنده ای
یک ماه و مهمونِ خداست
الان که ما بیداریم و
داریم صبحونه میخوریم
دیگه تا شب گرسنه وُ
دل از غذا ها می بُریم
صبح تا نگفتن اَذونُ
باید که زود سحری رو خورد
بی سحری نصیبته
اگر که صبح خواب تو رو بُرد
گفتم بابا اِسمش چیه ؟
به این عبادت چی میگن ؟
نکنه که روزه میگیریم !
آره بابا دُرست میگم ؟
گفت که بله عزیزِ دل
داری گُلم درست میگی
میخوای تو هم روزه باشی
حتی حالا تو بچگی ؟
گفتم بله چرا که نه
میخوام مَنم روزه باشم
میخوام مَنم مثل شما
صبحا سحر از خواب پاشم
چی کار باید کُنم که تا
روزهٔ من صحیح باشه ؟
میشه برام توضیح بِدی
ساده وُ هم صریح باشه؟
گفتِش گلِ قشنگِ من
اول باید نیّت کُنی
نیّتِ روزه ها تو هم
به قصدِ قُربت بکُنی
سحری رو وقتی خوردی
باید تا شب گُشنه باشی
هیچی نباید بخوری
حتی باید تِشنه باشی
اگر که طاقت نداری
بدون گُلم که راحته
بگیر بخواب عزیزِ من
که خوابتم عبادته
وقتی که روزه میگیریم
کارای خوب خوب میکنیم
الکی قسم نمیخوریم
به نیکی ها خو میکنیم
روزَتو باطل میکنی
بُکُنی سَرِت رو زیرِ آب
گَرد و غُبار رو نَخوری
وقتی هوا میشه خراب
مسواک زدن خطرناکه
آبِش رو هم تو قِی نکن
یه موقع آب میره پایین
این اشتباه رو هی نکن
میخوای خدا خوشحال بِشه
قرآن بخون دعا بکن
اولِ وقت نماز بخون
خدا رو تو صدا بکن
روزه مُفیدِ عشقِ من
برای جسم و روحت
یادِ گُرسنه ها بیُفت
هر ظهر و هر غُروبت
خدا میخواد که پاک بشیم
از بدی ها وُ از گناه
بندهٔ خوبی ما باشیم
بِشیم همیشه سر به راه
خُوب عزیزم قبول باشه
شد دیگه وقتِ افطار
یه روزِ سخت گذشت و تو
از حال نَرفتی انگار
خدا خودش نیرو میده
به هر کی با خدا باشه
بدون که هر کی با خداست
خدا همیشه همراشه
✍شاعر : علیرضا قاسمی
#شعر_کودک_و_نوجوان
#شعر_ماه_رمضان
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
🌱 ماه رمضان ماهی است که در آن قرآن نازل شده برای هدایت بشر (بقره_۱۸۵)
#تکهای_از_آسمان
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
#احکام
قضای روزه
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
گردان قاطرچیها
✍️ داوود امیریان
📖 قسمت ۲۹
یوسف برای لحظهای خشکش زد. آنها را شمرد. حق با سیاوش بود! با حساب خودش، فقط هفت نفر مانده بودند.
یوسف به شش نفری که میخندیدند، گفت:
— خب، بهتره بریم به مقر جدیدمون. راستی، شماها به اخلاق قاطرها واردید؟
سیاوش با خوشحالی جواب داد:
— من از بچگی کشتهمردهی سواری بودم! چه دوچرخه، چه قاطر و اسب و الاغ.
حسین دندان قروچهای کرد و گفت:
— من از قاطرها متنفرم!
در همین حال، قاطرها خوشحال و خرم در دشت میچرخیدند و دم تکان میدادند.
زمستان بود، اما هوای خوزستان، مخصوصاً اندیمشک که دوکوهه در پنج کیلومتری آن قرار داشت، بهاری بود. نه سرد و نه گرم! روزها گرم میشد و شبها آنقدر سرد که سنگ هم از سوز سرما ترک برمیداشت.
مقر گردان «ذوالجناح» بیرون از پادگان و دور از ساختمانهای سیمانی قرار داشت. نه حصاری داشت و نه دیوار، اما قاطرها از روی عادت، زیاد دور نمیشدند.
یوسف در دل دعا میکرد که قاطرها به فکر فرار نیفتند، چون اگر این اتفاق میافتاد، پیدا کردنشان مکافات میشد!
شش داوطلب اجباری، به همراه یوسف، روی یک برآمدگی ایستاده و به قاطرها خیره شده بودند.
کربلایی هنوز نفسنفس میزد. با آن پای دردناک و بدن چاق، بالا کشیدن از همان برآمدگی سهچهار متری، نفسش را به شماره انداخته بود.
یوسف از بودن او پشیمان شده بود. با خود فکر کرد: اگر قرار باشد کربلایی از تپههای سنگی و کوههای سر به فلک کشیده بالا برود، حتماً جنازهاش به آن بالا میرسد!
یوسف، بیآنکه چشم از قاطرها بردارد، گفت:
— از حالا به بعد، وقتی قرار شده با هم باشیم و توی این گردان خدمت کنیم، دیگه عذر و بهونهای برای تسویه و انتقالی به جای دیگه را قبول نمیکنم! خوب فکراتون رو بکنید، به همهچیز فکر کنید و بعد قبول کنید...
📌 ادامه دارد...
#رمان
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─