#روایت_بیست_و_نهم
🌱 مسجد رفته بودم مثل هر روز خانم ها بعد نماز احوالپرس هم بودند.
خانمی گفت کلاه و شال گردن بافته به تعداد زیاد ، پرسیدم برای فروش ؟
گفت: نه ،هوا سرد شده و رزمنده های لبنان و فلسطین باید گرم بپوشند چند تا خانم هستیم با هم بافتنی می کنیم .
چند لحظه ساکت شدم ، من که بافتنی یاد ندارم چی ؟
خانم جوان گفت : حاج خانم یک عده خانم ها هم انگشتر یا گوشواره یا ...هدیه می کنند خنده رو لبم شکفت منم یک انگشتر خیلی قدیمی داشتم که برام عزیز بود همونجا از انگشتم در آوردم و گفتم خیر ببینی این رو هم برسون به دست اهلش...
#همدلی_طلایی
#بانوی_مجاهد
✿══بانوی مجاهد خاوران ══✿