#Part_130
و ماشین رو روشن میکنم.
- کدوم بیمارستان برم؟
که گوشیش رو به سمتم میگیره و میگه مامانم اس ام اس زده!
گوشی رو از دستش میگیرم و به پیام هاش میرم که میبینم!
به مسیری که فرستاده حرکت میکنم، کیانا همونجوری هق هق میکنه، دستمالی رو به سمتش می گیرم و میگم:
- اشک هات رو پاک کن! آروم باش یکم!
دستمال رو میگیره و اشک هاش رو پاک میکنه...
- من موندم آخه چرا باید این بره نظام، چرا به حرف بابا و مامانم گوش نداد و رفت دنبال علاقهی خودش!
- مگه چیشده؟
انگاری تازه نمک به زخمش میپاشن که میگه:
- رفته ماموریت زخمی شده!
نمیدونم چرا دلشورهی بدی به قلبم منتقل میشه و قلبم فشرده میشه، برای اینکه جو ماشین عوض بشه دستم رو به سمت ظبط میبرم تا آهنگی پلی بشه و ماشین از سکوت بیرون بیاد، البته سکوت که نه صدای گریه های کیانا سکوت رو میشکست!
اما آهنگی که پلی میشه هم غمگینه و جای بهتر شدن حالمون بد تر میکنه!
آهنگ رو قطع میکنم و رو به کیانا میگم:
- آروم باش، گریه نکن!
کیانا اشکش رو پاک میکنه و میگه:
- هوی، تو حواست به جلو باشه تصادف نکنیم!
که با زور ماشین رو کنترل میکنم تا به ماشینی که از کنارم رد میشه بر خورد نکنم، راننده که مرد جوونی بود کله اش رو از شیشه میاره بیرون و میگه:
- من موندم چرا به شما خانوم ها گواهینامه میدن!
و فوشی زمزمه میکنه که بهش محل نمیدم و بی توجه به غرغر کردنش حرکت میکنم!
#ادامهدارد...