eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.3هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد کمی صحبت از‌هم خداحافظی کردیم. برعکس کیانا که ظاهر متوسطی داشت تیپ برادرش خیلی لات مانند بود، بی خیال بابا... اصلا به من چه؟ هرکس خودش می‌دونه و اعمالش، باید برای خودم یک تنبیه ای بذارم هوای نفسم خیلی پر‌رو شده دوساعته دارم به پسر نامحرم فکر می‌کنم. رویا دستش رو جلوی صورتم تکون داد که دست از فکر کردن برداشتم. - جان؟ - میگم کاری‌نداری بریم خونه؟ - نه بریم رویا باشه ای میگه و به راه رفتنش ادامه میده، به سمت ماشین می‌ریم. * با صدای راحیل از خواب بیدار میشم. راحیل- پاشو رسیدیم. از ماشین پیاده می‌شیم رسیدیم خونه عمه اینا قرار بود شب بابا بیاد دنبالم امیرحسین در رو باز می‌کنه‌‌‌... - یاالله...یاالله که عمه میاد بیرون میرم بغلش. کلی سربه سر هم گذاشتیم و شوخی و خنده و بازی تا شب شد و بابا دنبالم میاد. * چشم‌هام رو باز می‌کنم و بعد خمیازه‌ی کوتاهی از جام بلند میشم. به سمت آشپزخونه میرم مامان مشغول چیدن میز صبحونه بود. مامان تا نگاهش به من می‌افته میگه: - سلام، صبح بخیر خمیازه ای‌می‌کشم و جواب میدم: - صبح تو ام بخیر لقمه‌ای برای خودم می‌گیرم که اسما میگه: - میای بریم خرید؟ همونطوری که لقمه ای می‌گیرم جواب میدم: - الان می‌خوام برم درمانگاه غروب بیا بریم. که بابا میاد و روی صندلی‌ می‌نشینه... بعد خوردن صبحونه ام از جام بلند میشم و آماده میشم. لباسم رو پوشیدم و اومدم پایین بابا کت‌ش رو از روی مبل بر‌می‌داره و می‌پوشه مامان هم آماده میشه با مامان از خونه خارج می‌شیم و سوار ماشین می‌شیم و می‌ریم بیمارستان. ... @Banoyi_dameshgh