eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.3هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
. با صدای مامان و اسما چشم‌هام رو باز می‌کنم، آخيش چقدر خسته بودم. از روی تختم بلند میشم و به سمت آینه میرم پنس های ریزی که آرایشگر داخل موهام گذاشته بود رو از موهام جدا می‌کنم و روی میز می‌ذارمش موهام رو دوباره مرتب می‌کنم و میرم پایین مامان و اسما روی مبل نشستن و اسما انگار چیزی از مامان میخواد با نق نق میگه: اسما- مامان آخه چرا نمیذاری؟ مامان- وای اسما دارم برای تو میگم فعلا نمیخواد، بشین درستو بخون روبروی مامان روی مبل می‌‌نشینم و میگم: قضیه چیه؟ تا مامان می‌خواد حرف بزنه اسما خودش رو می‌ندازه وسط و با قیافه مظلومی میگه: - آبجی مدرسه مارو می‌بره شمال به مامان میگم راضی بشو میگه ن باهاش حرف بزن مامان با داد میگه: - اسما مگه تو با اون چه فرقی داری وقتی میگم ن یعنی نه اسما به بغلم میاد و میگه: - آبجی باهاش حرف بزن راضیش کن فدات بشم من یکی می‌زنم تو پشتش و میگم: - لوس نشو مامان- گفتم ن و بلند میشه و به سمت آشپزخونه میره، اسما محکم پاش رو به زمین می‌کوبونه و به سمت اتاق میره... *** بعد بافتن موهام شلوار مشکی رنگی با مانتوی بنفش رنگم رو می‌پوشم و بعد پوشیدن چادر و روسریم از اتاق خارج میشم. از پلکان پایین میام مامان روی مبل نشسته و منتظر منه، اسما دیروز رفت اردو و خونه تقریبا غرق سکوته... کفش‌هام رو می‌پوشم وبا مامان از خونه بیرون می‌زنیم. @Banoyi_dameshgh