eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
بابا و مامان میان سر میز روی صندلی می‌نشینم و مشغول خوردن میشم. مامان- چه‌خبر اسرا؟ سلامتی ای زمزمه می‌کنم و میگم: - باباجونم؟ بابا شیطون میگه: - باز چی‌لازم داری که اینجوری صدام می‌زنی؟ - عه‌ بابا اصلا قهرم بابا و مامان می‌زنن زیر خنده و بابا میگه: - قهر نکن دختر کارت رو بگو - کنکورم رو دادم و رتبه‌ی خوبی ام آوردم حالا اجازه میدید برم راهیان نور؟ بابا سرش رو به معنای موافقت تکون میده و می‌خواد صحبت کنه که مامان می‌پره وسط و میگه: - ن اسرا نمیخواد بری همیشه همینطور بود مامانم هیچ وقت نمی‌ذاشت اردو و... برم آخر سرم بابام راضیش می‌کرد. - مامان من الان نوزده سالمه بچه که نیستم. قبل کنکور بدم می‌گفتید بشین درس‌هات رو بخون الان چی؟ مامان- حوصله جر و بحث ندارم نمی‌خواد بری به بابا نگاه می‌کنم که لبخندی بهم می‌زنه یعنی بسپارش به من چشمکی به بابا می‌زنم و با گفتن با اجازه‌ای از روی صندلی بلند می‌شم. از پلکان ها بالا میرم در اتاق رو باز می‌کنم و داخل میشم. به سمت پنجره میرم و پرده رو کمی کنار می‌کشم نور سفید رنگی کوچه رو روشن کرده که با کشیدن پرده نور به صورتم می‌خوره همسایه کناری‌ما مشغول آوردن وسایل‌هاشون بودند. پرده رو می‌ندازم و گردنبند رو بر‌می‌دارم واقعا بسیار زیباست... گردنبند رو به گردنم می بندم و داخل تخت دراز می‌کشم گوشیم رو بر‌می‌دارم و پی‌‌دی‌اف یک رمان دانلود می‌کنم و می‌خونم. * با احساس تشنگی نگاهم به ساعت گوشیم می‌افته که ساعت دو نیمه شب رو نشون میده، گوشیم رو کنار‌ می‌ذارم و کش و قوسی به بدنم میدم. با احساس تشنگی ای که بهم دست میده از جام بلند میشم و به پایین میرم بعد خوردن لیوانی آب به اتاقم بر‌می‌گردم و چشم‌هام رو می‌بندم و بعد چند دقیقه کم کم چشم‌هام گرم میشه و غرق خواب میشم * با صدای ترسناکی از خواب می‌پرم این چه خوابی بود که دیدم؟ دوباره صدای ترسناک رعد و برق و غرش آسمان، از بچگی رعد و برق رو دوست نداشتم. گوشیم رو که روی پاتختی بود برمی‌دارم و نگاه می‌کنم‌ که ساعت سه و نیم رو نشون میده... بی‌توجه به خواب بدی که دیدم یک قورت آب از لیوان روی پاتختی می‌خورم. @Banoyi_dameshgh