eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
~حیدࢪیون🍃
ادامه قسمت سی و نهم👇 سهیلے نگاهے بهش انداخت و گفت:امیررضا هیوال دیدے؟! خندہ م گرفت،بے توجہ بہ من ا
﴾﷽﴿ 🎨قسمت چهلم↯ _هین هین! با لبخند جلوش زانو زدم،تازہ یاد گرفتہ بود اسمم رو بگہ،لهجہ ے نمیڪینش قند تو دلم آب مے ڪرد! _جانہ هین هین! دوید بغلم و سرش رو خم ڪرد،با لب هاے غنچہ شدہ گفت:آف! یڪ سال و نیمش بود و حرف زدنش آدم رو مے ڪشت! بلند شدم،همونطور ڪہ بہ سمت آشپزخونہ مے رفتم گونہ ش رو بوسیدم و گفتم:دیگہ نگو هین هین،عمہ عاطفہ بد یادت دادہ! بگو هانیہ باشہ قوربونت برم؟ زل زد بہ صورتم دوبارہ گفت:هین هین! خندیدم و گفتم:فهمیدم بچہ ے حالل زادہ بہ عمہ ش میرہ! عاطفہ از حیاط وارد پذیرایے شد و گفت:خواهر شوهر صداتو شنیدم! عمہ عاطفہ چے؟هان؟ براے اینڪہ هستے راحت بتونہ آب بخورہ فنجونے برداشتم و پر از آب ڪردم. فنجون رو گرفتم جلوے دهن هستے و رو بہ عاطفہ گفتم:نزدیڪ عروسیتہ چیزے نمیگم! هین هین یعنے چے آخہ؟! بہ این بچہ هم یاد دادے! بزرگ شو عاطے خانم! چشم پشتے برام نازڪ ڪرد:بابا بزرگ!قهرمان!دالور! از لحنش خندہ م گرفت،هستے با ولع آب میخورد،با دهنش فنجون رو گرفتہ بود! موهاش رو ناز ڪردم و گفتم:جیگر خانم تشنہ بودا! دهنش رو از فنجون جدا ڪرد و نفس بلندے ڪشید! عاطفہ با لبخند دست هاش رو بہ سمت هستے دراز ڪرد و گفت:عمہ فدات شہ بیا ببینم! بہ ساعت نگاہ ڪردم،هستے رو دادم بغل عاطفہ همونطور ڪہ بہ سمت رخت آویز براے برداشتن چادرم مے رفتم گفتم:من دیگہ برم االن داداشت میاد! عاطفہ سرے تڪون داد. چادرم رو سر ڪردم و در ورودے رو باز دستم رو بہ نشونہ ے خداحافظے تڪون دادم:باے باے! هستے جیغ ڪشید:نلو! خواستم جوابش رو بدم ڪہ در حیاط باز شد. امین وارد شد،سرش پایین بود متوجہ ما نشد،در رو بست همونطور ڪہ بر مے گشت سمت ما بلند ی گفت: هست با... با دیدن من ادامہ نداد،خجول سرش رو انداخت پایین و آروم سالم ڪرد. با دست چادرم رو گرفتم و جوابش رو دادم. امین رفت بہ سمت عاطفہ و هستے رو ازش گرفت،قصد ڪردم برم ڪہ هستے جیغ ڪشید! برگشتم سمتش،بہ زور از بغل امین اومد پایین و دوید سمتم! گوشہ چادرم رو گرفت:هین هین! چرا بهش وابستہ بودم،چرا بهم وابستہ بود؟! امین بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ جلوے هستے زانو زد،دستش رو گرفت و ڪشید،چادرم از دست ڪوچیڪ هستے رها شد! دست هستے رو بوسید و با مالیمت گفت:خالہ ڪار دارہ بذار برہ فردا میاد،االن بریم با بابا بازے ڪن بابا انرژے بگیرہ! با لبخند چشم هاش رو تا حد آخر باز ڪرد و ادامہ داد:بوس بدہ خب نمیبینے خستہ ام؟! هستے با خندہ گونہ ے امین رو بوس ڪرد،فرصت رو غنیمت شمردم و سریع رفتم بیرون!ا ڪلید رو انداختم داخل قفل و چرخوندم،در رو بستم و از حیاط رد شدم،چادرم رو درآوردم داشتم گرہ روسریم رو باز میڪردم ڪہ دیدم خالہ فاطمہ و مادرم ڪنار هم نشستن،خالہ فاطمہ صحبت مے ڪرد،مادرم ساڪت اخم ڪردہ بود! با تعجب نگاهشون ڪردم و گفتم:سالم بر بانوان عزیز! خالہ فاطمہ نگاهے بہ من انداخت و با لبخند بلند شد،رفتم بہ سمتش و باهاش دست دادم،مادرم زل زد بهم،رنگ نگاهش جور خاصے بود،رنگ نگرانے و خشم! نتونستم طاقت بیارم پرسیدم:چیزے شدہ؟ خالہ فاطمہ دستم رو گرفت و گفت:بشین عزیزم! ڪنجڪاو شدم،روسریم رو انداختم روے شونہ هام! خالہ فاطمہ نگاهے بہ مادرم انداخت و گفت:هانیہ جون میخوام یہ چیزے بگم لطفا تا آخرش گوش بدہ و 🏵🏵🏵🏵🏵🏵🏵🏵🏵 نویسنده : خانم لیلی سلطانی @Banoyi_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
↻🎻🍊••|| هروقت‌امیرالمومنین سلمآن‌وابوذررومیدید لذت‌میبرد ولی‌تآحالاشده امآم‌زمآن منوتوروببینه ولذت‌ببره!؟ !؟ 🍊⃟🎻¦⇢ ✌️🏻 🍊⃟🎻¦⇢
🕊 داشتیم میرفتیم ماموریت هواپیما تاخیر داشت هرکدوم یه گوشه ای روی صندلیای فرودگاه ولو شدیم.بعد از مدتی که بلندگو اعلام کرد و شماره پرواز گفت یه دفعه دیدم حاج مهدی نیست همه جا رو گشتم آخر سر ، یه سری به نمازخونه فرودگاه زدم دیدم تمام اون مدتی که ما ولو بودیم اون عاشقانه مشغول رازو نیاز با پروردگارش بوده و داره نماز میخونه… خاطره از یکی از همرزم ها ، شهید حامد رضایی
عزیز دل خواهر😔💔 زینب کمایی❤️
جاے شهید قربانی خالے که😔 همسرش میگفت: هروقت از سوریه میومد هیچ چیزی باخودش نمےآورد میگفت: من از بازارشام هیچ چیزی نمیخرم. بازاری که درآن حضرت زینب رو چرخونده باشن خرید نداره💔
↻📔💛••|| - بآ‌مـا‌سخَـں‌ازجَنگـ‌مَگۅ‌مـا‌ڪھ‌نَمُࢪدیم مـا‌پاسخټٰان‌ࢪا‌بھ‌دم‌تٖیـغ‌سِپُڕدیـم ..'! 📔⃟💛¦⇢ 🤞🏻 📔⃟💛¦⇢ ↠ @Banoyi_dameshgh
🎞 رفیق‌شہـید : رفتہ‌بودیم‌راهیان‌نور موقع‌ای‌کہ‌رسیدیم‌خوزستان، بابڪ‌هرگز‌باکفش‌راه‌نمیرفت🚶🏻‍♂❌ پیاده‌تویہ‌اون‌گرما🌤 "میگفت :وجب‌بہ‌وجب‌این‌خاڪ‌ رو‌شهیدان‌قدم‌زدن ..👣 زندگےکردندراه‌رفتند ... خون‌شهیدانمون‌دراین‌سرزمین‌ریختہ‌شده وماحق‌نداریم‌بدون‌وضووباکفش‌دراین سرزمین‌گام‌برداریم ." هرگز‌بابڪ‌دراین‌سرزمین‌بدون‌وضو‌راه‌نرفت وباکفش‌راه‌نرفت ... ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چنان رفتنت قابل باور بود که خود پدرت از امدنت در ان دنیا تعجب کرد 😭
نـٰامٺ‌آغازگر‌سَرنوشٺ‌‌بود✨ ݘہ‌زیبـٰا‌جھـٰاد‌بـٰا‌نـٰامټ‌تـداعے‌شد ݘہ‌زیبـٰاعݜق‌وخوݧ‌وخـٰاك‌قاطے‌شد سالروزشھادت۲۸دیماه💔 مدافع‌حریم‌عقیله‌بنی‌هاشم‌حضرت‌زینب‌س🕌 🕊🌹🍃•••
🌸دعای منتظران درعصرغیبت🌸 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى .🕊 🌹دعای سلامتی امام زمان🌹 بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🕊 ❣دعای فرج❣ بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ🕊✨