May 11
May 11
بسم تعالی
سلام دوستان و همراهان گرامی
در این کانال رمان (تاریکی شب)
به قلم :*بانوی دمشق* گذاشته میشه
هر روز ساعت ۳بعد ازظهر و ۱۱شب پارت گذاری داریم °
رمان با اسم نویسنده و حتی لینک کانال پیگرد قانونی و الهی داره راضی نیستن ایشون ..
کانال مارو به دوستانتون معرفی کنید •••
@Banoyi_dameshgh
🌱"^...
این روز ها حر ها ڪم شدهاند و آقایے چشم انتظار برگشتن من و تو😔
بیا در این زمانه که مهدے فاطمه تنهاست حر شویم. پوتین هایمان را به گردنمان بیندازیم و پا برهنہ به دیدار آقا برویم✋🏻🥀
من حرّ گنہ کارم
تو سید و مولایے
#محرم
@Banoyi_dameshgh
#چھزیباست..
امیدواربودن
وباامیدزندگیکردن
نهامیدبهخود؛کھغروراست
نهامیدبهدیگران؛کهحماقتاست
#امیدبهخداییکھمنبعتمامآرامشهاست🙂✨
@Banoyi_dameshgh
•پایـبندَم تا
"پایِ جـ♡ـان" بـه تَمـــامت♥️🍃
#دوستتدارمیااباصالح🙃🌿
@Banoyi_dameshgh
توخوبباشوخوبیکنبزانبینن..
اصلاینکهاونبالاسرۍدارهمیبینه..
ومطمئننخدازیردینِکسینمیمونه
حتمایهجایۍواستجبرانمیکنھ
توخوبیکنودر#دجلهانداز🙃❤️
@Banoyi_dameshgh
اعمال شب و روز عاشورا را از دست ندهید
اعمال شب عاشورا
:اول۱: شب زنده داری امشب معادل هفت سال عبادت است
دوم۲: نماز های مستحبی امشب
(-°چهار رکعت نماز در هر رکعت بعد از حمد هر یک از سوره های آیت الکرسی، توحید، فلق، ناس ده مرتبه خوانده شود
-°چهار رکعت نماز، در هر رکعت سوره «حَمد» و «پنجاه مرتبه» سوره «توحید» و این نماز برابر است با «نماز امیرالمؤمنین»(علیهالسلام) که مزیت و برتری بسیار دارد و فرموده: پس از نماز، بسیار ذکر خدا کن و صلوات بسیار بر رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) فرست و هرچه میتوانی بر دشمنان ایشان لعن کن؛
و ۱۰۰ رکعت نماز بعداز حمد سه مرتبه سوره توحید)
زیارت عاشورا
اعمال روز عاشورا:
-°زیارت عاشورا
-°خواندن هزار مرتبه سوره توحید است. امام صادق (ع) فرمودهاند: هر کس در روز عاشورا هزار مرتبه سوره «توحید» را بخواند، خداوند رحمان به وی نظر (رحمت) افکند و هر کس را که خداوند رحمان (با دیده رحمت) نظر کند، وی را مجازات نخواهد کرد.
سلام بزرگواران امشب برای خوش آمد گویی شما دوستان دوپارت گذاشته میشه ولی پارت های بعدی میره ان شالله شنبه
🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌸🌸🌹🌹
🌹🌹
♡بسم الرب عشق♡
💓تاریکی شب💓
#Part1
درشب زیبای بهاری برای بو کشیدن گل های شبو به حیاط خانه عمه اینا رفتم وقتی توی حس خودم بودم که متوجه نم نم بارون شدم بعد که داشتم از پله ها بالا میرفتم صدای گربه کوچولویی به گوشم خورد بعد متوجه شدم که بیرون حیاطه یعنی کنار جاده....
منم اصلا حواسم به ساعت نبود
وقتی رفتم بیرون دیدم یه گربه کوچولو که بدنش رنگ سیاه داره و روی سینش یه گردی سفیده ،متوجه شدم که بدنش خیسه رفتم که بگیرمش ازم ترسیدو فرار کرد منم چون خیس بود رفتم دنبالش دیدم داره خیلی دور میشه رومو این طرف کردم که برگردم متوجه دوتا پسر شدم . . نمیدونستم چیکار کنم یک لحظه تپش قلبم ایستاد وای خدای من اینجا کجاست خونه عمه کدوم طرفیه!! بعد دیدم خیلی دورم ،توجه ایی به ساعت مچیم انداختم و دفعه ایی هان بلندی کشیدم ساعت 3 نصف شبه وای خدای من تو این جاده کسی پیدا نمیشه واقعا !
بدنم میلرزید و بدجور ترسیده بودم تا اینکه به سرم زد برم توی یکی از این کوچه ها شاید برن یه سمت دیگه رفتم داخل کوچه (شهید رضایی3)بعد یک دفعه یادم اومد خونه عمه اینا (شهید رضایی6)هست...یعنی من زیاد دور نیستم ،توی دلم یه آرامشی اومد به خودم گفتم اینا که رد شدن زودی میرم خونه عمه اینا خدا کنه دختر عمم ساره متوجه نبودن من روی تخت نشه
حواسم به این بود که پسرا از سمت کوچه رد بشن ... ولی نشدن تو ذهنم یه دفعه یه چیزی عبور کرد که شاید رفته باشن ،بعد با خودم گفتم شاید هنوز نرسیده باشن خوش عقلی به سرت نزنه زهره بزار برن بعد برو ،بعد گفتم حتماً از اون طرفی رفتن که نرسیدن دیگه رفتم بیرون از کوچه، که خاک بر سرم شد اونا لب کوچه ایستاده بودن و انگار منتظر چیزی بودن من اومدم که برگردم برم تو کوچه که صدایی جلوی راهمو گرفت :خواهر این موقعه شب اینجا چیکار میکنید ،من که هول کرده بودم و چادر معمولی سرم بود گفتم : ببخشید خونم همین طرفه با اجازه دوباره پامو گشیدم سمت کوچه که گفت:خونتون کجاست بگید برسونیمتون خطرناکه ، منم گفتم :نه ممنون خودم میرم بعد راه افتاد سمت کوچه متوجه شدم که حرفمو ادم حساب نکرد داشت میرفت داخل کوچه که متوجه شدم لباسش ارتشیه و موهای سیاه رنگ داره با پوتین ولی لباسش سفید بود و عکس رهبری روش بود اون رفیقشم یه لباس ساده یقه آخوندی تنش بود که من با صداش از فکرم اومدم بیرون ؛ببخشید خونتون کدومه بفرمایید داخل ،منم زودی گفتم خونمون که اینجا نیست یکدفعه ایی سرشو اورد بالا و گیج گفت :اینجا نیست ،اخم کردو بعد گفت پس خونتون کجائه ؟
رفیقش رو کرد بهش گفت :مصطفی میگم این خانوم و تحویل آگاهی بدیم معلوم نیست چیکارست ،منم هول گفتم :نه به خدا من یه گربه کوچیک بیرون بود خیس شده بود توی بارون وسط حرفم یادم اومد چقدر تنم و تنه این بنده خدا ها خیسه .که گفت :پس چی خونتون کجاست خانوم مارو این همه راه کشوندی :دیدم آقا مصطفی روکرد سمت رفیقش ،صبر داشته باش رضا
بعد روشو سمت من کرد :خانم ببخشید واقعا شما برای یه گربه از منزلتون خارج شدید
منم گنگ گفتم :بله ببخشید من همون اول که گفتم خودم میرم دستتون درد نکنه .....
🌹🌹
🌸🌸🌹🌹
🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹🌸🌸🌹🌹
اولین اثر از 👇
به قلم :#بانوی_دمشق
#علیجانپور
❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی دارد ❌
@Banoyi_dameshgh