eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
•🖤• . :) 🖤 بہ‌امیــدفــرج‌نــور‌چشممـــون😍 ✨الّلهُم‌صَلِّ‌علی‌محمَّدوَ آلِ‌محمَّدوعجِّل فرجهُم♥️ 🌱 التماس دعا 👋🖤 🖤➣ @Banoyi_dameshgh 〇🏴حیدࢪیون🌑⇧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『🌸 ¦⇠ 🌸 』 🕊͜͡🦋 |السلام‌علیڪ‌یا‌رسول‌الله السلام‌علیڪ‌یا‌ام المؤمنین💕 🕊͜͡🦋 السلام‌علیڪ‌یا‌امیـر‌المؤمنین السلام‌علیڪ‌یا‌فاطمه‌الزهـرا💕 🕊͜͡🦋 السلام‌علیڪ‌یاحسـن‌ِبن‌علے السلام‌علیڪ‌یاحسـین‌ِبن‌علے💕 🕊͜͡🦋 السلام‌علیڪ‌یا‌علےبن‌الحسین السلام‌علیڪ‌یا‌محمدبن‌علے💕 🕊͜͡🦋 السلام‌علیڪ‌یا‌جعـفربن‌‌محمـد السلام‌علیڪ‌یا‌موسےبن‌جعـفر💕 🕊͜͡🦋السلام‌علیڪ‌یا‌علےبن‌موسی‌رضامرتضے السلام‌علیڪ‌یا‌محمد‌بن‌علےِ‌الجـواد💕 🕊͜͡🦋 السلام‌علیڪ‌یا‌علے‌بن‌محمـدالهادی السلام‌علیڪ‌یا‌حسن‌بن‌علیِ‌العسـڪری💕 🕋 ͜͡💚السلام‌علیڪ‌یابقیه‌الله،یاصـاحب‌الزمان 🕊͜͡🦋السلام‌علیڪ‌یا‌ام‌البنین السلام‌علیڪ‌یا‌ابوالفضل‌العبـاس💕 🦋 السلام‌علیڪ‌یا‌فاطمه‌المعصومه السلام‌علیڪ‌یا‌زینب‌ڪبری💕 🕋''السلام‌علیڪم‌و‌رحمه‌اللهِ‌و‌برڪاته''✋
پسرا فاطمیه میشکنن دخترا شب های قدر دخترا بابایی اند پسرا غیرتی:) و این پدر و مادر برای همه اند . . .
دست‌علیشو‌بستن... می‌دوید‌تو‌کوچه‌ها‌دنبال‌علیش.. هلش‌دادن... نزاشتن... آخ آخ آخ؛دل‌علی‌چه‌خبره(: جلو‌چشم‌شیرخیبر... زن‌وبزنن؟! نور‌چشمتو‌جلو‌چشمت‌بزنن؟!! آخ‌دستش‌بشکنه‌اون‌نانجیب‌که‌دست‌بلند‌کرده رو‌پروانه‌ی‌علی(:💔
میگفت‌یہ‌جورےگریہ‌ڪن ڪہ‌وقتےردمیشن‌متوجہ‌بشن‌ مادرما۱۸سالش‌بوده!💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعام کُن مادر ... دل ماهم مثل پهلوی شما شکسته ...🌱💔
<🌸💛> همیشہ ٺوے گذشتھ نموݩ ؛ یڪ زندگے جدید بساز و از صفࢪ ݜرو؏ ڪن ؛ بھ گذشتہ نگاه نڪن چوݩ گذشتھ ، گذشتھ ست 🌱 @Banoyi_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~حیدࢪیون🍃
#Part_165 رو میکنم به کیانا و میگم : _ میشه منم بیام؟ با محبت نگاهم میکنه و دستشو دور شونه‌هام میندا
کیانا‌هم محکم کوبید پشت رویا _ آیی ای بابا چرا میزنی خوب؟ _چیزی که گله میکنی، چون دُر! .. کمی مکث کرد و انگشتش رو گذاشت روی لب‌هاش که تندی گفتم: _چی؟ منظورت این بود چیزی که عوض داری گله نداره؟ سریع بین حرفم گفت : _ چون دُر و لبخند دندون نمایی زد. امیر حسین با زدن چند تقه به در آشپزخانه، اومد داخل و به شکمش اشاره کرد. رویا‌هم نامردی نکرد، با ابرو کفگیر داخل دستش رو نشون داد که امیرحسین با گفتن ای بابا سفره رو از روی میز چنگ زد و رفت تا بساط ناهار رو آماده کنه. دقایقی بعد سفره پرشده بود از انواع ترشی‌های محلیِ عمه که عطرش هوش از سر همه پرونده بود و ناردون خوش طعم‌ و پر از انار رویا خانم. سفره شبیه یه قاب خوشگل نقاشی بود بس که خوراکی های رنگارنگ اونو پوشونده بودند. همه‌چیز عالی بود جز دل من... دلم بی‌قرار و طوفانی بود از عطر عشق که به‌مشام میرسید. بی‌قرار از دوری و خربار‌ها فاصله؛ طوفانی از ترس، ترس از دست دادن و بازی خوردن؛ طعم تلخ و گس وابستگی به نامرد ترین فرد زندگیم، روی دلم رد به جا گذاشته بود و اینبار فرد دیگه‌ای قدعلم کرده تا مرحم بشه برای دل پر از آشوبم، درمون دردهای قلب شکستم بشه و بند بزنه چینی دلم رو میتونست یا نه؟ ... بعد از نهار و جمع و جور کردن خونه و وسایل ناهار همش چشمم به امیرحسین بود که بی حوصله و پکر روی مبل مقابل تلوزیون نشسته بود و به صفحه سیاهش خیره شده بود از طرفی‌هم رویا بی توجه به اون در حال جست و خیز بود و توجهی به حال خراب امیر حسین نداشت احتمال اینکه دعوا کرده باشن باعث شد از جا بلند بشم و برم سراغش.