🔹جهانِ بیجان
بیا غم دارم از هر سوی هستی
تو بودی بر دل و جانم نشستی
کم و کم دارم از اخلاصِ عالی
منم از علم و از عشقِ تو خالی
به روی ماه تو فهمیدهام من
که از دنیا فقط غم دیدهام من
به حکمِ آسمانها ابر و ابرم
ولی من منتظر در حالِ صبرم
نه من، عالَم دگر افتاده از پا
بیا سامان بده از نو جهان را
اگر دنیا بماند دستِ خالی
دگر عقبی ندارد رنگ و حالی
بیا تا غصه ها درمان بگیرد
بیا تا جسمِ دنیا جان بگیرد
زمین دیگر برایم جا ندارد
بیا تا آسمان بر من ببارد
به شهد عشق تو پروانهام من
که عمری بر در این خانهام من
✍️ علی کردانی
#شعر
#مثنوی
https://eitaa.com/joinchat/2705195117Cd4879425c9
🔸عقیله
هرچند، نامِ نیک، فراوان شنیدهایم
نامی، به باشکوهیِ زینب، ندیدهایم
ارث از دلِ شجاع تو بردهست، یا علی!
نامش گره به نام تو خوردهست، یا علی!
پیوندِ عقل روشن و بیداری دل است
شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است
قانونِ عقل و عشقِ جهان را به هم زند
وقتی عقیلةالعرب از عشق دم زند
زینب به بند، بندگی یار میکند
گیراست زلف یار و گرفتار میکند
از چشم یار، قامت دلدار، دیدنیست
نام حسین، از لب زینب شنیدنیست
آن شیرزن که زینت شیر خدا شود
باید امیر قافلۀ کربلا شود
در پایمردی از همۀ مردها سر است
کوثردلی که در رگ او خون حیدر است...
زن دیدهاید در سخنش، برقِ ذوالفقار؟
دربند و سربلند، اسیر و امیروار...
زن دیدهاید اسوۀ هر مرد و زن شود؟
زن دیدهاید مثل علی بتشکن شود؟
غیر از جمال، در دل خون و بلا ندید
جز شوق یار، در عطش کربلا ندید
شد پیش حق، دلیلِ مباهات اهلبیت
وقتی که نور چشم علی گفت: «ما رَاَیت»
با «ما رَاَیت»، بندگیاش را تمام کرد
حمدی نشسته خواند و دو عالم قیام کرد...
«از هرچه بگذری، سخن دوست خوشتر است»
این دخترت، علی! چهقَدَر، شکل مادر است!
هر بار، تا صدا زدهای نام زینبت
انگار نام دیگر زهراست، بر لبت
آن زهرهای که چادر زهراست بر سرش
ناموس کبریاست، شبستانِ معجرش
باغ حیاست؛ کوچ بیابانیاش مبین
فخرُالنّساست؛ بیسر و سامانیاش مبین...
بانوی صبر! صبر سواران سر آمده
آه از نهاد مردم عالم، برآمده...
بانو! دعا کن آن مه پنهان عیان شود
روشن زمین، به جلوۀ صاحبزمان شود
✍ قاسم صرافان
#شعر #مثنوی
#حضرت_زینب_سلاماللهعلیها
✍ باران قلم 🌧
https://eitaa.com/joinchat/2705195117Cd4879425c9
#به_یاد_سردار
🔸یک روز در عراق، یک روز آبسرد
در وقتِ خوابمان دشمن به فتنه است
در آسمانِ ما آیینهای شکست
در خوابِ غفلتیم، در روزگارِ خوش
برجامتان چه شد؟ هر دم بکُش بکُش!
یک روز در عراق، یک روز آبسرد
یک روز جنگِ گرم، یک روز جنگِ سرد
از بیکفایتی پاییز شد زمان
از بیصداقتی مرده است رنگتان
فریاد میکِشیم بر کارِ نابجا
امیدتان چه شد؟ برجام تا کجا؟
هر سال را شما لبخند میزدید
تدبیرتان چه شد؟ فصل خزان رسید
✍ علی کردانی
#شعر
#مثنوی