🌺#نکته تفسیری صفحه ۵۵:🌺
بانوي برگزيده:
«حضرت مريم(س)» يكي از بهترين بانوان جهان و در ميان #مسيحيان و #مسلمانان داراي احترام ويژه اي است. البته ما مسلمانان به پيروي از #قرآن ، او و #فرزند گرامي اش عيسي(ع) را دو بنده پاك خدا مي دانيم و معتقدیم که حضرت عیسی(ع)، #پیامبر و برگزیده از سوی خدا بود و به #خرافات مسيحيان در مورد پدر و پسر اعتقادي نداريم. پدر حضرت مريم،«عمران» نام داشته و برخي معتقدند كه او از پيامبران خدا بوده است. گفته اند كه خدا به عمران #وحي فرستاد كه به زودي پسري به او مي دهد كه بيماران غيرقابل علاج را #شفا مي دهد و به خواست خدا مردگان را زنده مي كند. اين مطلب را با همسرش در ميان گذاشت و پس از مدتي از دنيا رفت. #همسر او که باردار بود و گمان مي كرد مادر آن پسر موعود است، نذر كرد كه فرزندش را وقف خدمتگزاري و عبادت در بيت المقدّس كند؛ ولي پس از وضع حمل متوجه شد كه فرزندش #دختر است و بعدها معلوم شد كه فرزندي كه انتظارش را مي كشيد، پسر همين دختر پاك مي باشد. او دخترش را«مريم» به معناي«زن عبادتكار» نامگذاري كرد و برخلاف رسم آن روزگار كه هيچ دختري به خدمتكاري معبد درنمي آمد، مريم را براي خدمت و عبادت در معبد، به بزرگان آن سپرد تا به نذري كه با خدا كرده بود، وفا كرده باشد. از آنجا كه مريم از خاندان سرشناس و پرآوازه اي بود، بزرگان معبد او را پذيرفتند و حتي بر سر سرپرستي او، به كشمكش و بگومگو پرداختند. تا آنجا كه بين خود قرعه كشي كردند و به لطف خدا، قرعه به نام پيامبر گرامي خدا حضرت زكريا(ع)افتاد و او سرپرستي مريم را به عهده گرفت. مريم(س) بزرگتر مي شد و آثار شكوه و عظمت در وجودش نمايان تر مي گشت. زكريا كه فرزندي نداشت، همچون پارة تن خود از مريم نگهداري مي كرد. همة نشانه ها، حكايتگر اين بود كه مريم انساني فوق العاده است. كار به جايي رسيد كه هرگاه زکریا به عبادتگاه مریم وارد می شد، میوه های نو و تازه می دید که به طور معمول در آن فصل نمي روييد. يكبار زكريا از مريم(س)پرسيد: اين ميوه ها از كجا برايت آمده است؟ مريم پاسخ داد: اين ميوه ها بهشتي است و از سوي خدا مي باشد.
مريم بانوي برگزيده خدا بود. جسم و جانش از ناپاكي ها به دور بود و يكي از بهترين زنان جهان محسوب مي شود. اگرچه او در روزگار خود بهترين بانو بود، ولي سالها پس از او، بانويي بسيار والا مقام تر پا به عرصة وجود گذاشت كه مريم در سايه سار درخت كمالاتش، منزل گزيده است. او كسي نيست به جز دختر گرامي پيامبر اسلام حضرت #فاطمه_زهرا سلام الله عليها. او مانند مريم مقدس سخن فرشتگان را مي شنيد و از جانب خدا روزي هاي بهشتي دريافت مي كرد و علاوه بر ويژگي هاي مريم، صفات و برتري هاي فراواني داشت كه به مريم مقدّس هم داده نشده بود.[1] #امام_صادق (علیه السّلام )در اين باره فرموده است:«مريم سرور زنان دوران خودش بوده است و فاطمه سرور زنان عالم از ابتداي آفرينش تا پايان آن مي باشد»[2].
[1] براي اطلاع بيشتر ر.ك. به: #بحارالانوار ، ج42، ص19(باب 3- مناقبها و فضائل ها و بعض احوال ها و معجزات ها صلوات الله عليها)
[2] البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص618
﷽
نماز اول وقت و رضا شاه 👌
(پيشنهاد ميكنم بخونيد ، خيلى زيباست)
بربالین دوست بیماری عیادت رفته بودیم
پیرمرد شیک وکراوات زده ای هم آنجاحضور داشت
چند دقیقه. بعداز ورودما اذان مغرب گفتند
آقای پیرکراواتی،باشنیدن اذان ،درب کیف چرم گرانقیمتش را بازکرد وسجاده اش را درآورد و زودتر از سایرین مشغول خواندن نمازشد.!!
برای من جالب بود که یک پیرمردشیک وصورت تراشیده کراواتی اینطورمقیدبه نماز اول وقت باشد
بعد ازاینکه همه نمازشان راخواندند
من ازاو دلیل نمازخواندن اول وقتش راپرسیدم؟
و اوهم قضیه نماز ومرحوم شیخ و رضاشاه را برایم تعریف کرد...
درجوانی مدتی ازطرف سردار سپه(رضاشاه) مسئول اجرای طرح تونل کندوان درجاده چالوس بودم
ازطرفی پسرم مبتلا به سرطان خون شده بود و دکترهای فرنگ هم جوابش کرده بودند و خلاصه هرلحظه منتظرمرگ بچه ام بودم.!!
روزی خانمم گفت که برای شفای بچه، مشهد برویم و دست به دامن امام رضا(ع) بشویم...
آنموقع من این حرفها را قبول نداشتم اما چون مادربچه خیلی مضطرب و دل شکسته بود قبول کردم...
رسیدیم مشهدو بچه را بغل کردم و رفتیم وارد صحن حرم که شدیم خانمم خیلی آه و ناله وگریه میکرد...
گفت برویم داخل که من امتناع کردم گفتم همینجا خوبه
بچه را گرفت وگریه کنان داخل ضریح آقارفت
پیرمردی توجه ام رابه خودش جلب کردکه رو زمین نشسته بود وسفره کوچکی که مقداری انجیر ونبات خرد شده درآن دیده میشد مقابلش پهن بود و مردم صف ایستاده بودند وهرکسی مشکلش را به پیرمرد میگفت و او چند انجیر یا مقداری نبات درون دستش میگذاشت و طرف خوشحال و خندان تشکرمیکرد ومیرفت.!
به خودگفتم ماعجب مردم احمق وساده ای داریم پیرمرد چطورهمه رادل خوش كرده آنهم با انجیر و تکه ای نبات..!!
حواسم ازخانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که پيرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید: حاضری باهم شرطی بگذاریم؟
گفتم:چه شرطی وبرای چی؟
شیخ گفت :قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت یکسال نمازهای یومیه راسروقت اذان بخوانی.!
متعجب شدم که او قضيه مرا ازکجا میدانست!؟ كمی فکرکردم دیدم اگرراست بگوید ارزشش را دارد...
خلاصه گفتم :باشه قبوله و بااینکه تا آنزمان نماز نخوانده بودم واصلا قبول نداشتم گفتم:باشه.!
همینکه گفتم قبوله آقا، دیدم سروصدای مردم بلند شد ودر ازدحام جمعیت یکدفعه دیدم پسرم از لابلای جمعیت بیرون دوید ومردم هم بدنبالش چون شفاء گرفته وخوب شده بود.!!
منهمازآن موقع طبق قول وقرارم بامرحوم "حسنعلی نخودکی" نمازم را دقیق و سروقت میخوانم.!
اما روزی محل اجرای #تونل_کندوان مشغول کار بودیم که گفتندسردارسپه جهت بازدید درراهه و ترس واضطراب عجیبی همه جارا گرفت چرا که شوخی نبود رضاشاه خیلی جدی وقاطع برخورد میکرد.!
درحال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهرشد مردد بودم بروم نمازم را بخوانم یا صبرکنم بعداز بازدیدشاه نمازم را بخوانم
چون به خودم قول داده بودم وبه آن پایبند بودم اول وضو گرفتم وایستادم به نماز..
رکعت سوم نمازم سایه رضاشاه را کنارم دیدم و خیلی ترسیده بودم..!!
اگرعصبانی میشدیاعمل منو توهین تلقی میکرد کارم تمام بود...
نمازم که تمام شد بلندشدم دیدم درست پشت سرم ایستاده، لذا عذرخواهی کردم وگفتم :
قربان درخدمتگذاری حاضرم
شرمنده ام اگروقت شما تلف شد و...
رضاشاه هم پرسید :مهندس همیشه نماز اول وقت میخوانی!؟
گفتم : قربان ازوقتی پسرم #شفا گرفت نماز میخوانم چون درحرم #امام_رضا علیه السّلام شرط کردم
رضاشاه نگاهی به همراهانش کرد وبا چوب تعلیمی محکم به یکی زد وگفت:
مردیکه پدرسوخته،کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفابده، و #نماز اول وقت بخوانه دزد و عوضی نمیشه.!
اونیکه دزده تو پدرسوخته هستی نه این مرد.!
بعدها متوجه شدم،آن شخص زیرآب منو زده بود و #رضاشاه آمده بود همانجا کارم را یکسره کند اما نمازخواندن من، نظرش راعوض کرده بود و جانم را خریده بود.!!
ازآن تاریخ دیگرهرجا که باشم اول وقت نمازم را میخوانم و به روح مرحوم" #حسنعلی_نخودکی " فاتحه و درود میفرستم...
(خاطره مهندس گرایلی سازنده تونل کندوان)
با توجه به ارادت به امام رضا علیه السّلام منتشر کنید.
التماس دعا🌹🌹🌹