eitaa logo
بربال دین
46 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
693 ویدیو
75 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️ آیا سن بچه ها در شاهد بودن دعوای پدر و مادرشان مهم است؟ خیر. مهم نیست که فرزندتان سنش کم است، ابتدایی است، نوجوان است یا بزرگسال است. شنیدن دعوای پدر و مادر برای او در هر سنی که باشد ناخوشایند، ناراحت کننده و آسیب زننده است. در حضور كودک از همسر خود بدگويیی نكنيد. خانواده و اقتدار آن، مظهر انسجام و عزت و از اجزا اصلی تشكيل‌دهنده هويت و اعتماد به نفس کودک است. با متزلزل كردن عزت هر كدام از افراد خصوصا پدر يا مادر (حتی در صورت جدایی)، هويت و اعتماد به نفس كودک را تهی و متزلزل خواهيد كرد! پس كودک خود را به یک انسان تو خالی تبديل نكنيد! يادمان باشد: «در خانواده‌ای كه بزرگترها كوچک می‌شوند، كودكان هرگز بزرگ نخواهند شد!»
چگونه در مورد بلوغ با نوجوان صحبت کنیم ؟! 🔻مشاهده ی علایم بلوغ در دختر ها به علت بودن کنار دختران ۱۲-۱۰ سال در مدرسه احتمال کسب اطلاعاتی در زمینه عادت ماهیانه را فراهم می کند، از این رو قبل از ورود به مدرسه لازم است اطلاعات صحیح به آن ها داده شود، تا با در دست داشتن اطلاعات صحیح از اضطراب و نگرانی هایشان کاسته شود. ➣ گفت و گو در مورد تغییرات ظاهری بلوغ مثل رشد سینه ها و موهای بدن معمولا قبل از این مقطع سنی صورت می گیرد. فقط قسمت عادت ماهانه گفته نشده که بهتر است اطلاعات صحیح به آن ها ارائه گردد. در این زمینه می توانید اورا نزد یک مشاور و یا پزشک برده تا اطلاعات صحیح به او داده شود ، همچنین به آنان یاد دهید که در این زمینه ها باید به افراد متخصص رجوع کرده و منبع اطلاعی صحیح را انتخاب نمایند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُذِلَّ الْكافِرِينَ الْمُتَكَبِّرِينَ الظَّالِمِينَ... 🌱سلام بر شما! می گویند می آیی و در دادگاه عدالتت ، هیچ ظالم متکبری در امان نخواهد ماند. منتظریم ! و ایمان داریم به چنین شنیده ای... 📚 صحیفه مهدیه، دعای استغاثه به حضرت صاحب الزمان @barballdin ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
فرزند صحرا – قسمت چهلم عمو محمد - حالا که به هر دلیلی نمی تونی باهامون بیایی، توی مدينه بمون و مراقب اوضاع و احوال اینجا باش. اگه یه موقع اتفاقی افتاد که لازمه من ازش با خبر بشم حتما به اطلاعم برسون! یه چیز دیگه! حالا که تا اینجا اومدی میخام وصیتی برات بکنم. حسین یکی از پسراش رو صدا زد و بهش گفت: بابا جون! برو یه قلم و کاغذی برام بیار! پسرک که از وجناتش پیدا بود دست راسته حسینه، توی یه چشم به هم زدن، جَلدی رفت و خیلی نکشید که با یه صندوقچۀ قدیمی برگشت. حسین قفل صندوقچه رو باز کرد و از توی اون، یه قلم و یه تیکه کاغذ کوچیک برداشت. بعد اونکه نوک قلم رو توی دوات زد، شروع کرد به نوشتن. - من از روی سرکشی، طغیان و زیاده خواهی قیام نکردم. حرکت من صرفاً برای تحقق رستگاری و ایجاد اصلاحات اساسی در امّت جدّم، هستش. من به دنبال اون هستم که دین خدا رو رواج بدم. به دنبال این هستم که آدما رو به سوی خوبی ها فرابخونم و از بدی ها دورشون کنم. اگه خدا بخاد می خام که به روش پیغمبر و پدرم علی عمل کنم. هر کی راه منو بر این اساس که حقه، بپذیره، خداوند سزاوارتره که به اون بابت این پذیرش و پیروی، پاداش حسابی بده و هر کی هم که این حرکت رو ردّ و انکار کنه، من صبوری می کنم و چیزی نمیگم. تا که خداوند میان من و اون قوم ستمکار به حق داوری کنه. برادر عزیزم محمد جان! این، وصیتنامۀ من به تو هستش. درود بر تو و هر کسی که از راه درست، پیروی کنه! نوشتن وصیتنامه که تموم شد حسین، مُهر مخصوص خودش رو برداشت و کوبید زیر وصیتنامش. بعدشم اونو گذاشت کف دست محمد بن حنفیه! محمد هم با دلی شکسته و چشمانی اشکبار از جاش بلند شد و با حسین خداحافطی کرد و رفت. اُمّ هانی هم با حسین وداع کرد و به خونۀ خودش برگشت. هوا داشت کم کم تاریک می شد. هنوز از رفتن محمد بن حنفیه و اُمّ هانی چیزی نگذشته بود که یه بار دیگه درِ خونۀ حسین رو زدند ... (الفتوح: ج 5 ص 21، مقتل الحسین خوارزمی: ج 1 ص 188، بحارالانوار: ج 44 ص 329) ادامه دارد ... علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 27 آبان 97
۝در روایت معتبره است‌ڪه‌هرڪه‌در وقت صبح‌ده‌باربگوید : آیه 129 سوره توبه : ۝فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُلْ حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ ۝هرچه‌بخواهدبه‌اومےرسدواز بلاها‌محفوظ مانداگردرآن‌قول‌صادق باشدبه‌جهت امتحان هم بخواند   منبع : گلهاے ارغوان ج 1 ص 41
✨﷽ا✨ 💭وضعیت گناهان در قیامت ✍حضرت علی (ع) در فرمایشی مهم گناهان را به سه دسته کلی تقسیم کرده‌اند: ✅ گناهان سه دسته‌ هستند: 1⃣گناهانی که بخشیده می‌شوند 2⃣گناهانی که بخشینده نمی‌شوند 3⃣گناهانی‌ که‌ برای‌ مرتکبین‌ آنها، هم‌ امید عفو داریم‌ و هم‌ نگران‌ عذاب‌ هستیم‌. امّا گناه‌ مغفور، گناهی‌ است‌ که‌ خداوند بر اثر آن‌ بنده‌اش‌ را در دنیا عذاب‌ داده‌ است‌؛ و خداوند بزرگوارتر است‌ از آنکه‌ بندۀ‌ خود را دوبار عذاب‌ کند. و امّا گناه‌ غیر مغفور، ستمی‌ است‌ که‌ بندگان‌ خدا بعضی‌ به‌ بعض‌ دگر می‌نمایند. خداوند‌ چون‌ برای‌ خلائق‌ ظاهر شود سوگندی‌ بزرگ‌ بر خویشتن‌ یاد کرده‌ است‌ و گفته‌ است‌: خداوند برای‌ بندگانش‌ قصاص‌ میکند، و حقّ بعضی‌ را از بعضی‌ دیگر می‌ستاند؛ بطوریکه‌ برای‌ هیچ‌ بنده‌ای‌ در نزد دیگری‌ تظلّم‌ و دادخواهی‌ باقی‌ نماند. و سپس‌ همه‌ را به‌ معرض‌ حساب‌ گسیل‌ می‌نماید و اما گناه دسته سوم گناهی است که خدا آنرا بر مخلوقات پوشانده و به او توفیق توبه داده است و او از یک طرف از گناهش می‌ترسد و از طرف دیگر به رحمت خدایش امیدوار است، و حال ما هم اینچنین است که هم امید به رحمت خدا داریم و هم از عذاب او میترسیم 📚اصول الکافی، ج‏2، ص: 443 ‎‌‌‌‎‌‌‌ •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• « •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يا جادَّةَ الله‏... 🌱سلام بر تو ای راه روشن خدا. ای که هر چه غیر توست بیراهه است. سلام بر تو و بر روزگاری که همه خلق در مسیر تو، شیرینی بندگی را خواهند چشید. 📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @barballdin ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرزند صحرا – قسمت چهلم عمو محمد - حالا که به هر دلیلی نمی تونی باهامون بیایی، توی مدينه بمون و مراقب اوضاع و احوال اینجا باش. اگه یه موقع اتفاقی افتاد که لازمه من ازش با خبر بشم حتما به اطلاعم برسون! یه چیز دیگه! حالا که تا اینجا اومدی میخام وصیتی برات بکنم. حسین یکی از پسراش رو صدا زد و بهش گفت: بابا جون! برو یه قلم و کاغذی برام بیار! پسرک که از وجناتش پیدا بود دست راسته حسینه، توی یه چشم به هم زدن، جَلدی رفت و خیلی نکشید که با یه صندوقچۀ قدیمی برگشت. حسین قفل صندوقچه رو باز کرد و از توی اون، یه قلم و یه تیکه کاغذ کوچیک برداشت. بعد اونکه نوک قلم رو توی دوات زد، شروع کرد به نوشتن. - من از روی سرکشی، طغیان و زیاده خواهی قیام نکردم. حرکت من صرفاً برای تحقق رستگاری و ایجاد اصلاحات اساسی در امّت جدّم، هستش. من به دنبال اون هستم که دین خدا رو رواج بدم. به دنبال این هستم که آدما رو به سوی خوبی ها فرابخونم و از بدی ها دورشون کنم. اگه خدا بخاد می خام که به روش پیغمبر و پدرم علی عمل کنم. هر کی راه منو بر این اساس که حقه، بپذیره، خداوند سزاوارتره که به اون بابت این پذیرش و پیروی، پاداش حسابی بده و هر کی هم که این حرکت رو ردّ و انکار کنه، من صبوری می کنم و چیزی نمیگم. تا که خداوند میان من و اون قوم ستمکار به حق داوری کنه. برادر عزیزم محمد جان! این، وصیتنامۀ من به تو هستش. درود بر تو و هر کسی که از راه درست، پیروی کنه! نوشتن وصیتنامه که تموم شد حسین، مُهر مخصوص خودش رو برداشت و کوبید زیر وصیتنامش. بعدشم اونو گذاشت کف دست محمد بن حنفیه! محمد هم با دلی شکسته و چشمانی اشکبار از جاش بلند شد و با حسین خداحافطی کرد و رفت. اُمّ هانی هم با حسین وداع کرد و به خونۀ خودش برگشت. هوا داشت کم کم تاریک می شد. هنوز از رفتن محمد بن حنفیه و اُمّ هانی چیزی نگذشته بود که یه بار دیگه درِ خونۀ حسین رو زدند ... (الفتوح: ج 5 ص 21، مقتل الحسین خوارزمی: ج 1 ص 188، بحارالانوار: ج 44 ص 329) ادامه دارد ... علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 27 آبان 97
💠 حدیث روز 💠 💎 از حقوق فرزند بر پدرش 🔻پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله: مِن حَقِّ الوَلَدِ عَلى والِدِهِ ... أنْ يُعَلِّمَهُ الكِتابَةَ ◻️ از حقوق فرزند بر پدرش اين است كه او را نوشتن بياموزد. 📚 مستدرك الوسائل، ج ۱۵، ص ۱۶۹ ‌ ‌ •┈┈••✾••┈┈• 🔻 تعجب امام حسن مجتبی(ع) از برخی انسان ها 🔻امام حسن مجتبی علیه السلام: 🔻عَـجِبْتُ لِمَنْ یَتَفَکَّـرُ فی مَـأْکُولِهِ کَیْـفَ لا یَتَفَـکَّـرُ فی مَعْـقُـولِهِ، فَیُجَنِّبُ بَطْنَهُ ما یُؤْذیهِ، وَ یُودِعُ صَدْرَهُ ما یُرْدِیهِ ◼️ در شگفتم از کسی که درباره خوراکی های خود اندیشه و تأمل می‏ کند ولیکن درباره نیازمندی های فکری و عقلی ‏اش تأمل نمی ‏کند؛ پرهیز می‏ کند از آنچه معده ‏اش را اذیت می ‏نماید و سینه و قلب خود را از پست‏ ترین چیزها پُر می ‏کند. 📚 بحارالانوار: ج ۱، ص ۲۱۸ •┈┈••✾••┈┈•
🌷از سیره پیامبر بیشتر بدانیم (۲)🌷 و معرفی یک کتاب خوب برای هدیه🎁 ✅خلق و خوی پیامبر مهربانی در منزل و بیرون چگونه بود؟ "چون به منزل می‌آمد، وقت خود را به سه قسمت تقسیم می‌کرد: بخشی برای خدا؛ بخشی برای خانواده و بخشی برای خود. آن ساعت را که به خود اختصاص داده بود، بین خود و مردم تقسیم می کرد. ابتدا خواص را به حضور می‌پذیرفت، و بعد هم با عموم ملاقات داشت. در نتیجه، آن ساعت هم که خاص خود آن بزرگوار بود، در اختیار یاران و اصحابش قرار می گرفت. درِ خانه را خود باز می کرد. گوسفندان را نیز می دوشید. به خانواده اش غذای خوب می داد. از اهل خانه نه غذایی می‌طلبید و نه علاقه‌اش به خوردنی‌ها را ابراز می‌کرد. اگر غذایش می‌دادند می‌خورد. در خدمت کارهای خانه بود و در تکه تکه کردن گوشت با اهل خانه همکاری می کرد. بیشتر دوخت و دوز می کرد. ✅پیامبر چگونه راه می‌رفت با یارانش که راه می رفت، اصحاب پیشاپیش او می رفتند و او در پیِ آن ها. می فرمود: پشت سرم را برای فرشتگان بگذارید. خوشش نمی‌آمد دیگران پشت سرش حرکت کنند؛ اما دو طرف او راه می رفتند. چون راه می رفت، به این طرف و آن طرف نگاه نمی کرد. وقتی راه می رفت، گام هایش را محکم از زمین برمی داشت ]مانند برخی نمی خُرامید]. با وقار گام برمی داشت. قدم هایش کشیده و سریع بود؛ بدون این که شتابی در رفتنش مشاهده شود. ✅حق‌گرایی و حق‌گویی در شادمانی و خشم، جز حق نمی گفت. حق را اِعمال می کرد، گرچه [در ظاهر] به ضرر خودش یا دوستانش بود. هنگامی که در اقلیت قرار داشت و وارد شدن حتی یک نیرو در اردوگاهش سرنوشت ساز بود، از او خواستند از مشرکان برای سرکوب مشرکان دیگر یاری جوید، نپذیرفت و فرمود: از مشرک کمک نمی طلبم. به یارانش توصیه می کرد: سخن حق را از هر که شنیدی بپذیر، گرچه دشمن بیگانه باشد؛ و ناحق را از هر کس شنیدی نپذیر، گرچه دوست نزدیک[ات] باشد. اگر پای حقی در میان می آمد، دیگر کسی را نمی شناخت و احدی را یارای ایستادگی در مقابل آن عزیز نبود، تا آن که آن حق را یاری کند. بر دستة شمشیرش نوشته شده بود: ... حق را بگو، گرچه [در ظاهر] به زیان تو باشد. ❇️👆فرازهایی از کتاب "همنام با گلهای بهاری"، نوشته حسین سیدی، نشر معارف. 🌸این کتاب برای هدیه مناسب است👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕯اِی اُمت رسول ▪️قیامت به پا کنید 🕯لبریز جام دیده زاشک عزا کنید ▪️در ماتم پیمبر و تنهایی علی 🕯باید برای حضرت زهرا دعا کنید 🕯رحلت حضرت ▪️محمد مصطفی (ص) 🕯شهادت امام حسن مجتبی(ع) ▪️و شهادت امام رضا (ع) 🕯بر شمـــا تسلیـت بـاد 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا جَامِعَ الْکَلِمَةِ عَلَی التَّقْوَی... 🌱 سلام بر شادی جمعیت قلبهای ما در سایه‌ی دستهای مبارک تو. سلام بر آن لحظه ای که پراکندگی های هوا و هوس را به نگاهی آرام می کنی. 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610. ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @barballdin ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
فرزند صحرا – قسمت چهل و یکم این خاک قبر منه! ایندفه خود حسین رفت و در خونه رو باز کرد. یکی از همسران با ایمان پیغمبر به نام اُمّ سلمه پشت در بود. انگاری اونم بو برده بود که حسین میخاد از مدینه بره. تا چشمای اُمّ سلمه به حسین افتاد سلام کرد و گفت: تو رو به خدا حسین جون! اگه می خوایی هر جا بری به عراق نرو، آخه من یه شبی از پیغمبر شنیدم که فرزندم حسین توی جایی از عراق که اسمش کربلاس کشته میشه! حسین نگاهی به ته کوچه انداخت و بعد به ‌اُمّ سلمه گفت: مادر جون! بفرما داخل. حسین، دست اُمّ سلمه رو که حالا خیلی هم پیر شده بود گرفت و بهش کمک کرد تا بیاد توی خونه. بعدشم دو تایی اومدن داخل اتاق. اُمّ سلمه که روی زمین آروم گرفت، نفس عمیقی کشید و آهسته برگشت به حسین گفت: قربونت برم پسرم! راستشو بخوای پیش من یه خاکیه که پیغمبر اون رو توی یه شیشه ریخته و به من داده. اگه اشتباه نکنم خاک همون کربلاس. حسین نگاهی به اُمّ سلمه انداخت و گفت: حالا که پیغمبر تو رو اهل دونسته و یه چیزایی از این راز بزرگ رو برات گفته بزار بقیشو خودم برات بگم. به خدا سوگند که من خودم می دونم یه روزی کشته میشم. حتی می دونم که چه روزی و به دست چه کسی کشته و توی کجا دفن میشم. حتی می دونم که کدومیک از بچه ها و برادرام و رفقام کشته میشن. یزیدیا نمی تونن زنده موندن منو تحمل کنن. حتی اگه به عراقم نرم بازم منو می گیرن و میکشن. اگه بخوای می تونم قبر خودم و محل کشته شدن اصحابم رو هم بهت نشون بدم. اُمّ سلمه هاج و واج مونده بود و با شگفتی داشتش به حرفای حسین گوش می داد. اینجا بود که حسین دست خودش رو بالا اُوُرد و به صورت ام سلمه کشید. پرده ها از جلوی چشای اُمّ سلمه کنار رفت و اون تونست کربلا رو ببینه! گنبد و بارگاه حسین و شهدای کربلا رو ببینه! شور و هیجان و ولوله ای بر پا بود. توی همون حال و هوا بودند که چند قدمی با همدیگه برداشتند. به یه جای خاصی که رسیدند حسین خم شد و مقداری خاک برداشت و اون رو توی شیشه ای ریخت و به اُمّ سلمه داد و گفت: این خاک قبر منه! هر وقت دیدی که این خاک، آغشته به خون شد بدون که من کشته شدم. حسین یه بار دیگه دستش رو به چشای اُمّ سلمه کشید. ناگهان اُمّ سلمه دیدش که هر دوتاشون توی همون اتاق توی خونۀ حسین در شهر مدینه هستند. اون با تعجب دید که یه شیشه پُر از خاک کربلا هم توی دستاشه! کمی که گذشت اُمّ سلمه با شگفتی بلند شد و با کوهی از حیرت به خونۀ خودش برگشت ... (الخرائج و الجرائح: ج۱ ص۲۵۳، بحارالانوار: ج ۴۵ ص۸۹، المنتخب طریحی: ج 2 ص 436). ادامه دارد ... علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 30 آبان 97
💠 حدیث روز 💠 💎 شش حقی که حیوان بر صاحب خود دارد 🔻پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله: لِلدّابَّةِ عَلى صاحِبِها سِتُّ خِصالٍ : يَعلِفُها إذا نَزَلَ و يَعرِضُ عَلَيهَا الماءَ إذا مَرَّ بِهِ و لايَضرِبُها الاّ عَلى حَقٍّ وَلا يُحَمِّلُها مالا تُطيقُ و لايُكَلِّفُها مِنَ السَّيرِ إلاّ طاقَتَها و لايَقِفُ عَلَيها فُواقا 🔳 حيوان شش حق بر صاحب خود دارد: ◻️ هرگاه از آن پياده شد علفش دهد؛ ◻️هرگاه از آبى گذشت، او را از آن بنوشاند؛ ◻️بى دليل او را نزند؛ ◻️بيشتر از قدرتش بر او بار نكند؛ ◻️بيشتر از توانش آن را راه نبرد و ◻️ در فاصله ميان دو دوشيدن در يك نوبت بر او سوار نشود. 📚 مستدرك الوسائل، ج ۸، ص ۲۵۸ ‌ ‌ •┈┈••✾••┈┈•
زیارت امام کاظم و امام رضا و امام جواد و امام هادی عليهم السلام در «روز چهارشنبه» بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا أَوْلِيَاءَ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا حُجَجَ اللَّهِ‏ السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا نُورَ اللَّهِ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكُمْ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللَّهَ مُخْلِصِينَ وَ جَاهَدْتُمْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاكُمُ الْيَقِينُ فَلَعَنَ اللَّهُ أَعْدَاءَكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِينَ وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنْهُمْ‏ يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا إِبْرَاهِيمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍ يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَنَا مَوْلًى لَكُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَ جَهْرِكُمْ مُتَضَيِّفٌ بِكُمْ فِي يَوْمِكُمْ هَذَا وَ هُوَ يَوْمُ الْأَرْبِعَاءِ وَ مُسْتَجِيرٌ بِكُمْ‏ فَأَضِيفُونِي وَ أَجِيرُونِي بِآلِ بَيْتِكُمُ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ »‏ علی بن موسی الرضا
🌸🍃 هیچ قلبی نمی‌تواند انس با ولیّ اعظم خدا حضرت حجّة ابن الحسن ارواحنافداه را درک کند و آن لذّت واقعی را حس کند الّا قلب تو، الّا دل تو. «لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا»(اعراف/۱۷۹) حالا چرا تو این را نمی‌فهمی و در دلت همه‌چیز هست الّا آن حبّ و معرفت امام زمانت؟ چون در دل تو مرض آمده و نشسته است، سیاه و آلوده کرده است. کسی که از خواب غفلت بیدار شد این درد را حس می‌کند. و وقتی درد را حس کرد دنبال درمانگر می‌رود. ⤴️استاد اخلاق حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی 🌹
🦋ملاصدرا با تمام وجود این کلید راز را درک کرد که(خداوند) به همان اندازه که به او باور داری پاسخت را می دهد. 🦋 اگر باور داری خداوند همه کارهایت را خودکار انجام می دهد، همان خواهد شد. اگر باور داری خداوند خیلی راحت روزیت را میرساند، همان خواهد شد. اگر باور داری خداوند زندگیت را به نحو احسن مدیریت می کند، همان خواهد شد. 🦋 اگر باور داری خداوند نگهبان و حفاظت کننده، جسم و جان و فرزند و همسر و زندگی و کار و مال و خانواده همه چیزهای توست، همان خواهد شد. بیائیم زیرکی کنیم و هر چه باور عالی و خوب است نسبت به خداوند مهربان داشته باشیم. باور کنید همان خواهد شد. 🌺🌿 خداوند به اندازه درک و باورهای تو، به تو جهانش را نشانت می دهد. از هر نظر خیالت راحت باشد. تمام زندگیت را به خداوند بسپار و منتظر نتایج شگفت انگیز آن باش. 🦋وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ 🌺🌿 ﻭ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺷﻤﺎﺳﺖ ﻫﺮﺟﺎ ﻛﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ ، ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﻫﻴﺪ ، ﺑﻴﻨﺎﺳﺖ .(٤) سوره حدید 🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا جَامِعَ الْکَلِمَةِ عَلَی التَّقْوَی... 🌱 سلام بر شادی جمعیت قلبهای ما در سایه‌ی دستهای مبارک تو. سلام بر آن لحظه ای که پراکندگی های هوا و هوس را به نگاهی آرام می کنی. 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
فرزند صحرا – قسمت چهل و یکم این خاک قبر منه! ایندفه خود حسین رفت و در خونه رو باز کرد. یکی از همسران با ایمان پیغمبر به نام اُمّ سلمه پشت در بود. انگاری اونم بو برده بود که حسین میخاد از مدینه بره. تا چشمای اُمّ سلمه به حسین افتاد سلام کرد و گفت: تو رو به خدا حسین جون! اگه می خوایی هر جا بری به عراق نرو، آخه من یه شبی از پیغمبر شنیدم که فرزندم حسین توی جایی از عراق که اسمش کربلاس کشته میشه! حسین نگاهی به ته کوچه انداخت و بعد به ‌اُمّ سلمه گفت: مادر جون! بفرما داخل. حسین، دست اُمّ سلمه رو که حالا خیلی هم پیر شده بود گرفت و بهش کمک کرد تا بیاد توی خونه. بعدشم دو تایی اومدن داخل اتاق. اُمّ سلمه که روی زمین آروم گرفت، نفس عمیقی کشید و آهسته برگشت به حسین گفت: قربونت برم پسرم! راستشو بخوای پیش من یه خاکیه که پیغمبر اون رو توی یه شیشه ریخته و به من داده. اگه اشتباه نکنم خاک همون کربلاس. حسین نگاهی به اُمّ سلمه انداخت و گفت: حالا که پیغمبر تو رو اهل دونسته و یه چیزایی از این راز بزرگ رو برات گفته بزار بقیشو خودم برات بگم. به خدا سوگند که من خودم می دونم یه روزی کشته میشم. حتی می دونم که چه روزی و به دست چه کسی کشته و توی کجا دفن میشم. حتی می دونم که کدومیک از بچه ها و برادرام و رفقام کشته میشن. یزیدیا نمی تونن زنده موندن منو تحمل کنن. حتی اگه به عراقم نرم بازم منو می گیرن و میکشن. اگه بخوای می تونم قبر خودم و محل کشته شدن اصحابم رو هم بهت نشون بدم. اُمّ سلمه هاج و واج مونده بود و با شگفتی داشتش به حرفای حسین گوش می داد. اینجا بود که حسین دست خودش رو بالا اُوُرد و به صورت ام سلمه کشید. پرده ها از جلوی چشای اُمّ سلمه کنار رفت و اون تونست کربلا رو ببینه! گنبد و بارگاه حسین و شهدای کربلا رو ببینه! شور و هیجان و ولوله ای بر پا بود. توی همون حال و هوا بودند که چند قدمی با همدیگه برداشتند. به یه جای خاصی که رسیدند حسین خم شد و مقداری خاک برداشت و اون رو توی شیشه ای ریخت و به اُمّ سلمه داد و گفت: این خاک قبر منه! هر وقت دیدی که این خاک، آغشته به خون شد بدون که من کشته شدم. حسین یه بار دیگه دستش رو به چشای اُمّ سلمه کشید. ناگهان اُمّ سلمه دیدش که هر دوتاشون توی همون اتاق توی خونۀ حسین در شهر مدینه هستند. اون با تعجب دید که یه شیشه پُر از خاک کربلا هم توی دستاشه! کمی که گذشت اُمّ سلمه با شگفتی بلند شد و با کوهی از حیرت به خونۀ خودش برگشت ... (الخرائج و الجرائح: ج۱ ص۲۵۳، بحارالانوار: ج ۴۵ ص۸۹، المنتخب طریحی: ج 2 ص 436). ادامه دارد ... علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 30 آبان 97
💢↶ زیـارت امـیـن‌اللـه هدیه به امام رضا علیه‌السلام🥀 🍃بِسْمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰنِ الْرَّحیمْ🍃 اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا اَمينَ اللهِ فى‏ اَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلى‏ عِبادِهِ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا اَميرَالْمُؤْمِنينَ اَشْهَدُ اَنَّک جاهَدْتَ فِى اللهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ عَمِلْتَ بِکتابِهِ وَاتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِيّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ حَتّى‏ دَعاک اللهَ اِلى‏ جِوارِهِ فَقَبَضَک اِلَيهِ بِاِخْتِيارِهِ وَ اَلْزَمَ اَعْدائَک الْحُجَّةَ مَعَ مالَک مِنَ الْحُجَجِ‏ الْبالِغَةِ عَلى‏ جَميعِ خَلْقِهِ اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسى‏ مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک‏ راضِيةً بِقَضآئِکَ مُولَعَةً بِذِکرِک وَ دُعآئِکَ مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ اَوْلِيآئِکَ مَحْبُوبَةً فى‏ اَرْضِک وَ سَمآئِکَ صابِرَةً عَلى‏ نُزُولِ بَلائِکَ شاکرَةً لِفَواضِلِ نَعْمآئِکَ ذاکرَةً لِسَوابِغِ آلآئِکَ مُشْتاقَةً اِلى‏ فَرْحَةِ لِقآئِکَ مُتَزَوِّدَةً التَّقْوى‏ لِيوْمِ جَزآئِکَ مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ اَوْلِيآئِکَ مُفارِقَةً لِأَخْلاقِ اَعْدائِکَ مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيا بِحَمْدِک وَ ثَنآئِکَ اَللّهُمَّ اِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتينَ اِلَيْکَ وَ الِهَةٌ وَ سُبُلَ الرَّاغِبينَ اِلَيک شارِعَةٌ وَ اَعْلامَ الْقاصِدينَ اِلَيْکَ واضِحَةٌ وَ اَفْئِدَةَ الْعارِفينَ مِنْک فازِعَةٌ وَ اَصْواتَ الدَّاعينَ اِلَيْکَ صاعِدَةٌ وَ اَبْوابَ الْإِجابَةِ لَهُمْ مُفَتَّحَةٌ وَ دَعْوَةَ مَنْ ناجاک مُسْتَجابَةٌ وَ تَوْبَةَ مَنْ‏ اَنابَ اِلَيک مَقْبُولَةٌ وَ عَبْرَةَ مَنْ بَکى‏ مِنْ خَوْفِک مَرْحُومَةٌ وَالْإغاثَةَ لِمَنِ اسْتَغاثَ بِک مَوْجُودَةٌ وَالْإِعانَةَ لِمَنِ اسْتَعانَ بِک مَبْذُولَةٌ وَ عِداتِک لِعِبادِکَ مُنْجَزَةٌ وَ زَلَلَ مَنِ اسْتَقالَکَ مُقالَةٌ وَ اَعْمالَ‏ الْعامِلينَ لَدَيْکَ مَحْفُوظَةٌ وَ اَرْزاقَک اِلَى الْخَلائِقِ مِنْ لَدُنْک نازِلَةٌ وَ عَوآئِدَ الْمَزيدِ اِلَيهِمْ واصِلَةٌ وَ ذُنُوبَ الْمُسْتَغْفِرينَ مَغْفُورَةٌ وَ حَوآئِجَ خَلْقِکَ عِنْدَکَ مَقْضِيةٌ وَ جَوآئِزَ السَّآئِلينَ عِنْدَکَ مُوَفَّرَةٌ وَ عَوآئِدَ الْمَزيدِ مُتَواتِرَةٌ وَ مَوآئِدَ الْمُسْتَطْعِمينَ مُعَدَّةٌ وَ مَناهِلَ الظِّمآءِ مُتْرَعَةٌ اَللّهُمَّ فَاسْتَجِبْ دُعآئى‏ وَاقْبَلْ ثَنآئى‏ وَاجْمَعْ بَينى‏ وَ بَينَ‏ اَوْلِيآئى‏ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِىٍّ وَ فاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَينِ اِنَّکَ وَلِیُّ نَعْمآئى‏ وَ مُنْتَهى‏ مُناىَ وَ غايةُ رَجائى‏ فِى‏ مُنْقَلَبى‏ وَ مَثْواىَ ⬅️ و در کامل‏ الزيارة بعد از اين زيارت اين فقرات نيز مسطور است↯ اَنْتَ اِلهى‏ وَ سَيدى‏ وَ مَوْلاىَ اِغْفِرْ لِأَوْلِيآئِنا وَ کفَّ عَنَّا اَعْدآئَنا وَاشْغَلْهُمْ عَنْ اَذانا وَ اَظْهِرْ کلِمَةَ الْحَقِِّ وَاجْعَلْهَا الْعُلْيا وَ اَدْحِضْ کَلِمَةَ الْباطِلِ وَاجْعَلْهَا السُّفْلى‏ اِنَّکَ عَلىٰ کُلِّ شَى‏ءٍْ قَديرٌ °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀° ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ☑️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🔅 السلام علیک یا میثاق الله الذی اخذه و وکّده... 🌱سلام بر تو ای مولایی که در عالم عهد از همه پیمان گرفته شد تا چشم به راهت باشند و دعاگوی ظهورت. 📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @barballdin ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
فرزند صحرا – قسمت چهل و سوم وقتی آدما بی وفا باشَن! حسین و همراهاش بی سر و صدا مدینه رو پشت سر گذاشته و راهشون رو توی بیابون ها به سمت مکه طی می کردن. ساعتی از حرکتشون نگذشته بود که به چشمۀ آبی رسیدن. بچه ها توی اون تاریکی شب با شنیدن صدای شُرشُر آب از بالای شترها پایین پریدن و دوان دوان خودشون رو به چشمۀ آب رسوندن. اونا فارغ از دلنگرانی های حسین، کنار چشمۀ آب، غرق شادمانی کودکانۀ خودشون جست و خیز می کردن و توی خنکای آب چشمه با همدیگه آب بازی و بِپَّر بِپَّر می کردن. بزرگترها هم به دنبال برپایی چادری برای استراحت بودن. حسین نگاهی به آسمان شب انداخت و توی اون تاریکی دید که فرشته های زیادی، اسلحه به دست، سوار بر اسب های بهشتی دارَن به طرفش میان. انبوه فرشته ها که نزدیک حسین رسیدن سلام کردن و گفتن: ای که بعد از پیغمبر و علی و حسن، حجت خدا روی زمین هستی! خداوند، خیلی جاها به وسیلۀ ماها جدّت رو یاری کرد! حالا هم ما رو فرستاده تا تنهات نذاریم و کمکت کنیم. حسین نگاهی به فرشته های مهربون خدا انداخت و گفت: الان برگردید و برید. وعدۀ من با شما باشه توی اونجایی که اسمش کربلاس! اونم توی گودال قتلگاه! فرشته ها هرچی اصرار کردن تا حسین اجازه بده که یاریش کنن بی فایده بود. به ناچار با دلهایی شکسته پر کشیدن و به آسمون ها رفتن. کمی که گذشت انبوهی از طایفۀ جنّیان پیداشون شد. بزرگ اونها جلو آمد و عرض کرد: آقاجون! ما شیعیان و یاران شماییم. هرچی می خواهید دستور بدید تا اجراش کنیم. اگه رُخصت بدین توی یه چشم به هم زدن، دشمناتون رو از دم تیغ می گذرونیم. حسین از اونا تشکر کرد و گفت: خدا به شما جزای خیر بده! مگه توی قرآن نخوندین که اگه توی خونه هاتونم نشسته باشین اونایی که مرگشون مقدّر شده به سوی بستر مرگشون میرن؟ از اون گذشته اگه شما اینجوری به من کمک کنین و من توی شهر و وطن خودم بمونم پس این مردم چه جوری امتحان بشن؟ پس شما هم برگردید و برید دنبال زندگیتون. طایفۀ جنّیان با شنیدن این حرفا رو کردن به حسین و گفتن: به خدا قسم اگه نه این بود که دستوراتت لازم الاجراست و چاره ای از فرمانبری تو نداریم در این مورد مخالفت می کردیم و همۀ دشمنات رو پیش از اونکه دستشون به تو برسه تیکه تیکه می کردیم، اما حیف! حسین نگاه محبت آمیزی به طایفۀ جنّیان انداخت و گفت: به خدا قسم که ما به انجام این کار از شما تواناتریم، اما این مردم پس چه جوری باید امتحان پس بِدَن؟! این اتفاق یه آزمایشیه برای آدما تا راه برای اونایی که به دنبال حقیقت و سعادت ابدی هستن نمایون بشه و من وسیلۀ اون آزمایشم! (لهوف: ص 66-69) ادامه دارد ... علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 5 آذر 97
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا