صدایت که کردم...
"جانم" گفتی!💕
ماندهام با این صد سالی که،
به عمرم اضافه شد، چه کنم ...!
🍁 صبحتون عاشقانه 🍁
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨
💕هر صبح یه آهنگ تقـدیم ڪن به ڪسی ڪه دوسـش داری💕
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
خوشبختی تنها یک معنی دارد ؛❣
در کنارِ #تُ
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
Fereydoun Asraei - Hanooz Cheshmaye To.mp3
9.1M
🎶 #آهنگ هنوزم چشمای تو ...
🎙 #فریدون_اسرایی
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
بعضیا میگن دنیا بی ارزشه❣
ولی دنیایی که❣
تو توش هستی ❣
مگه میشه بی ارزش باشه 😍😘💕❣💕
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️❤️❤️ و این چنین عشق اغاز شد...
❣
خیلی زیباست حتما ببینید ☺️❤️
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
گــــــــــاه
نسیمِ یادِ تــــــــــــــــــــو
مرا به باد مے دهد ...
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
Omid Nemati - Titraje Seriale lisanseha (320).mp3
7.12M
من به تو دلبستم😍
هر صبح یه اهنگ تقدیم کسی که دوسش داری کن😍❤️😘
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
کنار طُ بودن...
نزدیکترین
لحظہ من بہ
بهشتِ
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
🕊 اردیبهشت
یعنی تو
که وقتی هستی
بهشت میشود جهانم
#حمیدرضا_عبداللهی
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه غریبانه دلـم،
میل تو دارد ......
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
اے #تُـــو ❣
هــواے هـر نَفَـس ...؟❣
عِشـق بـه #تُـــو ❣
می ورزم و بَـس...!!!!😍😘💕❣💕
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
MohsenChavoshi-Be_Rasme_Yadegar-192.mp3
8.71M
🎧🎧 محسن چاووشی
❤️❤️ به رسم یادگار
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
♥️
تو
از
فرق
تا
قدم
جانی ... :)
❤️❤️❤️
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
✨
#تـــو تمام
چیزی هستی که میخوام
-بـٰآ{ #طــ}قـَشــَنگـِہ❣
همـه لــَحظـِہ هآمــِ😍
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسیار زیبا
پیشنهاددانلود
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
عشــق یعنــی...
ڪه نفسـهاے مــرا
تـــو بگـویـــے
بڪشــم یا نڪشـــم ... !
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
Mohammad Alizadeh - Baroon Nam Nam.mp3
10.16M
♥️
دلـღـم برات تنـگ شدھ ...
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
#برای_عشقم♥️
توی دلم ،
جز عشق #تُ ؛
علاقهای روآج نیست ؛
انقدر هوامو داری که ؛
اکسیژن احتیاج نیست ...
#زهرا_میرزایی
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با تو هستم ای مسافر
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
#مخاطب_خاصم ♥️
چه زیبا گره خُورد
بخت من با #تُ
خُدایا گره اش را کور کن
که با دست که هیچ
با دندان هم باز نشود...
#نیلی_ق
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
Hossein Tavakoli - Jashne Ramezan 95[AriaPix.net].mp3
3.61M
🎤🎤 حسین توکلی
❤️ منو ببخش
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
#برای_بهترینم♥️
من،شعرهای زیبای زیادی بلدم!
اما به #تو که می رسم...
هیچ کدامشان یادم نیست...
جز،دوستت دارم!
#معصومه_صابر
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
بارانِ عشق
رمان تو_فراموش_و_تو_یادی قسمت 94 بدون این که نگاه خیره ام را از دریا بگیرم، جواب دادم: بله؟ - می
رمان تو_فراموش_و_تو_یادی
قسمت 95
- به جز اتاق آخری که کلیدش گم شده، بقیه اتاق ها خالیه و تو هر کدوم که خواستی می تونی استراحت کنی. همه ی اتاق ها سرویس دارند.
از آن حالت جدی خارج شد و باز برق شیطنت به چشم هایش برگشت.
- درها هم همه کلید دارند.
از این که ترسم را متوجه شده بود، خجالت کشیدم ولی برای تبرعه خودم چشم غره ای به صورت خندانش رفتم و گفتم: کی بهت گفته با نمکی؟!
به خنده افتاد و من با خیال راحت از وجود کلید روی اتاق ها از کنارش رد شدم. در اولین اتاق را باز کردم. سرم را به سمتش که همچنان روی آخرین پله ایستاده بود، چرخاندم.
- شب بخیر.
قدمی برداشت و جواب داد: خوب بخوابی.
توی اتاق رفتم. بزرگ بود با پنجره ای رو به دریا. از ترس قضا شدن نمازم به لوازم اتاق دقت نکردم و سریع توی سرویس بهداشتی رفتم و بعد از وضو با قبله نمای ساعت دیواری راحت جهت قبله را تشخیص دادم و بدون چادر به نماز ایستادم. باز خدا را شکر که در کشوی میز کنسول مهر بود.
بعد از نمازم احساس سبکی کردم. روی تخت زیر پتو خزیدم. بسم الله گفتم و سعی کردم فکرهای منفی را از ذهنم بیرون کنم.
***
چشمانم را باز کردم، اولین چیزی را که مقابل رویم دیدم ساعت دیواری بود که دوازده را نشان می داد.
با شتاب بلند شدم و پتو را کنار زدم. لباس هایم را مرتب کردم و شالم را از روی مبل مقابل تخت چنگ زدم و روی سرم انداختم و از اتاق بیرون رفتم.
صدای خنده های رویا از طبقه ی پایین می آمد. پله ها را با سرعت پایین رفتم. باید برایم تعریف می کرد بعد از رفتنم چه اتفاقی افتاده. دلم شور واکنش بابا و مامان را می زد.
صدایشان از آشپزخانه می آمد. به همان سمت رفتم.
سینا و رویا پشت میز نشسته بودند؛ نمی دانم سینا چه می گفت که رویا از خنده ریسه رفته بود. بی اراده لبخند روی لبم آمد. عروس و داماد بودند دیگر!
تک سرفه ای زدم و با لحنی لوس و دلبرانه گفتم: مبارکا باشه تازه عروس و داماد!
توجه هر دو سمتم جلب شد. رویا خنده اش را جمع کرد و از روی صندلی بلند شد. هم دیگر را به آغوش کشیدیم. دست هایم را دورش پیچیدم و سفت به خودم فشارش دادم و کنار گوشش گفتم: ببخش رویا به خاطر من این طور مخفیانه عروس شدی.
مشتی به پهلویم کوبید که کمی دردم آمد و از آغوشش جدایم کرد و با بغض تشر زد: این و می بخشم ولی به جلز و ولز هم بیفتی نمی بخشمت که می خواستی اون کار احمقانه رو با زندگیت بکنی. می فهمی بابا و مامان چه قدر داغون شدند وقتی فهمیدند جریان رو؟
بغض خیمه زد به سینه ام.
ادامه داد: بابا گفت لابد کمش گذاشتم که موضوع به این مهمی رو ازم مخفی کرد.
اشک هایم فرو ریخت و خواستم قانعش کنم تا بفهمد چاره ی دیگری نداشتم که صدای فرهان مانع صحبتم شد.
خطاب به رویا گفت: رویا خانوم قرار نبود گریه ی کژال منو رو در بیاریا!
رویا با چشم های اشکی به فرهان که کنارم قرار گرفت نگاه کرد.
- همین کژال تو کم مونده بود دستی دستی خودش رو بدبخت کنه و بشه کژال سوشا.
با بغض جواب بی انصافی اش را دادم: من فقط به خاطر تو و سینا تسلیم تهدید سوشا شدم. چون از دلتون خبر داشتم.
نویسنده : زهرا بیگدلی
ادامه دارد...
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄